گنجور

شمارهٔ ۱۷۲ - درستایش اصفهان

نکهت حور است یا هوای صفاهان
جبهت جوز است یا لقای صفاهان
دولت و ملت جنابه زاد چو جوزا
مارد بخت یگانه زای صفاهان
چون زر جوزائی اختران سپهرند
سخته به میزان از کیای صفاهان
بلکه چو جوزا جناب برد به رفعت
خاک جناب ارم نمای صفاهان
بلکه چو جوزا دو میوه‌اند جنابه
عرش و جناب جهان‌گشای صفاهان
ز آ، نفس استوی زنند علی‌العرش
کز بر عرش آمد استوای صفاهان
خاک صفاهان نهال پرور سدره است
سدرهٔ توحید منتهای صفاهان
دیدهٔ خورشید چشم درد همی داشت
از حسد خاک سرمه زای صفاهان
لاجرم اینک برای دیدهٔ خورشید
دست مسیح است سرمه سای صفاهان
چرخ نبینی که هست هاون سرمه
رنگ گرفته ز سرمه‌های صفاهان
نور نخستین شناس و صور پسین دان
روح و جسد را بهم هوای صفاهان
یرحمک‌الله زد آسمان که دم صبح
عطسهٔ مشکین زد از صبای صفاهان
دست خضر چون نیافت چشمه دوباره
کرد تیمم به خاک پای صفاهان
چاه صفاهان مدان نشیمن دجال
مهبط مهدی شمر فنای صفاهان
چتر سیاه است خال چهرهٔ ملکت
ز آن سیهی خال دان ضیای صفاهان
مرغ ضمیر مرا وصیت عنقاست
یالک من بلبل صلای صفاهان
قلت لماء الحیوة هل لک عین
قال نعم کف اغنیای صفاهان
قلت لنسر السماء هل لک طعم
قل بلی جود اسخیای صفاهان
رای بری چیست؟ خیز و جای به جی جوی
کانکه ری او داشت، داشت رای صفاهان
پار من از جمع حاج بر لب دجله
خواستم انصاف ماجرای صفاهان
مستمعی گفت هان صفاوت بغداد
چند صفت پرسی از صفای صفاهان
منکر بغداد چون شوی که ز قدر است
ریگ بن دجله سر بهای صفاهان
خاصه که بغداد خنگ خاص خلیفه است
نعل بها زیبدش بهای صفاهان
آن دگری گفت کز زکات تن کرخ
هست نصاب جی و نوای صفاهان
گفتم بغداد بغی دارد و بیداد
دیده نه‌ای داد باغهای صفاهان
کرخ کلوخ در سقایهٔ جی دان
دجله نم قربهٔ سقای صفاهان
ایمه نه بغداد جای شیشه گران است
بهر گلاب طرب‌فزای صفاهان
از خط بغداد و سطح دجله فزون است
نقطه‌ای از طول و عرض جای صفاهان
چون به سر کوه قاف نقطهٔ «فا» دان
خطهٔ بغداد در ازای صفاهان
عطر کند از پلنگ مشک به بغداد
و آهوی مشک آید از فضای صفاهان
فاقهٔ کنعان دهد خساست بغداد
نعمت مصر آورد سخای صفاهان
بیضهٔ مصر است به ز فرضهٔ بغداد
وز خط مصر است به بنای صفاهان
نیل کم از زنده رود و مصر کم از جی
قاهره مقهور پادشای صفاهان
باغچهٔ عین شمس گلخن جی دان
وز بلسان به شمر گیای صفاهان
این همه دادم جواب خصم و گواهم
هست رفیع ری و علای صفاهان
مدت سی سال هست کز سر اخلاص
زنده چنین داشتم وفای صفاهان
اینک ختم الغرائب آخر دیدند
تا چه ثنا رانده‌ام برای صفاهان
مدح دو فاروق دین چگونه کنم من
صدر و جمال آن دو مقتدای صفاهان
در سنه ثانون الف به حضرت موصل
راندم ثانون الف سزای صفاهان
صاحب جبرئیل دم، جمال محمد
کز کرمش دارم اصطفای صفاهان
داد هزار اخترم نتیجهٔ خورشید
آن به گهر شعری سمای صفاهان
پیش علی اصغر و اتابک اکبر
برده ره‌آورد من ثنای صفاهان
نزد سلیمان شهم ستود چو آصف
گفت که ها هدهد سبای صفاهان
پس چو به مکه شدم، شدم ز بن گوش
حلقه بگوش ثنا سرای صفاهان
کعبه عبادت ستای من شد ازیراک
دید مرا مکرمت‌ستای صفاهان
کعبه مرا رشوه داد شقهٔ سبزش
تا ننهم مکه را ورای صفاهان
این همه گفتم به رایگان نه بر آن طمع
کافسر زر یابم از عطای صفاهان
دیو رجیم آنکه بود دزد بیانم
گر دم طغیان زد از هجای صفاهان
او به قیامت سپیدروی نخیزد
ز آنکه سیه بست بر قفای صفاهان
اهل صفاهان مرا بدی ز چه گویند
من چه خطا کرده‌ام بجای صفاهان
زنگار آمده مرا ز مس نه زر ایرا
سرکه رسیدش، نه کیمیای صفاهان
جرم من آن است کز خزاین عرشی
گنج خدایم ولی گدای صفاهان
گیر گدای محبتم، نه‌ام آخر
خرمگس خوان ریزهای صفاهان
گنج خدا را به جرم دزد نگیرند
این نپسندند ز اصفیای صفاهان
دست و زبانش چرا نداد بریدن
محتسب شهر و پیشوای صفاهان
یا به سر دار بر چرا نکشیدش
شحنهٔ انصاف و کدخدای صفاهان
جرم ز شاگرد پس عتاب بر استاد
اینت بد استاد از اصدقای صفاهان
کردهٔ قصار پس عقوبت حداد
این مثل است آن اولیای صفاهان
این مگر آن حکم باژ گونهٔ مصر است
آری مصر است روستای صفاهان
بر سر این حکم نامه مهر نبندد
پیر ششم چرخ در قضای صفاهان
کرد لبم گوش روزگار پر از در
ناشده چشم من آشنای صفاهان
بس لب و گوشم به حنظل و خسک انباشت
هم قصبهٔ گل شکر فزای صفاهان
سنبلهٔ چرخ کو مساحی معنی
دانهٔ دل ساید آسیای صفاهان
راست نهادند پردهاش و به بختم
پردهٔ کژ دیدم از ستای صفاهان
شیر زر و تخت طاقدیس خسان را
باز مرا جفت کاین نوای صفاهان
واحزنا گفته‌ام به شاهد حربا
زین گلهٔ حربهٔ جفای صفاهان
زان گله کردم به آفتاب که دیدم
کوست سنا برقی از سنای صفاهان
گفت چو بربط مزن ز راه زبان دم
دم ز ره چشم زن چو نای صفاهان
از تن عالم خورند گوشت مبادا
زهر چگونه سزد غذای صفاهان
داد صفاهان ز ابتدای کدورت
گرچه صفا باشد ابتدای صفاهان
سیب صفاهان الف فزود در اول
تا خورم آسیب جان گزای صفاهان
ارمض قلبی بلائه و سالقی
نار براهیم فی بلای صفاهان
عضنی الکلب ثم عضة کلب
سوف اداوی به باقلای صفاهان
این همه سکبای خشم خوردم کاخر
بینم لوزینهٔ رضای صفاهان
گرچه صفاهان جزای من به بدی کرد
هم به نکوئی کنم جزای صفاهان
خطهٔ شروان که نامدار به من شد
گر به خرابی رسد بقای صفاهان
نسبت خاقان به من کند چو گه فخر
در نگرد دانش آزمای صفاهان
پانصد هجرت چو من نزاد یگانه
تا به دوگانه کنم دعای صفاهان
مبدع فحلم به نظم و نثر شناسند
کم نکنم تا زیم ولای صفاهان
از دم خاقانی آفرین ابد باد
بر جلساء الله اتقیای صفاهان

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نکهت حور است یا هوای صفاهان
جبهت جوز است یا لقای صفاهان
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و دلنشینی صفاهان اشاره دارد و می‌گوید که آیا عطر گل‌های بهشتی‌ای چون حور را احساس می‌کنی، یا زیبایی و جاذبه‌های شهر صفاهان را می‌بینی؟ و همچنین آیا لباس‌های جوزی (یعنی رنگ و نوعی از پارچه) شما را به یاد عظمت صفاهان می‌اندازد یا نه؟ به طور کلی، شاعر جاذبه‌های طبیعی و هنری صفاهان را با زیبایی‌های بهشتی مقایسه کرده است.
دولت و ملت جنابه زاد چو جوزا
مارد بخت یگانه زای صفاهان
هوش مصنوعی: خوشبختی و سعادت ملت و دولت مانند درختی است که در زمین صفاهان ریشه دوانده و درختی منحصر به فرد و بی‌نظیر به شمار می‌رود.
چون زر جوزائی اختران سپهرند
سخته به میزان از کیای صفاهان
هوش مصنوعی: چون زر جوزائی، ستاره‌های آسمان با زیبایی و درخشندگی خاصی هستند که به دقت و اندازه‌گیری دقیق در کارها مشابه‌اند.
بلکه چو جوزا جناب برد به رفعت
خاک جناب ارم نمای صفاهان
هوش مصنوعی: این جمله اشاره دارد به اینکه در جایی از آسمان، ستاره‌ای به نام جوزا به زیبایی خود را نشان می‌دهد و این موضوع به نوعی با بلندی و شرف جایگاه ارم و زیبایی شهر اصفهان مرتبط است. به عبارتی، جوزا به عنوان نمادی از عظمت و زیبایی در آسمان به نمایش درآمده و به یاد ارم و اصفهان می‌افتیم.
بلکه چو جوزا دو میوه‌اند جنابه
عرش و جناب جهان‌گشای صفاهان
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که جنبه‌های مختلف یا ویژگی‌های خاصی از دو چیز، مانند میوه‌های یک درخت، در کنار هم و در ارتباط با هم وجود دارند. یکی از آن‌ها به مقام و جایگاهی بلند (عرش) و دیگری به قدرت و تسلط بر جهان (جهان‌گشای صفاهان) اشاره دارد. به عبارتی، این دو جنبه مکمل یکدیگر هستند و به نوعی در یک راستا قرار دارند.
ز آ، نفس استوی زنند علی‌العرش
کز بر عرش آمد استوای صفاهان
هوش مصنوعی: از درگاه خداوند، فرشته‌ها به عرش تکیه می‌زنند، چون از سوی عرش، استواری و قدرت اصفهان به وجود آمده است.
خاک صفاهان نهال پرور سدره است
سدرهٔ توحید منتهای صفاهان
هوش مصنوعی: خاک صفاهان جایی است که درختان سدره، که نماد توحید هستند، در آن رشد می‌کنند و این نشان‌دهنده‌ی بالاترین مقام و زیبایی صفاهان است.
دیدهٔ خورشید چشم درد همی داشت
از حسد خاک سرمه زای صفاهان
هوش مصنوعی: چشم خورشید به خاطر حسادت به زیبایی خاک سرمه، دچار ناراحتی و درد شده بود.
لاجرم اینک برای دیدهٔ خورشید
دست مسیح است سرمه سای صفاهان
هوش مصنوعی: بنابراین اکنون برای چشمان خورشید، خاک سرمهٔ زیبایی‌های اصفهان، همچون دست مسیح، جلوه‌ای خاص و درخشان دارد.
چرخ نبینی که هست هاون سرمه
رنگ گرفته ز سرمه‌های صفاهان
هوش مصنوعی: چرخ را نخواهی دید که چه به شکل هاون و رنگش را از سرمه‌های خوب اصفهان گرفته است.
نور نخستین شناس و صور پسین دان
روح و جسد را بهم هوای صفاهان
هوش مصنوعی: نور اول نشان از حقیقت و آغاز دارد، و اشکال نهایی را بشناس. روح و جسم را در کنار هم در هوای دلپذیر اصفهان درک کن.
یرحمک‌الله زد آسمان که دم صبح
عطسهٔ مشکین زد از صبای صفاهان
هوش مصنوعی: خدا رحمتت کند، ای آسمان! که صبح دم با عطر خوشی مانند عطسه‌ای شیرین و خوشبو، از نسیم صبحگاهی اصفهان، بیدار شدی.
دست خضر چون نیافت چشمه دوباره
کرد تیمم به خاک پای صفاهان
هوش مصنوعی: اگر خضر به چشمه آب سالم دسترسی نداشته باشد، به جای آن از خاک پای صفاهان تیمم می‌کند. علامت این جمله نشان‌دهنده این است که انسان‌ها در شرایط دشوار باید از امکانات موجود بهره‌برداری کنند و به شیوه‌ای خلاقانه به زندگی ادامه دهند.
چاه صفاهان مدان نشیمن دجال
مهبط مهدی شمر فنای صفاهان
هوش مصنوعی: چاه صفاهان را محل زندگی دجال ندانید، زیرا این مکان برای ظهور مهدی و نابودی دجال آماده است.
چتر سیاه است خال چهرهٔ ملکت
ز آن سیهی خال دان ضیای صفاهان
هوش مصنوعی: چهرهٔ سرزمین با آن خال سیاه مانند چتری است که بر آن سایه افکنده و این نشان‌دهندهٔ تاریکی و شگفتی‌های زیبای اصفهان است.
مرغ ضمیر مرا وصیت عنقاست
یالک من بلبل صلای صفاهان
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که نمایانگر ذهن و دل من است، مانند پرنده افسانه‌ای است که برای من پیامی به همراه دارد. من، همچون بلبل، آهنگ و نغمه‌ای از اصفهان را برای او می‌زنم.
قلت لماء الحیوة هل لک عین
قال نعم کف اغنیای صفاهان
هوش مصنوعی: در این بیت، گوینده از آب زندگی سوال می‌کند که آیا چشمی برای دیدن دارد، و جواب می‌گیرد که بله، چشمی مانند دست‌های ثروتمندان اصفهان. این اشاره به این دارد که چشمه وجود دارد و می‌تواند به زندگی و ثروت اشاره کند، همچنین تصویر زیبایی از زندگی و امکانات را به ذهن می‌آورد.
قلت لنسر السماء هل لک طعم
قل بلی جود اسخیای صفاهان
هوش مصنوعی: گفتم که ای نازک‌دلی، آیا طعم آسمان را چشیده‌ای؟ پاسخ داد: آری، بخشندگی مردان شریف اصفهان طعمی خاص دارد.
رای بری چیست؟ خیز و جای به جی جوی
کانکه ری او داشت، داشت رای صفاهان
هوش مصنوعی: این جمله به ما می‌گوید که برای بهره‌وری و موفقیت، باید از فرصتی که در دسترس داریم استفاده کنیم. اگر بخواهیم پیشرفت کنیم، باید به دنبال جایی برویم که توانایی و توانمندی‌های لازم را دارد. در واقع، اشاره دارد به این که با در نظر گرفتن موقعیت‌ها و شرایط موجود می‌توانیم به موفقیت برسیم.
پار من از جمع حاج بر لب دجله
خواستم انصاف ماجرای صفاهان
هوش مصنوعی: من از میان جمعیت، در کنار دجله، عدالت داستان صفاهان را خواستم.
مستمعی گفت هان صفاوت بغداد
چند صفت پرسی از صفای صفاهان
هوش مصنوعی: شخصی از شنوندگان گفت: آیا می‌تونی درباره‌ی زیبایی‌های بغداد بگویی؟ می‌خواهم چند ویژگی از صفای صفاهان را بپرسم.
منکر بغداد چون شوی که ز قدر است
ریگ بن دجله سر بهای صفاهان
هوش مصنوعی: وقتی به بغداد پا بگذاری و از ارزش آن آگاه شوی، متوجه می‌شوی که حتی یک دانه ریگ از دجله هم به اندازه‌ی ارزش صفاهان نمی‌ارزد.
خاصه که بغداد خنگ خاص خلیفه است
نعل بها زیبدش بهای صفاهان
هوش مصنوعی: به ویژه اینکه بغداد، شهری خام‌ذهن و نادان است و برای خلیفه خاص، نعل (یا زینت) ارزشمند است؛ این در حالی است که قیمت صفاهان به آن نمی‌رسد.
آن دگری گفت کز زکات تن کرخ
هست نصاب جی و نوای صفاهان
هوش مصنوعی: شخص دیگری گفت که از زکات و مالیات بدن، استاندارد و حدی بر پایه‌ی کرخ، وجود دارد و صدای صفاهان نیز بر این موضوع تأکید می‌کند.
گفتم بغداد بغی دارد و بیداد
دیده نه‌ای داد باغهای صفاهان
هوش مصنوعی: گفتم که بغداد پر از ظلم و فساد است و کسی به داد و فریاد مردم توجهی ندارد، اما باغ‌های اصفهان زیبایی و سرسبزی خاص خود را دارد.
کرخ کلوخ در سقایهٔ جی دان
دجله نم قربهٔ سقای صفاهان
هوش مصنوعی: در کرخ، خاک نرم در دستان سقّایی است که دجله را می‌شناسد، نماد آب‌ادی که از صفاهان می‌آید.
ایمه نه بغداد جای شیشه گران است
بهر گلاب طرب‌فزای صفاهان
هوش مصنوعی: بغداد مکانی است که شیشه‌گران زیادی در آن زندگی می‌کنند و به خاطر تولید گلاب خوشبو و دل‌انگیز از صفاهان مشهور است.
از خط بغداد و سطح دجله فزون است
نقطه‌ای از طول و عرض جای صفاهان
هوش مصنوعی: از نظر جغرافیایی، در مقایسه با بغداد و دجله، یک نقطه خاص از صفاهان اهمیت بیشتری دارد.
چون به سر کوه قاف نقطهٔ «فا» دان
خطهٔ بغداد در ازای صفاهان
هوش مصنوعی: جایی که در بالای قلهٔ کوه قاف قرار دارد، نقطه‌ای به نام «فا» وجود دارد که به عنوان نقطه‌ای مهم و برجسته از سرزمین بغداد نسبت به صفاهان شناخته می‌شود.
عطر کند از پلنگ مشک به بغداد
و آهوی مشک آید از فضای صفاهان
هوش مصنوعی: عطر مشک از پلنگ به بغداد می‌رسد و بوی خوش آهو نیز از فضایی که در اصفهان است، به مشام می‌رسد.
فاقهٔ کنعان دهد خساست بغداد
نعمت مصر آورد سخای صفاهان
هوش مصنوعی: فقر و تنگدستی کنعان باعث محدودیت‌ها و خساست در بغداد شده، در حالی که نعمت و فراوانی مصر نشان‌دهنده بخشندگی و سخاوت صفاهان است.
بیضهٔ مصر است به ز فرضهٔ بغداد
وز خط مصر است به بنای صفاهان
هوش مصنوعی: این جمله به مقایسه دو مکان می‌پردازد و اشاره دارد که محصول یا چیزی که از مصر به دست می‌آید، برتری بیشتری نسبت به بارهای یا محصولات بغداد دارد. همچنین، خط یا نوشتار مصری به ساخت و ساز یا ساختار در اصفهان اشاره کرده و نشان‌دهنده زیبایی یا ارزش بیشتر آن است. به طور کلی، این متن به شاخصه‌های مثبت و برتر فرهنگ یا محصولات مصری نسبت به دیگر مناطق تاکید می‌کند.
نیل کم از زنده رود و مصر کم از جی
قاهره مقهور پادشای صفاهان
هوش مصنوعی: رود نیل از زنده‌رود کمتر نیست و قاهره هم در مقایسه با جی کم از سلطه‌ی پادشاهی اصفهان ندارد.
باغچهٔ عین شمس گلخن جی دان
وز بلسان به شمر گیای صفاهان
هوش مصنوعی: در باغچه‌ای که شبیه به آفتاب‌تابان است، گل‌ها و گیاهان درخشان و زیبا قرار دارند و بوی عطرشان از زبان بلسان چون شعری خوشایند می‌پیچد.
این همه دادم جواب خصم و گواهم
هست رفیع ری و علای صفاهان
هوش مصنوعی: من برای پاسخ به دشمنم بسیار تلاش کرده‌ام و دوستی‌ها و حمایت دیگران به نفع من گواهی می‌دهد.
مدت سی سال هست کز سر اخلاص
زنده چنین داشتم وفای صفاهان
هوش مصنوعی: مدت سی سال است که از روی صداقت و خلوص، به وفاداری و محبت نسبت به صفا و صمیمیت ادامه داده‌ام.
اینک ختم الغرائب آخر دیدند
تا چه ثنا رانده‌ام برای صفاهان
هوش مصنوعی: حال که به پایان شگفتی‌ها می‌رسیم، می‌نگرم که برای اصفهان چه نیکی‌ها و ستایش‌هایی کرده‌ام.
مدح دو فاروق دین چگونه کنم من
صدر و جمال آن دو مقتدای صفاهان
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم از فضیلت و زیبایی دو بزرگوار دین که رهبران اصلی صفاهان هستند، سخن بگویم؟
در سنه ثانون الف به حضرت موصل
راندم ثانون الف سزای صفاهان
هوش مصنوعی: در سال دوم هجری، به شهر موصل رفتم و در سال دوم هجری نیز به خاطر صفاهان پاداشی دریافت کردم.
صاحب جبرئیل دم، جمال محمد
کز کرمش دارم اصطفای صفاهان
هوش مصنوعی: جبرئیل که فرشته‌ای بزرگ و فرستاده‌ خداست، در دل خود زیبایی محمد را احساس می‌کند، و به خاطر لطف و بخشندگی او، من به مقام و برتری اصفهان مفتخر هستم.
داد هزار اخترم نتیجهٔ خورشید
آن به گهر شعری سمای صفاهان
هوش مصنوعی: هزاران ستاره به من نتیجهٔ تابش خورشید را می‌دهند، همان‌طور که در شعرهای زیبا متعلق به صفاهان دیده می‌شود.
پیش علی اصغر و اتابک اکبر
برده ره‌آورد من ثنای صفاهان
هوش مصنوعی: من هدیه‌ای برای علی اصغر و اتابک اکبر آورده‌ام که نوید و ستایش صفاهان را در بر دارد.
نزد سلیمان شهم ستود چو آصف
گفت که ها هدهد سبای صفاهان
هوش مصنوعی: در حضور سلیمان، شهی از او تعریف کرد و آصف گفت که هدهدی از سبا در صفاهان وجود دارد.
پس چو به مکه شدم، شدم ز بن گوش
حلقه بگوش ثنا سرای صفاهان
هوش مصنوعی: وقتی به مکه رسیدم، مانند کسی شدم که در گوش او حلقه‌ای است و در حال نیایش و ستایش به صفای اصفهان مشغولم.
کعبه عبادت ستای من شد ازیراک
دید مرا مکرمت‌ستای صفاهان
هوش مصنوعی: کعبه محل عبادت و پرستش من به خاطر دیدن من به ستایش از خوبی‌ها و کرامت‌های من پرداخت و این زیبایی از اصفهان است.
کعبه مرا رشوه داد شقهٔ سبزش
تا ننهم مکه را ورای صفاهان
هوش مصنوعی: کعبه به من پیشنهاد جذابی داد تا عشق مکه را کنار بگذارم و به صفاهان توجه کنم.
این همه گفتم به رایگان نه بر آن طمع
کافسر زر یابم از عطای صفاهان
هوش مصنوعی: من این همه سخن را بی‌دلیل نگفتم و نه به امید این که از ثروت و بخشش‌های صفاهان بهره‌مند شوم.
دیو رجیم آنکه بود دزد بیانم
گر دم طغیان زد از هجای صفاهان
هوش مصنوعی: در اینجا به شخصی اشاره می‌شود که به نوعی از بیان قوی و جذاب برخوردار است، ولی در عین حال به طغیانی که از صفا و آرامش دور است، دچار می‌شود. در حقیقت، این فرد به دلیل ویژگی‌های خاص خود و توانایی در بیان، ممکن است مورد توجه یا حتی حسادت دیگران قرار گیرد.
او به قیامت سپیدروی نخیزد
ز آنکه سیه بست بر قفای صفاهان
هوش مصنوعی: او در روز قیامت با چهره‌ای نورانی نمی‌آید، چون روی سیاه و ننگینی بر پشت صفاهان نشسته است.
اهل صفاهان مرا بدی ز چه گویند
من چه خطا کرده‌ام بجای صفاهان
هوش مصنوعی: مردم اصفهان درباره من چه می‌گویند و به چه چیزی مرا متهم می‌کنند، در حالی که نمی‌دانند من چه اشتباهی انجام داده‌ام؟
زنگار آمده مرا ز مس نه زر ایرا
سرکه رسیدش، نه کیمیای صفاهان
هوش مصنوعی: زنگار بر من نشسته و من از مس هستم، نه از طلا. نه سرکه‌ای رسیده و نه کیمیایی از اصفهان.
جرم من آن است کز خزاین عرشی
گنج خدایم ولی گدای صفاهان
هوش مصنوعی: من به خاطر آن چه در دل دارم، که گنجی الهی و فراوان از نعمت‌هاست، ولی در ظاهر و دنیا به عنوان گدای صفاهان شناخته می‌شوم.
گیر گدای محبتم، نه‌ام آخر
خرمگس خوان ریزهای صفاهان
هوش مصنوعی: من در واقع به عشق و محبت دیگران وابسته‌ام، اما در نهایت در عرصهٔ محبت و صفای دل، مانند مگس‌هایی هستم که به عسل می‌نشینند.
گنج خدا را به جرم دزد نگیرند
این نپسندند ز اصفیای صفاهان
هوش مصنوعی: خداوند گنج‌های خود را به خاطر دزدی نمی‌گیرد و این را اهل صفاهان نمی‌پسندند.
دست و زبانش چرا نداد بریدن
محتسب شهر و پیشوای صفاهان
هوش مصنوعی: در اینجا به این موضوع اشاره شده که چرا محتسب شهر و رهبر صفاهان در برابر دست و زبان او اقدام نکردند و آن‌ها را محکوم نکردند. به عبارتی، علت عدم رفتار تند و قاطع از سوی این مقام‌ها برای جلوگیری از اظهار نظر یا عمل او مشخص نیست.
یا به سر دار بر چرا نکشیدش
شحنهٔ انصاف و کدخدای صفاهان
هوش مصنوعی: شاید در اینجا به نهادهای سلطه و عدالت اشاره می‌شود، که یا باید به مسئولیت‌های خود درست عمل کنند یا در برابر بی‌عدالتی‌ها و ظلمی که بر مردمان می‌رود، واکنشی نشان دهند. در واقع، این بیت به نوعی انتقاد از بی‌توجهی و سستی نهادهای قدرت در انجام وظایفشان است.
جرم ز شاگرد پس عتاب بر استاد
اینت بد استاد از اصدقای صفاهان
هوش مصنوعی: این بیت به آموزشی اشاره دارد که میان شاگرد و استاد وجود دارد. به طور خاص، اشاره می‌کند که گاهی اوقات ممکن است شاگرد از استاد خود پند و عتاب ببیند، ولی در عین حال می‌گوید که این عتاب و رفتار بد از طرف استاد نه به خاطر بی‌احترامی به او، بلکه به خاطر دوستی و محبت‌هایی است که از دوستان دیگر به او رسیده است. این نشان‌دهندهٔ رابطهٔ عمیق و پیچیدهٔ میان معلم و شاگرد است.
کردهٔ قصار پس عقوبت حداد
این مثل است آن اولیای صفاهان
هوش مصنوعی: این بیت به تأثیرات و نتایج اعمال بیانگر نکته‌ای است که پیامدهای کارهای بزرگ و مهم، باید با دقت و عاقبت‌اندیشی انجام شوند. همچنین به رابطهٔ خاصی که اولیای صفاهان با این موضوع دارند، اشاره می‌کند. مفهوم کلی این است که هر عمل و تصمیمی عواقبی دارد که باید به آن توجه شود.
این مگر آن حکم باژ گونهٔ مصر است
آری مصر است روستای صفاهان
هوش مصنوعی: این احتمالاً همان حکمی است که به طور معکوس در مصر وجود دارد. بله، اینجا روستای صفاهان است.
بر سر این حکم نامه مهر نبندد
پیر ششم چرخ در قضای صفاهان
هوش مصنوعی: در مورد این حکم، فردی که تجربه و سن بالایی دارد، تأیید نمی‌کند و به نظر می‌رسد در سرنوشت یا قضای مربوط به صفاهان، نمی‌توان به راحتی به نتیجه‌ای رسید.
کرد لبم گوش روزگار پر از در
ناشده چشم من آشنای صفاهان
هوش مصنوعی: لحن دلنشین زندگی‌ام بر لبانم جاری شده و چشمان من به زیبایی‌های اصفهان آشناست، اما هنوز از رازهای بیشتری بی‌خبرم.
بس لب و گوشم به حنظل و خسک انباشت
هم قصبهٔ گل شکر فزای صفاهان
هوش مصنوعی: من به شدت از تلخی و نامطلوبی‌ها پر شده‌ام، اما در عین حال زیبایی‌های خاصی در زندگی‌ام وجود دارد که شکرین و خوشایند است.
سنبلهٔ چرخ کو مساحی معنی
دانهٔ دل ساید آسیای صفاهان
هوش مصنوعی: محل کار آسیاب، جایی است که دانه‌ها به وسیلهٔ چرخ آسیاب، تبدیل به آرد می‌شوند؛ اما در اینجا منظور از سنبله و دانه، احساسات و دل‌مشغولی‌های درونی افراد است که در محیطی همچون آسیاب صفاهان، مشغول به پردازش می‌شوند. این تصویر به نوعی نشان‌دهندهٔ تلاش برای شفاف‌سازی و تفسیر معانی عمیق در زندگی است.
راست نهادند پردهاش و به بختم
پردهٔ کژ دیدم از ستای صفاهان
هوش مصنوعی: راست را بر درختان برقرار کردند و من در سرنوشت خود پرده‌ای نادرست مشاهده کردم که از زیبایی اصفهان حکایت می‌کند.
شیر زر و تخت طاقدیس خسان را
باز مرا جفت کاین نوای صفاهان
هوش مصنوعی: شیر طلایی و تخت‌های باشکوه دیگران برای من ارزشی ندارد، چون من به دنبال همسر و همدمی هستم که نوای زیبای صفاهان را با او شریک شوم.
واحزنا گفته‌ام به شاهد حربا
زین گلهٔ حربهٔ جفای صفاهان
هوش مصنوعی: من به عشق خود در برابر این زخم‌ها و دردها شکایت کرده‌ام و از سختی‌ها و بی‌مهری‌های زندگی در اصفهان ناامید شده‌ام.
زان گله کردم به آفتاب که دیدم
کوست سنا برقی از سنای صفاهان
هوش مصنوعی: از آفتاب شکایت کردم که چرا نورش مانند روشنی برق در اصفهان نیست.
گفت چو بربط مزن ز راه زبان دم
دم ز ره چشم زن چو نای صفاهان
هوش مصنوعی: گفت وقتی که به ساز بربط می‌زنی، از طریق زبان صحبت نکن، بلکه هر لحظه از طریق چشم کار کن، مانند نای خوش صدای صفاهان که صداهای دلنوازش را از دل می‌سازد.
از تن عالم خورند گوشت مبادا
زهر چگونه سزد غذای صفاهان
هوش مصنوعی: از بدن دنیا نمی‌توانند بخورند، مبادا زهر باشد. چگونه ممکن است که غذای اصفهان این طور شود؟
داد صفاهان ز ابتدای کدورت
گرچه صفا باشد ابتدای صفاهان
هوش مصنوعی: از ابتدا که کدورت و تاریکی وجود داشت، صفا و پاکی به وجود آمد. هرچند صفا و پاکی، نشانهٔ آغاز صفاهان هستند، اما آغاز صفاهان، خود حاکی از شرایطی است که شاید در ابتدا چندان خوشایند نبوده باشد.
سیب صفاهان الف فزود در اول
تا خورم آسیب جان گزای صفاهان
هوش مصنوعی: سیب صفاهان با طعمی دلپذیر و خوشمزه، به من می‌گوید که چقدر این میوه برای جانم خوب است و چقدر از خوردن آن لذت می‌برم.
ارمض قلبی بلائه و سالقی
نار براهیم فی بلای صفاهان
هوش مصنوعی: دل من در آتش بلایی می‌سوزد و همچون آتش ابراهیم، در مصیبت اصفهان می‌سوزد.
عضنی الکلب ثم عضة کلب
سوف اداوی به باقلای صفاهان
هوش مصنوعی: اگر دمی به من آسیب رساندی، به تو پاسخ خواهم داد، همانطور که با باقلاهای اصفهان عمل می‌کنم.
این همه سکبای خشم خوردم کاخر
بینم لوزینهٔ رضای صفاهان
هوش مصنوعی: پس از این همه درد و رنجی که در اثر خشم کشیدم، در نهایت خوشنودی و رضایتی از صفاهان را می‌بینم.
گرچه صفاهان جزای من به بدی کرد
هم به نکوئی کنم جزای صفاهان
هوش مصنوعی: هرچند که اصفهانی‌ها با من بد رفتار کردند، من تصمیم دارم که با نیکی با آن‌ها رفتار کنم.
خطهٔ شروان که نامدار به من شد
گر به خرابی رسد بقای صفاهان
هوش مصنوعی: منطقهٔ شروان که به من مشهور شده است، اگر به ویرانی بیفتد، امنیت و آرامش اصفهان نیز دچار فساد خواهد شد.
نسبت خاقان به من کند چو گه فخر
در نگرد دانش آزمای صفاهان
هوش مصنوعی: اوضاع این است که نسبت به خاقان، همانند لحظه‌ای است که در صفاهان برتری علم و دانش را فخر می‌کنم.
پانصد هجرت چو من نزاد یگانه
تا به دوگانه کنم دعای صفاهان
هوش مصنوعی: پانصد بار من مانند من به سفر رفته‌ام و اکنون می‌خواهم از دو نفر برای شهر صفاهان دعا کنم.
مبدع فحلم به نظم و نثر شناسند
کم نکنم تا زیم ولای صفاهان
هوش مصنوعی: ناحیه صفاهان به عنوان یک مکان شناخته شده در هنر شعر و نثر، به من اعتبار بخشیده است و من این اعتبار را از میان نمی‌برم.
از دم خاقانی آفرین ابد باد
بر جلساء الله اتقیای صفاهان
هوش مصنوعی: آفرین بر کسانی که در میهمانی‌های خداوند در اصفهان حضور دارند و اهل تقوا هستند. امیدوارم همیشه همراه آن شاعر بزرگ باشیم.

حاشیه ها

1394/08/06 21:11
سلمک

ترتیب ابیات اشتباه است همینطور بعضی ابیات هم اشتباه نوشته شده اند

1394/10/10 16:01
سلمک

در دیوان خاقانی به تصحیح دکتر ضیاءالدین سجادی و نقد و شرح قصاید خاقانی از دکتر محمد استعلامی ترتیب ابیات به طرز دیگری اند. دد اینجا ابیات و کلمات اشتباه تایپ شده اند در بیت دوم جنابه اشتباه است و درست دوگانه است، مارد اشتباه و مادر صحیح است بیت چهارم در دیوانها این است بلکه چو جوزا دو میه اند جنایه / عرش و جناب جهانگشای صفاهان
و.....

1394/10/11 15:01
سلمک

بلکه چو جوزا دو میوه اند جنابه

1399/07/22 02:09
مرزبان

دولت و ملت دو گانه زاد چو جوزا
مادر بخت یگانه زای صفاهان
در باب خاقانی بسیار ظلم شده با انکه خاقانی از نظر شاعری و ایران دوستی حافظ قصیده و فردوسی ایران دوستی است سخن از افرینش ها و شاعریش نمی گویم که بی بدیل است و چون منی تاب توصیففش نیارد در ایران دوستی اش و اوضاع پریشان ان روزگار و ارتباطش با مردم ایران شهر از بلخ و خوارزم و خراسان و سپاهان و ری و دربند و ارجیش و شهرزور و نشابور یگانه است
و عجیب انکه اسپهانیان این ابیات خاقانی را بر در شهرشان نمی نویسند

1404/04/22 12:07
احمد خرم‌آبادی‌زاد

در مصرع  نخست بیت 26، «کرخ» محله‌ای از بغداد و «جِیْ» محله‌ای از اصفهان بوده است.