شمارهٔ ۱۷ - این قصیدهٔ را منطق الطیر گویند مطلع اول در وصف صبح و مدح کعبه و مطلع ثانی در وصف بهار و مدح پیامبر بزرگوار
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حاشیه ها
سلام
خواستم بدونم که مصراع اول با چه قرینه ای ، اشعه های خورشید گرفته شده . صبح که نقاب رنگین داره چه ربطی به اشعه های خورشید داره ، این ربطشو هر کی فهمیده براما توضیح بده .ممنون
زد نفس سر به مهر، صبح ملمع نقاب.
صبح کاذب مانند یک نفس زدن کوتاه و دوباره در پشت نقاب رفتن است. مصرع اول توصیف این پدیده است. بعد از آن توصیفهای تو درتو، گهر در گهر، و زیبایی از دمیدن صبح را داده است تا آن که ( بعد از ده مصرع) در بیت ششم اشعهٔ خورشید عیان میشود: نیزه کشید آفتاب ...
خاقانی پدیدههای پیش رو را توصیف هنرمندانه میکند، و از آن شور و هیجان میافریند:
دنبال ربظ قضایا نیست. این ها توصیفهای هنرمندانه و شورآفرین هستند.
اگر ما بخواهیم دبنال قرینه و ربط مصرع اول به اشعهٔ خورشید برویم، باید ربط 9 مصرع بعدی را همچنین روشن بکنیم.
اشعهٔ خورشید یک نیزه در این نگرش هنری است. سهم آن همانقدر است نه بیشتر. نه قرینه ای است برای چیز دیگر و نه ربطی را التزام میکند. ما در نگرش مهندسی و فیزیکی امروزی که بر فهم و فکرما غالب شده است شعر خاقانی را جور دیگری در مییابیم، نتیجه آن میشود که نگاه هنری را قربانی میکنیم و یا کاهش میدهیم.
خاقانی عاشق صبح است، بیش از صد مورد گوناگون از توصیف صبح را در دیوان خاقانی میتوانید بیابید.
درود به همه دوستان
در کتاب شناخت شعر تالیف دکتر شاه حسینی وزن این شعر را مفتعلن فاعلات مفتعلن فاعلات و بحر منسرح مثمن مطوی موقوف آورده است
وزن مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن در بحر منشرح مشهود است و ظن نمیبرم مفتعلن فاعلاتن صواب آید.
صبح از ویژگی های شعری و سبکی خاقانی است ااولین بار مرحوم دکتر صفا او را شاعر صبح نامید. صبح و متعلقاتش در دیوان خاقانی به وفور یافت می شود. صبح با صبوحی همراه است. صبح خاقانی صبح پارتی است. پرده های نمایشی است که با دقت یکی پس از دیگری اجرا می شود. این پرده ها در تغزل های او به خوبی دیده می شود و می توان آن ها را از تنه اصلی قصایدش جدا کرد. پرده اول طلوع صبح است، اول صبح کاذب و صبح نخست که هم ستاره دارد هم ماه دارد و هم تاریکی و هم روشنایی، صبح گرگ و میش است، این پرده بسته می شود پرده بعدی دوباره تاریکی است و ناگهان صبح صادق و جمع شدن ستاره ها و آمدن خورشید، پرده بعدی صبوحی کردن است و الی آخر ...
اما این پرده ها و توصیف صبح را می توان در این قصیده خاقانی که به منطق الطیر معروف است به خوبی ردیابی کرد. مولانا در دفتر دوم مثنوی(بخش 113 - برخاستن مخالفت و عداوت از میان انصار به برکات رسول علیه السلام) درباره این قصیده می گوید: منطق الطیران خاقانی صداست// منطق الطیر سلیمانی کجاست. چند بیتی از آغاز این قصیده :
صبح در سنت های ادبی ما (Literary tradition) هم رنگ دارد و هم بو صبح، این سنت ادبی مثل عاشق بودن شمع بر پروانه یا مجنون شدن عاشق، ناله های بلبل در فراق گل، دویدن و گریستن عاشق به دنبال محمل و کجاوه یار و ... همانند سنت های واقعی و روزمره ای چون سنت عروسی، عزاداری روزهای تاسوعا و عاشورا، سنت های نذری دادن و مجلس گرفتن و نوحه خوانی و ... مجموعه ای از قراردادها در شعر ملت ها است که در سالیان طولانی باقی مانده و مضمون ها و اوصاف خود را در فراز و نشیب دگرگونی های ادبیات حفظ کرده و به دست ما رسیده اند. پس صبح در این بیت خاقانی ملمع نقاب است و معنبر طناب. نقاب او رنگ دارد(صبح کاذب گرگ و میش است) و و طناب های معنبر(اشعه های خورشید که چون ریسمانهایی بلند هستند) بو دارند.
سلام اگر کسی توانست این قصیده را برایم بخواند ،ممنون میشوم