گنجور

شمارهٔ ۱۶۹ - در مدح ملک الوزراء زین‌الدین دستور عراق

دوش چو سلطان چرخ تافت به مغرب عنان
گشت ز سیر شهاب روی هوا پر سنان
داد به گیتی ظلام سایهٔ خاک سیاه
یافت ز انجم فروغ انجمن کهکشان
گشت چو جنت ز نور قبهٔ چرخ از نجوم
شد چو جهنم به وصف دمهٔ ارض از دخان
شام مشعبد نمود حقهٔ ماه و به لعب
مهرهٔ زرین مهر کرد نهان در دهان
چون سپر زر مهر گشت نهان زیر خاک
ناچخ سیمین ماه کرد پدید آسمان
مطرد سرخ شفق دست هوا کرد شق
پیکر جرم هلال گشت پدید از میان
راست چو از آینه عکس خیال پری
گاه همی شد پدید، گاه همی شد نهان
دیدن و نادیدنش بود به نزدیک خلق
گه چو جمال یقین، گه چو خیال گمان
وز بر ایوان ماه بارگهی بود خوب
ساکن آن خواجهٔ فاضل و نیکو بیان
نسخت اسرار غیب دفتر او بر کنار
قاسم ارزاق خلق، خامهٔ او در بنان
وز بر آن بارگاه بزم‌گهی بود خوش
حوروشی اندر آن غیرت حور جنان
سرو قد و ماه روی لاله رخ و مشک موی
چنگ زن و باده نوش رقص کن و شعر خوان
وز بر آن بزم‌گاه، نوبتی خسروی
همچو قضا کام‌کار، همچو قدر کام ران
خسرو شمشیر و شیر باعث لیل و نهار
والی اوج و حضیض، عامل دریا و کان
وز بر آن نوبتی خیمهٔ ترکی که هست
خونی خنجر گزار، صفدر آهن کمان
آتشیی کز هوا آب سر تیغ او
گرد برآرد به حکم گاه وبال و قران
وز بر آن خیمه بود خوابگه خواجه‌ای
کوست به تاثیر سعد صورت معنی و جان
مفتی کل علوم، خواجهٔ چرخ و نجوم
صاحب صدر زمان، زیور کون و مکان
وز بر آن خوابگه طارم پیری مسن
همچو امل دوربین، همچو اجل جان ستان
برده به هنگام زخم در صف میدان جنگ
حربهٔ هندی او حرمت تیغ یمان
گشت ز سیارگان رتبت او بیش از آنک
بام خداوند را اوست به شب پاسبان
بدر سپهر کرم، صدر کرام عجم
صاحب سیف و قلم، فخر زمین و زمان
شمع هدی زین دین، خواجهٔ روی زمین
مفخر کلک و نگین سرور و صدر جهان
منعم روی زمین کوست به عدل و سخا
چون علی و چون عمر گرد جهان داستان
مرکم دریا نوال، صفدر بدخواه مال
خواجهٔ گیتی گشای، صاحب خسرو نشان
رایت میمون او وقت ملاقات خصم
بر ظفر آموخته چون علم کاویان
لفظ گهر بار او غیرت ابر بهار
دست زر افشان او طعنهٔ باد خزان
عمر ابد را شده مدت او پیش کار
سر ازل را شده خامهٔ او ترجمان
تا خبر باس او در ملکوت اوفتاد
سبحهٔ روح الامین نیست مگر الامان
رای صوابش ببین کز مدد نه فلک
خان ختا را نهاد مائدهٔ هفت خوان
ای شده بد خواه تو مضطرب از اضطراب
همچو بداندیش تو ممتحن امتحان
وی به صدای صریر خامهٔ جان بخش تو
تاج‌ده اردشیر، تخت نه اردوان
بخشش تو چون هوا ز آن همه کس را نصیب
کوشش تو چون قضا زو به همه جا نشان
قوت حزم تو را کوه به زیر رکاب
سرعت عزم تو را باد به زیر عنان
هم سبب امن را رافت تو کیقباد
هم اثر عدل را رای تو نوشین روان
چون رخ و اشک عدوت از شفق شام و صبح
کاشته در باغ چرخ معصفر و زعفران
دشمن تو کی بود با تو برابر به جاه؟
شیر علم کی شود همبر شیر ژیان
خصم اگر برخلاف نقص تو گوید شود
ز آتش دل در دهانش همچو زبانه زبان
خنجر فتنه چو گشت کند در ایام تو
حنجر خصم تو گشت خنجر او را فسان
کرد بسی جستجوی در همه عالم ندید
تازه‌تر از جود تو چشم امل میزبان
پای تو را بوسه داد ز آن سبب آخر زمین
گشت بری از بلا فتنهٔ آخر زمان
کینهٔ عدل تو هست در دل فتنه مدام
هست قدیمی بلی کینهٔ گرگ و شبان
بحر کفا از کرام در همه علام توئی
کاهل هنر را ز توست قاعدهٔ نام و نان
خاصه در این عهد ما کز سبب بخل این
خاصه در این دور ما کز اثر جهل آن
روی سخا گشته است زردتر از شنبلید
اشک سخن گشته است سرخ‌تر از ارغوان
لاجرم از عشق نعت وز شعف مدح تو
ز آتش خاطر مراست شعر چو آب روان
غایت مطلوب من خدمت درگاه توست
ای در تو خلق گشته به روزی ضمان
نیست جهانم بکار بی در میمون تو
ور بودم فی‌المثل عمر در او جاودان
خاک در تو مرا گر نبود دستگیر
خاک ز دست فنا بر سر این خاکدان
بگذرد ار باشدش از تو قبولی به جاه
افضل شیرین سخن بیشکی از فرقدان
تا ز شفق وقت شام دامن گردون شود
همچو ز خون روز جنگ دامن بر گستوان
کوکب ناهید باد بر در تو پرده دار
پرچم خورشید باد بر سر تو سایبان
شعلهٔ رای تو باد عاقلهٔ مهر و ماه
فضلهٔ خوان تو باد مائدهٔ انس و جان
باد مسلم شده کف و بنان تو را
خنجر گوهر نگار، خامهٔ گوهر فشان
جاه تو را مدح گوی عقل و زبان خرد
حکم تو را زیردست دولت و بخت جوان

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوش چو سلطان چرخ تافت به مغرب عنان
گشت ز سیر شهاب روی هوا پر سنان
هوش مصنوعی: شب گذشته، هنگامی که ستاره‌ها در آسمان درخشیدند، به سوی غرب حرکت کردند و همان‌طور که ستاره شهاب در آسمان ظاهر شد، سرنیزه‌هایی در فضا به پرواز درآمدند.
داد به گیتی ظلام سایهٔ خاک سیاه
یافت ز انجم فروغ انجمن کهکشان
هوش مصنوعی: جهان را به تاریکی خود غرق کرده، اما ستاره‌ها نوری از خود به جا گذاشته‌اند که مانند نشانه‌ای از زیبایی‌های کهکشان می‌درخشد.
گشت چو جنت ز نور قبهٔ چرخ از نجوم
شد چو جهنم به وصف دمهٔ ارض از دخان
هوش مصنوعی: زمانی که آسمان به خاطر نور ستاره‌ها زیبا و شگفت‌انگیز می‌شود، زمین هم به خاطر دود و فساد چهره‌ای زشت و خزانه‌ای از مشکلات پیدا می‌کند.
شام مشعبد نمود حقهٔ ماه و به لعب
مهرهٔ زرین مهر کرد نهان در دهان
هوش مصنوعی: در شب، ماه به زیبایی درخشان شد و در چرخش خود، سنگی طلایی را به آرامی در دل شب پنهان کرد.
چون سپر زر مهر گشت نهان زیر خاک
ناچخ سیمین ماه کرد پدید آسمان
هوش مصنوعی: زمانی که سپر زر مانند می‌شود و زیر خاک پنهان می‌شود، نقره‌ای که به سمت ماه می‌رود، در آسمان نمایان می‌شود.
مطرد سرخ شفق دست هوا کرد شق
پیکر جرم هلال گشت پدید از میان
هوش مصنوعی: پرچم سرخ شفق به آسمان می‌نشیند و در این میان، هلال ماه به شکل زیبایی از پس ابرها نمایان می‌شود.
راست چو از آینه عکس خیال پری
گاه همی شد پدید، گاه همی شد نهان
هوش مصنوعی: وقتی که به آینه نگاه می‌کنی، تصویر یک خیال زیبا گاهی نمایان می‌شود و گاهی ناپدید می‌گردد.
دیدن و نادیدنش بود به نزدیک خلق
گه چو جمال یقین، گه چو خیال گمان
هوش مصنوعی: دیدن و نادیدن آن به رفتار مردم بستگی دارد؛ گاهی واقعی است و گاهی تنها توهم و تصور.
وز بر ایوان ماه بارگهی بود خوب
ساکن آن خواجهٔ فاضل و نیکو بیان
هوش مصنوعی: در بالای ایوان، ماهی درخشان وجود دارد که محل زندگی مردی شایسته و خوش زبان است.
نسخت اسرار غیب دفتر او بر کنار
قاسم ارزاق خلق، خامهٔ او در بنان
هوش مصنوعی: نخستین رازهای پنهان در دفتر او و بر کنار قاسم، که روزی‌رساننده‌ٔ روزی مردم است، با قلم او نوشته شده است.
وز بر آن بارگاه بزم‌گهی بود خوش
حوروشی اندر آن غیرت حور جنان
هوش مصنوعی: در آن کاخ، جشنی زیبا برپا بود و حورهای بهشتی با زیبایی شگفت‌انگیز خود در آنجا حضور داشتند.
سرو قد و ماه روی لاله رخ و مشک موی
چنگ زن و باده نوش رقص کن و شعر خوان
هوش مصنوعی: دختران زیبا با قامت بلند و چهره‌ای همچون ماه، با موهایی مانند مشک، نغمه‌سرایی کن و نوشیدنی را بنوش. به رقص بپرداز و شعر بگو.
وز بر آن بزم‌گاه، نوبتی خسروی
همچو قضا کام‌کار، همچو قدر کام ران
هوش مصنوعی: در آن مهمانی، زمانی که نوبت فرمانروایی رسید، همانند سرنوشت و قضا، کارها به خوبی پیش رفت و همچون قسمت مقدر، اوضاع به خوبی سامان یافت.
خسرو شمشیر و شیر باعث لیل و نهار
والی اوج و حضیض، عامل دریا و کان
هوش مصنوعی: خسرو و شیر در اینجا نماد قدرت و عظمت هستند که باعث به وجود آمدن شب و روز می‌شوند. اوج و حضیض به معنای اوج و پایین‌ترین نقطه است و نشان‌دهنده تأثیرگذاری قوی بر فراز و نشیب زندگی است. همچنین، عامل دریا و کان به معنای تأثیرات عمیق و گسترده‌ای است که این شخصیت مهم در زندگی و طبیعت دارد.
وز بر آن نوبتی خیمهٔ ترکی که هست
خونی خنجر گزار، صفدر آهن کمان
هوش مصنوعی: در زیر نوبت خیمه ترک، خون به زمین ریخته شده و صفدر همچون آهن در کمان است.
آتشیی کز هوا آب سر تیغ او
گرد برآرد به حکم گاه وبال و قران
هوش مصنوعی: آتش سوزانی که از هوا به‌وجود می‌آید، آب را بر سر تیغش به جوش می‌آورد، و این به‌واسطه‌ی تأثیرات و سرنوشت خاصی است که بر آن واقع می‌شود.
وز بر آن خیمه بود خوابگه خواجه‌ای
کوست به تاثیر سعد صورت معنی و جان
هوش مصنوعی: در کنار آن چادر، جایی برای استراحت یک ارباب وجود دارد که تحت تأثیر خوشبختی، چهره و روحش متفاوت و زیباست.
مفتی کل علوم، خواجهٔ چرخ و نجوم
صاحب صدر زمان، زیور کون و مکان
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف فردی بسیار فرزانه و با دانش پرداخته است که در زمینه‌های مختلف علمی، به‌ویژه نجوم و فلسفه، استاد و هدایت‌گر است. او نه‌تنها در زمان خود از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است بلکه به عنوان زینت و افتخار جهان شناخته می‌شود.
وز بر آن خوابگه طارم پیری مسن
همچو امل دوربین، همچو اجل جان ستان
هوش مصنوعی: در کناره آن خوابگاه، آن جوانی که به خواب رفته، پیر و با تجربه است. همچون آمال و آرزوهای دوربین و مانند مرگی که جان را می‌گیرد.
برده به هنگام زخم در صف میدان جنگ
حربهٔ هندی او حرمت تیغ یمان
هوش مصنوعی: در زمانی که جنگیدن و شکست در میدان نبرد پیش می‌آید، او با چاقوی هندی خود که نشانه قدرت و مهارتش است، به جنگ ادامه می‌دهد و به تیغ یمانی که معروف به قدرت و ارزش است، احترام می‌گذارد.
گشت ز سیارگان رتبت او بیش از آنک
بام خداوند را اوست به شب پاسبان
هوش مصنوعی: او از سایر کرات و سیارات مقام و مرتبه‌ای بالاتر دارد، به گونه‌ای که در شب، خود نگهبان بام آسمان است.
بدر سپهر کرم، صدر کرام عجم
صاحب سیف و قلم، فخر زمین و زمان
هوش مصنوعی: در آسمان بخشندگی، والاترین جایگاه فرزندان سرزمین‌های غیر عرب، کسی است که دارای شمشیر و قلم است و مایه‌ی افتخار زمین و زمان به شمار می‌آید.
شمع هدی زین دین، خواجهٔ روی زمین
مفخر کلک و نگین سرور و صدر جهان
هوش مصنوعی: شمع هدایت این دین، آقایی بر روی زمین است که افتخار قلم و نگین، سرور و صدر جهان به شمار می‌رود.
منعم روی زمین کوست به عدل و سخا
چون علی و چون عمر گرد جهان داستان
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف افرادی می‌پردازد که در زمین به عدالت و بخشش شناخته می‌شوند، اشاره به شخصیت‌هایی چون علی و عمر دارد. شاعر به دنبال الگویی از انسان‌های نیکوکار و عادل است که در تاریخ جهان داستان‌ساز شده‌اند.
مرکم دریا نوال، صفدر بدخواه مال
خواجهٔ گیتی گشای، صاحب خسرو نشان
هوش مصنوعی: مرگ من مانند دریا است و آنانی که بدخواه و حسود هستند، به دنبال مال و ثروت این دنیا هستند. اما کسی که در مقام و نشان بزرگی قرار دارد، در واقع صاحب قدرت و اعتبار است.
رایت میمون او وقت ملاقات خصم
بر ظفر آموخته چون علم کاویان
هوش مصنوعی: در زمان ملاقات با دشمن، او به خوبی یاد گرفته است که چگونه پیروز شود، همان‌طور که دانشمندان در جستجوی حقایق یاد می‌گیرند.
لفظ گهر بار او غیرت ابر بهار
دست زر افشان او طعنهٔ باد خزان
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و قدرت غیرت و شکوه انسان می‌پردازد. می‌توان گفت که او مانند ابری در بهار است که جواهرات و زیبایی را با خود به همراه دارد و دستانش مانند باران بر روی زمین می‌بارند. همچنین، او با باد خزان در تعارض است و نشان‌دهنده‌ی پایداری و ایستادگی در برابر فشارها و مشکلات است.
عمر ابد را شده مدت او پیش کار
سر ازل را شده خامهٔ او ترجمان
هوش مصنوعی: عمر جاودانه برای او به اندازه‌ای است که در آغاز کارش، قلم او بیانگر واقعیات و اسرار هستی شده است.
تا خبر باس او در ملکوت اوفتاد
سبحهٔ روح الامین نیست مگر الامان
هوش مصنوعی: وقتی که خبر وجود او در عالم بالا منتشر شد، دیگر تسبیح فرشتگان روح الامین وجود ندارد جز با واژه "امان".
رای صوابش ببین کز مدد نه فلک
خان ختا را نهاد مائدهٔ هفت خوان
هوش مصنوعی: نگاه کن به درستی رأیش که چگونه نه به واسطهٔ کمک آسمان، بلکه به خاطر تلاش و کوشش خود، سفره‌ای از نعمت برای خان ختا فراهم کرده است.
ای شده بد خواه تو مضطرب از اضطراب
همچو بداندیش تو ممتحن امتحان
هوش مصنوعی: اگر کسی به تو بدخواهی کند و از اضطراب خود ناراحت باشد، او مانند کسی است که خودش در امتحانی سخت قرار گرفته است.
وی به صدای صریر خامهٔ جان بخش تو
تاج‌ده اردشیر، تخت نه اردوان
هوش مصنوعی: او با صدای نازک و دلکش قلم تو، تاجی به مانند تاج اردشیر، نیست، بلکه تختی چون تخت اردوان دارد.
بخشش تو چون هوا ز آن همه کس را نصیب
کوشش تو چون قضا زو به همه جا نشان
هوش مصنوعی: بخشش تو مانند هوایی است که به همه می‌رسد و تلاش تو مانند تقدیر، در هر جهتی آثارش نمایان است.
قوت حزم تو را کوه به زیر رکاب
سرعت عزم تو را باد به زیر عنان
هوش مصنوعی: قدرت و استقامت تو همانند کوه است که در مقابلت به زانو در می‌آید و اراده و عزم تو به اندازه‌ای قوی است که همانند بادی، هر چیزی را به سمت خود پیش می‌برد.
هم سبب امن را رافت تو کیقباد
هم اثر عدل را رای تو نوشین روان
هوش مصنوعی: سبب آرامش و امنیت، لطف و مهر تو ای کیقباد، و نشانه‌ی عدالت تو، مانند نوشین و روان است.
چون رخ و اشک عدوت از شفق شام و صبح
کاشته در باغ چرخ معصفر و زعفران
هوش مصنوعی: صورت و اشک دشمن تو مانند رنگ‌های صبح و شام در باغی پر از گل‌های معصفر و زعفران به نمایش گذاشته شده‌اند.
دشمن تو کی بود با تو برابر به جاه؟
شیر علم کی شود همبر شیر ژیان
هوش مصنوعی: دشمن تو چه کسی است که از لحاظ مقام و مرتبه با تو یکسان باشد؟ آیا شیر دانش می‌تواند با شیر واقعی (شیر درنده) مقابله کند؟
خصم اگر برخلاف نقص تو گوید شود
ز آتش دل در دهانش همچو زبانه زبان
هوش مصنوعی: اگر دشمن به نقص‌های تو اشاره کند، آتش دلش به گونه‌ای می‌شود که زبانه‌اش چون شعله‌ای آتش به سخن درمی‌آید.
خنجر فتنه چو گشت کند در ایام تو
حنجر خصم تو گشت خنجر او را فسان
هوش مصنوعی: زمانی که فتنه به طرز خطرناکی در زندگی تو ظاهر می‌شود، دشمن تو نیز به ناچار دچار آسیب و زخم می‌گردد.
کرد بسی جستجوی در همه عالم ندید
تازه‌تر از جود تو چشم امل میزبان
هوش مصنوعی: بسیار در جهان جستجو کردم و چیز تازه‌تری از بخشش و generosity تو ندیدم که آرزوهای مهمان را برآورده کند.
پای تو را بوسه داد ز آن سبب آخر زمین
گشت بری از بلا فتنهٔ آخر زمان
هوش مصنوعی: به خاطر پای تو، زمین از بدبختی و فتنه‌های آخر زمان رهایی پیدا کرد و به آرامش رسید.
کینهٔ عدل تو هست در دل فتنه مدام
هست قدیمی بلی کینهٔ گرگ و شبان
هوش مصنوعی: در دل کینه‌ای از عدالت تو وجود دارد و همواره فتنه‌ای برپا است. بله، این کینه، یادآور دشمنی دیرینه میان گرگ و چوپان است.
بحر کفا از کرام در همه علام توئی
کاهل هنر را ز توست قاعدهٔ نام و نان
هوش مصنوعی: تو اُسمان دانایی و فضیلت هستی و دیگران از مواهب تو بهره‌مند می‌شوند. کم‌کاری در هنر، ناشی از این است که تو خود الگو و معیاری برای نام و لقمه‌ی نان هستی.
خاصه در این عهد ما کز سبب بخل این
خاصه در این دور ما کز اثر جهل آن
هوش مصنوعی: خصوصاً در این زمان که به خاطر بخل و خودخواهی، دچار مشکلات و مسائل شدیدی هستیم و بی‌اطلاعی و نادانی هم بر این مشکلات افزوده شده است.
روی سخا گشته است زردتر از شنبلید
اشک سخن گشته است سرخ‌تر از ارغوان
هوش مصنوعی: سخاوت و بخشش چنان سرخ و زیبا شده که انگار رنگ اشک به سرخی گل‌های ارغوان در آمده و زردی آن مثل رنگ دانه‌های سنبل است.
لاجرم از عشق نعت وز شعف مدح تو
ز آتش خاطر مراست شعر چو آب روان
هوش مصنوعی: پس به خاطر عشق و شوقی که دارم، شعر من از آتش دل و احساساتم مانند آب زلال و جاری است که به وصف تو می‌پردازد.
غایت مطلوب من خدمت درگاه توست
ای در تو خلق گشته به روزی ضمان
هوش مصنوعی: هدف نهایی من خدمت به توست، ای کسی که به بخشش و روزی خود، زندگی همه را تأمین می‌کنی.
نیست جهانم بکار بی در میمون تو
ور بودم فی‌المثل عمر در او جاودان
هوش مصنوعی: زندگی من بدون تو هیچ ارزشی ندارد، حتی اگر در این دنیا عمری طولانی داشته باشم.
خاک در تو مرا گر نبود دستگیر
خاک ز دست فنا بر سر این خاکدان
هوش مصنوعی: اگر خاک تو مرا نجات ندهد، پس خاکی که در آن هستم، به دست فنا و نابودی دچار خواهد شد.
بگذرد ار باشدش از تو قبولی به جاه
افضل شیرین سخن بیشکی از فرقدان
هوش مصنوعی: اگر تو را در مقام و منزلت به پذیرش بهتری برساند، مطمئناً قدرت بیان شیرین تو از هرگونه ناپسندتر بهتر خواهد بود.
تا ز شفق وقت شام دامن گردون شود
همچو ز خون روز جنگ دامن بر گستوان
هوش مصنوعی: تا زمانی که آسمان از رنگ سرخی غروب پر شود، مانند روز جنگ که زمین از خون سربازان پوشیده می‌شود.
کوکب ناهید باد بر در تو پرده دار
پرچم خورشید باد بر سر تو سایبان
هوش مصنوعی: ستاره زهره بر در خانه‌ات به زیبایی می‌درخشد و پرچم خورشید بر سر تو، همچون سایبانی دلپذیر به نظر می‌رسد.
شعلهٔ رای تو باد عاقلهٔ مهر و ماه
فضلهٔ خوان تو باد مائدهٔ انس و جان
هوش مصنوعی: شعلهٔ فکر و اندیشهٔ تو باشد، عاقلانه و با تدبیر همچون ماه و خورشید. سفره‌ٔ تو پر از برکت و نعمت باشد و مائده‌ای باشد برای روح و جان ما.
باد مسلم شده کف و بنان تو را
خنجر گوهر نگار، خامهٔ گوهر فشان
هوش مصنوعی: باد به عنوان یک نشانه و یادآور وجود تو، قدرت و زیبایی دستانت را به نمایش می‌گذارد، همچنان که خنجر از گوهر نقاشی شده، خطی زیبا بر کاغذ می‌کشد.
جاه تو را مدح گوی عقل و زبان خرد
حکم تو را زیردست دولت و بخت جوان
هوش مصنوعی: مقام تو به قدری بلند است که عقل و اندیشه از تو تمجید می‌کنند و قدرت و شانس در اختیار تو قرار دارد.

حاشیه ها

1387/08/31 13:10

در بیت 15 «کمال» با «کمان» جایگزین شد (حدسی/نیاز به تحقیق دارد).