گنجور

شمارهٔ ۱۷۳ - در موعظه و تجرید و تخلص به مرگ عموی خود

سنت عشاق چیست؟ برگ عدم ساختن
گوهر دل را ز تف مجمر غم ساختن
بدرقه چون عشق گشت از پس پس تاختن
تفرقه چون جمع گشت با کم کم ساختن
گرچه نوای جهان خارج پرده رود
چون تو در این مجلسی با همه دم ساختن
پیش سریر سران آب ده دست باش
تات مسلم بود پشت به خم ساختن
نزد فسرده دلان قاعده کردن چو ابر
با دل آتش فشان چهره دژم ساختن
نتوان در خط دهر خط وفا یافتن
نتوان بر نقش آب نقش قلم ساختن
عمر نه و لاف عیش سرد بود همچو صبح
از پی یک روزه ملک چتر و علم ساختن
تا کی در چشم عقل خار مغیلان زدن
تا کی در راه نفس باغ ارم ساختن
رخش به هرای زر بردن در پیش دیو
پس خر افکنده سم مرکب جم ساختن
دل از امل دور کن زآنکه نه نیکو بود
مصحف و افسانه را جلد بهم ساختن
بر در شبهت مدار عقل که ناخوش بود
بر سر زند مغان بسم رقم ساختن
چند رصد گاه دیو بر ره دل داشتن
چند قدمگاه پیل بیت حرم ساختن
بر سر خوان جهان چند چو بربط مقیم
سینه و دل را ز آز جمله شکم ساختن
چند چو مار از نهاد با دو زبان زیستن
چند چو ماهی به شکل گنج درم ساختن
زر چه بود جز صنم پس نپسندد خدای
دل که نظر گاه اوست جای صنم ساختن
هین که در دل شکست زلزلهٔ نفخ صور
گوش خرد شرط نیست جذر اصم ساختن
زین دم معجز نمای مگذر خاقانیا
کز دم این دم توان زاد عدم ساختن
گرچه ز روی قضا بر تو ستم‌ها رود
جز به رضا روی نیست دفع ستم ساختن
یوسف دلها توئی کایت توست از سخن
پیش گرسنه دلان خوان کرم ساختن
چون به شماخی تو را کرده قضا شهربند
نام شماخی توان مصر عجم ساختن
عم ز جهان عبره کرد عبرت تو این بس است
نتوان با مرگ عم برگ نعم ساختن
چون تو طریق نجات از دم عم یافتی
شرط بود قبله گاه مرقد عم ساختن
چون به در مصطفی نایب حسان توئی
فرض بود نعت او حرز امم ساختن

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سنت عشاق چیست؟ برگ عدم ساختن
گوهر دل را ز تف مجمر غم ساختن
هوش مصنوعی: عشاق چگونه زندگی می‌کنند؟ آن‌ها دل خود را به جای داشتن، در آتش غم می‌سوزانند و چیزی از آن نمی‌سازند.
بدرقه چون عشق گشت از پس پس تاختن
تفرقه چون جمع گشت با کم کم ساختن
هوش مصنوعی: وقتی که چهره عشق تو وداع کرد، همه چیز به آرامی و با نظم پیش رفت. اما زمانی که جدایی به وجود آمد، این جدایی هم به تدریج و به آرامی شکل گرفت.
گرچه نوای جهان خارج پرده رود
چون تو در این مجلسی با همه دم ساختن
هوش مصنوعی: هرچند موسیقی و صدای دنیای بیرون ممکن است به سرعت خاموش شود، اما تو در این جمع به قدری خوش می‌گذرانید که سپری از آن برایت مهم نیست.
پیش سریر سران آب ده دست باش
تات مسلم بود پشت به خم ساختن
هوش مصنوعی: در کنار تخت شاهان، باید با احتیاط و ادب رفتار کرد تا مشخص شود که وفادار و مطیع هستی و نیازی به دوری از وظیفه نداشته باشی.
نزد فسرده دلان قاعده کردن چو ابر
با دل آتش فشان چهره دژم ساختن
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که برخی افراد در کنار دل‌های غمگین و افسرده، به مانند ابرها عمل می‌کنند که بر روی دل‌های آتشین، چهره‌ای غمگین و تاریک می‌سازند. به عبارتی دیگر، آن‌ها با رفتار و حالت خود به ایجاد فضایی ناخوشایند و غم‌انگیز کمک می‌کنند.
نتوان در خط دهر خط وفا یافتن
نتوان بر نقش آب نقش قلم ساختن
هوش مصنوعی: در زندگی نمی‌توان به دنبال وفا و دوستی ماند و نمی‌توان امید داشت که بتوان روی آب نقشی پایدار ایجاد کرد.
عمر نه و لاف عیش سرد بود همچو صبح
از پی یک روزه ملک چتر و علم ساختن
هوش مصنوعی: عمر کوتاه است و صحبت از زندگی شیرین، مانند صبح زود بعد از یک شب طولانی، می‌ماند. مانند کسی که از روی ابریشمی وسایل و نشانه‌هایی درست می‌کند.
تا کی در چشم عقل خار مغیلان زدن
تا کی در راه نفس باغ ارم ساختن
هوش مصنوعی: تا چه زمانی باید با عقل خود درگیر مشکلات بیهوده شویم و در تلاش باشیم برای نفس خود دنیایی را بسازیم که شاید تنها یک خیال باشد؟
رخش به هرای زر بردن در پیش دیو
پس خر افکنده سم مرکب جم ساختن
هوش مصنوعی: در این بیت، سخن از یک اسب زیبا و قهرمان است که با شجاعت و توانمندی، در برابر دیوان و چالش‌ها قرار می‌گیرد. در حالی که بر آن سوار است، با همه قدرت و بزرگی خود، دشمنان را به زمین می‌زند و مسیری روشن به سمت پیروزی باز می‌کند. این تصویر، نشان‌دهنده عظمت و دلاوری است که با عزم و اراده، بر مشکلات فائق می‌آید.
دل از امل دور کن زآنکه نه نیکو بود
مصحف و افسانه را جلد بهم ساختن
هوش مصنوعی: دل خود را از آرزوهای بیهوده پاک کن، زیرا خوب نیست که کتاب و داستان را با جلد نامناسبی کنار هم قرار دهی.
بر در شبهت مدار عقل که ناخوش بود
بر سر زند مغان بسم رقم ساختن
هوش مصنوعی: به درگاه تردید نرو که عقل را خوشایند نیست و در آنجا، مغان (به معنای عارفان یا دانشمندان) در حال نوشتن سرنوشت‌اند.
چند رصد گاه دیو بر ره دل داشتن
چند قدمگاه پیل بیت حرم ساختن
هوش مصنوعی: در این شعر به این نکته اشاره شده است که اگرچه ممکن است موانع و مشکلاتی مانند دیو و سختی‌های بزرگ در مسیر عشق وجود داشته باشد، اما با این حال، وجود جاهایی امن و مقدس مانند حرم، می‌تواند آرامش و اطمینان خاطر ایجاد کند. یعنی با وجود چالش‌ها و خطرات، همواره نقاطی هست که می‌توان به آنجا پناه برد و احساس امنیت کرد.
بر سر خوان جهان چند چو بربط مقیم
سینه و دل را ز آز جمله شکم ساختن
هوش مصنوعی: در دنیای پر از تنوع و لذت، مانند سازی که همیشه در کنار ماست، دل و احساسات ما را از چیزهای بی‌اهمیت پر نمی‌کنند.
چند چو مار از نهاد با دو زبان زیستن
چند چو ماهی به شکل گنج درم ساختن
هوش مصنوعی: گاهی انسان‌ها مانند مار، با دو رویی و دروغ زندگی می‌کنند و بعضی اوقات مانند ماهی، در تلاشند تا در ظاهری زیبا و فریبنده، خود را پنهان کنند.
زر چه بود جز صنم پس نپسندد خدای
دل که نظر گاه اوست جای صنم ساختن
هوش مصنوعی: طلای چه ارزشی دارد اگر دل خدا آن را نپسندد، زیرا جایی که نگاه خداست، مکان ساختن بت و صنم نیست.
هین که در دل شکست زلزلهٔ نفخ صور
گوش خرد شرط نیست جذر اصم ساختن
هوش مصنوعی: هشدار که وقتی در دل زلزله‌ای ناشی از نفخ صور به وقوع می‌پیوندد، گوش خرد نمی‌تواند شرطی برای ایستادگی در برابر آن داشته باشد؛ یعنی نمی‌توان انتظار داشت که در چنین وضعیتی، انسان توان مقاومت داشته باشد.
زین دم معجز نمای مگذر خاقانیا
کز دم این دم توان زاد عدم ساختن
هوش مصنوعی: از این لحظه جادوگری خود را نشان نده، ای حاکم! زیرا از این دم می‌توان عدم را به وجود آورد.
گرچه ز روی قضا بر تو ستم‌ها رود
جز به رضا روی نیست دفع ستم ساختن
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است بر تو سختی‌ها و ستم‌هایی وارد شود، اما جز با رضایت و تسلیم، نمی‌توان از این ستم‌ها جلوگیری کرد.
یوسف دلها توئی کایت توست از سخن
پیش گرسنه دلان خوان کرم ساختن
هوش مصنوعی: تو گلی هستی که دل‌ها را در دامان خود جای می‌دهی و با سخنان شیرینت، دل‌های گرسنه را سیراب می‌سازی.
چون به شماخی تو را کرده قضا شهربند
نام شماخی توان مصر عجم ساختن
هوش مصنوعی: زمانی که قضا و سرنوشت تو را به شهر شماخی می‌برد، این مکان می‌تواند به جای مصر و سرزمین‌های عجم برای تو باشد.
عم ز جهان عبره کرد عبرت تو این بس است
نتوان با مرگ عم برگ نعم ساختن
هوش مصنوعی: زندگی همواره عبرتی است. از مرگ می‌توان درس‌هایی آموخت، اما نمی‌توان به سادگی از آن برای ساختن نشانه‌های خوشبختی و نعمت بهره برد.
چون تو طریق نجات از دم عم یافتی
شرط بود قبله گاه مرقد عم ساختن
هوش مصنوعی: وقتی که تو راه نجات را از دم عم پیدا کردی، لازم است که قبله‌گاه را در محل دفن عم ساخته شود.
چون به در مصطفی نایب حسان توئی
فرض بود نعت او حرز امم ساختن
هوش مصنوعی: زمانی که به درگاه پیامبر (مصطفی) می‌روی، تو نایب (نماینده) حسان هستی. بنابراین، بیان ستایش و ویژگی‌های او برای تو واجب است و این کار مانند حفاظتی برای ملتهاست.