شمارهٔ ۱۶۷ - مطلع سوم
یعقوب دلم، ندیم احزان
یوسف صفتم، مقیم زندان
او در چه آب بد ز اخوت
من در چه آتشم ز اخوان
چون صفر و الف تهی و تنها
چون تیر و قلم نحیف و عریان
صد رزمهٔ فضل بار بسته
یک مشتریم نه پیش دکان
از دل سوی دیده میبرم سیل
آری ز تنور خاست طوفان
شنگرف ز اشک من ستاند
صورتگر این کبود ایوان
یارب چه شکسته دل شدستم
از ننگ شکسته نام اران
الحق چه فسانه شد غم من
از شر فسانه گوی شروان
گاه از سگ ابترم به فریاد
گاه از خر اعورم به افغان
این خیره کشی است مار سیرت
وان زیر بری است موش دندان
من جسته چو باغبان پس این
بنشسته چو گربه در پی آن
همصورت من نیاند و این به
چون نیستم از صفت چو ایشان
نسبت دارند تا قیامت
ایشان ز بهمیه من ز انسان
جز دعوت شب مرا چه چاره
هان ای دعوات نیم شب، هان
خاقانی امید را مکن قطع
از فضل خدایِ حالگردان
از دیدهٔ روزگار بینور
در سایهٔ صدر باش پنهان
بگزیدهٔ حق موفق الدین
کز باطل شد سپید دیوان
عبد الغفار کز سر کلک
در خلد ممالک اوست رضوان
عمان و محیط و نیل و جیحون
جودی و حری و قاف و ثهلان
هر هشت، بر سخا و حلمش
با جدول و خردَلند یکسان
ای کرده جلال تو چو تقدیر
وافکنده کمال تو چو یزدان
در گوش زمانه حلقهٔ حکم
بر دوش جهان ردای فرمان
خورشید دلی و مشتری زهد
احمد سیری و حیدر احسان
شد لاجرم از برای مدحت
کهتر چو عطارد و چو حسان
با پشت و دل شکسته آمد
در خدمت تو درستپیمان
هم بر در مصطفی نکوتر
انس انس و سلوک سلمان
گر مدح تو دیرتر ادا کرد
سری است در این میان نه طغیان
یعنی تو محمدی به صورت
گر چند نهای به وحی و برهان
او خاتم انبیاست لیکن
آمد پس از انبیا به کیهان
مقصود طبیعت آدمی بود
از حیوان و نبات و ارکان
بعد از سه مراتب آدمی زاد
بعد از سه کتب رسید فرقان
اندیک عمل بود به آخر
از اول فکرت فراوان
گل با همه خرمی که دارد
از بعد گیا رسد به بستان
بس شاخ که بشکفد به خرداد
میوهاش نخورند جز به آبان
افزار ز بس کنند در دیگ
حلوا ز پس آورند بر خوان
ای آنکه صریر خامهٔ تو
زد خنجر شاه را به افسان
غرید پلنگ دولت تو
بر شیر دلان درید خفتان
آن کس که تو را نداشت طاعت
در عصبهٔ تو نمود عصیان
آن خواهد دید از شه شرق
کز پور قباد دید نعمان
یعنی فکند به پای پیلش
تا پخچ شود میان میدان
تو صاحب کار جبرئیلی
بد گوی تو نیم کار شیطان
پروردهٔ نان توست و از کفر
در نعمت تو نموده کفران
نانش مفرست پیش کز تو
واخواست کند به حشر حنان
نان تو چو قطرهٔ ربیع است
احرار صدف مثال عطشان
قطره که ودیعت صدف شد
لؤلؤ گردد به بحر عمان
باز ار به دهان افعی افتد
زهری گردد هلاک حیوان
بیمار دل است و دارد از کبر
سرسام خلاف و درد خذلان
مشنو ترهات او که بیمار
پرگوید و هرزه روز بحران
ای دیدهٔ عقل در تو شاخص
اوهام ز رتبت تو حیران
بییاری چون تویی نگردد
کار چو منی به برگ و سامان
بیامر خدا و کف موسی
نتوان کردن ز چوب ثعبان
من صد رهیم تو را ز یک دل
تو صد سپهی به یک قلمران
از نکتهٔ بکر و نوک خامه
من موی شکافم و تو سندان
بسپرده شدم به پای اعدا
مسپار مرا به دست نسیان
برهان داری، مرا به یک لفظ
از پنجهٔ روزگار برهان
تو خورشیدی و من در این عصر
افسرده به سرد سیر حرمان
در من نظری بکن که خورشید
بسیار نظر کند به ویران
گیرم که دل تو بینیاز است
از شاعر فاضل و سخندان
هم هندوکی بباید آخر
بر درگه تو غلام و دربان
هنگام سخن مکن قیاسم
ز آن دشمن روی نامسلمان
آن کاو ز دهان رید همه سال
کی شکر خاید او بدین سان
تصنیف نهاده بر من از جهل
الحق اولی است آن به بهتان
گفتا ز برای عشقبازی
ببرید سپید موی بهمان
لیکن جایی که باشد آنجا
از خانه خداییش پشیمان
من دادم پاسخ اینت نکته
او جسته خلافم اینت نادان
وین طرفه که مؤبدی گرفته است
با یک دو کشیش رنگ کشخان
معنی نه و نقش ریش و دستار
حکمت نه و دین اهل یونان
اقلیم گرفته در حماقت
تعلیم نکرده در دبستان
کرده ز برای خربطی چند
از باد بروت ریش پالان
یزدانش ز لعنت آفریده
وز تربیتش جهان پشیمان
در طفلی بوده راکع و جلد
و امروز به سجده گشته کسلان
از مسخرگی گذشت و برخاست
پیغامبری ز مکر و دستان
صد لعنت باد بر وجودش
بر امت او هزار چندان
سبحان الله کاین سگک را
چون سست فرو گذاشت سبحان
ای در کنف تو عالم ایمن
از حیف زمان و صرف دوران
آن را که غلامی تو دادند
او را چه غم از هزار سلطان
هرکس که نیوشد این قصیده
از حد عراق تا خراسان
داند که تو نیک پایمردی
خاقانی را به صدر خاقان
زین به سخن آورم به فرت
لیک از پی نام نز پی نان
عید آمد و من مصحف عید
این نقد بسختهام به میزان
دارم دلکی کبوترآسا
پیش تو کنم به عید قربان
بادی به چهار فصل خرم
بادی به هزار عید شادان
رای تو و رای هفت طارم
خصم تو فرود هفت بنیان
شمارهٔ ۱۶۶ - مطلع دوم: اکنون که گشاد گل گریبانشمارهٔ ۱۶۸ - هنگام عبور از مداین و دیدن طاق کسری: هان! ای دلِ عبرتبین! از دیده عِبَر کن! هان!
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یعقوب دلم، ندیم احزان
یوسف صفتم، مقیم زندان
هوش مصنوعی: من مانند یعقوب هستم که در غم یوسف به سر میبرم و دلخوشیهای من در این درد و اندوه محصور است.
او در چه آب بد ز اخوت
من در چه آتشم ز اخوان
هوش مصنوعی: او در چه وضعیتی قرار دارد و من در چه حالتی هستم، این تعهدی که بین ما وجود دارد باعث شده است که هرکدام از ما در دنیای خود غرق شویم.
چون صفر و الف تهی و تنها
چون تیر و قلم نحیف و عریان
هوش مصنوعی: چون عدد صفر و حرف الف خالی و تنها هستند، مانند تیر و قلم که نازک و عریانند.
صد رزمهٔ فضل بار بسته
یک مشتریم نه پیش دکان
هوش مصنوعی: من مانند یک مشتری هستم که صد گل زیبا و با ارزش را جمع کردهام، اما هیچ درآمدی ندارم و فقط به نمایش میگذارم.
از دل سوی دیده میبرم سیل
آری ز تنور خاست طوفان
هوش مصنوعی: از عمق احساساتم، به سمت نگاههایم، سیلابی روان شده است. بله، این طوفان از دل درگیر من برخاسته است، گویی از تنوری شعلهور آمده است.
شنگرف ز اشک من ستاند
صورتگر این کبود ایوان
هوش مصنوعی: صورتگر با اشکهای من شنگرف را میگیرد و این ایوان کبود شکل میگیرد.
یارب چه شکسته دل شدستم
از ننگ شکسته نام اران
هوش مصنوعی: ای خدای نازنین، دل من از ننگی که به خاطر نام خویش دچار شکستگی شده است، به شدت آشفته و غمگین است.
الحق چه فسانه شد غم من
از شر فسانه گوی شروان
هوش مصنوعی: واقعاً چه داستانی از غم من به وجود آمد و این غم به خاطر داستانسراییهای شاعر شروان است.
گاه از سگ ابترم به فریاد
گاه از خر اعورم به افغان
هوش مصنوعی: گاهی به حال و روز خود بینوا هستم و از بیپناهی ناله میکنم، و گاهی هم به دلیل ناتوانی و نقصی که دارم، دردم را به صدا درمیآورم.
این خیره کشی است مار سیرت
وان زیر بری است موش دندان
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف فردی میپردازد که دارای ظاهری فریبنده و باطنی ناپاک است. او مانند ماری است که در ظاهر زیبا و جذاب به نظر میرسد، اما در حقیقت خطرناک و آسیبرسان است. در نهایت، اشاره به این دارد که هر کس با چنین شخصیتی مواجه شود، باید مراقب باشد و از او دوری کند.
من جسته چو باغبان پس این
بنشسته چو گربه در پی آن
هوش مصنوعی: من مانند باغبانی در جستجوی چیزی هستم و اکنون مانند گربهای در انتظار آن نشستهام.
همصورت من نیاند و این به
چون نیستم از صفت چو ایشان
هوش مصنوعی: من و آنهایی که شبیه من هستند، از نظر شکل و صورت مشابهی داریم، اما از نظر ویژگیها و صفات، متفاوت هستم و این تفاوتها باعث میشود که من به آنها شباهت نداشته باشم.
نسبت دارند تا قیامت
ایشان ز بهمیه من ز انسان
هوش مصنوعی: از زمان قیامت، این افراد با من ارتباط دارند و این ارتباط به خاطر ویژگیهای انسانی من است.
جز دعوت شب مرا چه چاره
هان ای دعوات نیم شب، هان
هوش مصنوعی: ای دعوت کننده شب، چه راهی جز دعوت تو برای من وجود دارد؟ هان!
خاقانی امید را مکن قطع
از فضل خدایِ حالگردان
هوش مصنوعی: هرگز امید خود را از رحمت و فضل خداوند قطع نکن، زیرا او همواره در حال بالابردن و تغییر شرایط است.
از دیدهٔ روزگار بینور
در سایهٔ صدر باش پنهان
هوش مصنوعی: در جریان زندگی، به دور از توجه دیگران و در حالی که در جایگاه خود آرام و بدون جلب توجه باش.
بگزیدهٔ حق موفق الدین
کز باطل شد سپید دیوان
هوش مصنوعی: شخصی که برگزیده و موفق از جانب حق است، از راه نادرست و باطل دور شده و به حقیقت و روشنی دست یافته است.
عبد الغفار کز سر کلک
در خلد ممالک اوست رضوان
هوش مصنوعی: عبد الغفار که سر قلمش در بهشت کشورهای او واقع شده است، به مقام والایی رسیده است.
عمان و محیط و نیل و جیحون
جودی و حری و قاف و ثهلان
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف سرزمینهای مختلف و ویژگیهای آنها میپردازد. عمان، محیط، نیل و جیحون اشاره به مکانها و نهرهایی دارند که هر کدام ویژگیهای خاص خود را دارند. جودی، حری، قاف و ثهلان نیز به کوهها و مناطق طبیعی زیبا اشاره دارند. در مجموع، این بیت به زیباییهای طبیعی و مناطق مختلف به تصویر میکشد.
هر هشت، بر سخا و حلمش
با جدول و خردَلند یکسان
هوش مصنوعی: هر یک از ویژگیهای سخا و بردباری او، در کنار خرد و توازن، به یک اندازه ارزشمند است.
ای کرده جلال تو چو تقدیر
وافکنده کمال تو چو یزدان
هوش مصنوعی: جلال تو مانند سرنوشت است و کمال تو مانند خداوند در دلها افکنده شده است.
در گوش زمانه حلقهٔ حکم
بر دوش جهان ردای فرمان
هوش مصنوعی: در این دنیا، زمان همچون حاکمی است که بر دوش جهان بار مسئولیت را به دوش میکشد و فرمان و دستور خودش را به اجرا میگذارد.
خورشید دلی و مشتری زهد
احمد سیری و حیدر احسان
هوش مصنوعی: خورشید دل زیبایی را دارد و سیاره مشتری نمادی از زهد و پارسایی احمد است و حیدر نیز نمایانگر بخشش و نیکی است.
شد لاجرم از برای مدحت
کهتر چو عطارد و چو حسان
هوش مصنوعی: به ناچار برای ستایش از فردی کوچکتر، همانند عطارد و حسان (شاعر معروف)، ظاهر شد.
با پشت و دل شکسته آمد
در خدمت تو درستپیمان
هوش مصنوعی: با دل و جان شکسته، به خدمت تو آمدهام و با پیمانی راستین در کنار تو هستم.
هم بر در مصطفی نکوتر
انس انس و سلوک سلمان
هوش مصنوعی: هم در درگاه پیامبر (مصطفی) خوشتر و دلانگیزتر از همه جا، و سلوک و رفتار سلمان نیز جالب و جذاب است.
گر مدح تو دیرتر ادا کرد
سری است در این میان نه طغیان
هوش مصنوعی: اگر چه ستایش تو به تأخیر بیفتد، این واقعیتی است در میانه که نباید به آن توجه کرد و نشانهی شورش نیست.
یعنی تو محمدی به صورت
گر چند نهای به وحی و برهان
هوش مصنوعی: هرچند که تو از نظر ظاهری شبیه پیامبر نیستی، اما در حقیقت و از نظر معانی بر طبق وحی و دلایل روشن، به او شباهت داری.
او خاتم انبیاست لیکن
آمد پس از انبیا به کیهان
هوش مصنوعی: او آخرین پیامبر است، اما پس از دیگر پیامبران به دنیا آمده است.
مقصود طبیعت آدمی بود
از حیوان و نبات و ارکان
هوش مصنوعی: طبیعت انسان به گونهای است که از حیوانات، گیاهان و عناصر تشکیل شده است.
بعد از سه مراتب آدمی زاد
بعد از سه کتب رسید فرقان
زاد: زاده شد.
اندیک عمل بود به آخر
از اول فکرت فراوان
هوش مصنوعی: عملی که انجام میدهی، نتیجهای است که از افکار و اندیشههای تو نشأت میگیرد. اگر فکر و اندیشهات را به خوبی به کار بگیری، در نهایت به نتایج مثبت و خوبی خواهی رسید.
گل با همه خرمی که دارد
از بعد گیا رسد به بستان
هوش مصنوعی: گل با وجود تمام زیبایی و شادابیاش، در نهایت پس از رشد و بالندگی، به باغ میرسد.
بس شاخ که بشکفد به خرداد
میوهاش نخورند جز به آبان
هوش مصنوعی: بسیاری از درختان در خرداد گل میدهند و میوه تولید میکنند، اما میوههای آنها تا آبانماه قابل استفاده و خوردن نیستند.
افزار ز بس کنند در دیگ
حلوا ز پس آورند بر خوان
هوش مصنوعی: اگر در دیگ حلوا خیلی زحمت بکشند، در نهایت چیزی خوشمزه و لذیذ بر سر سفره برای پذیرایی و لذت بردن آورده میشود.
ای آنکه صریر خامهٔ تو
زد خنجر شاه را به افسان
هوش مصنوعی: ای کسی که قلم تو مانند خنجری بر قلب شاه حکایت میزند.
غرید پلنگ دولت تو
بر شیر دلان درید خفتان
هوش مصنوعی: پلنگ حاکم با قدرت و شجاعت خود بر دلیران چیره شد و خواب راحت را از آنها گرفت.
آن کس که تو را نداشت طاعت
در عصبهٔ تو نمود عصیان
هوش مصنوعی: کسی که تو را نداشت، در حضور تو نافرمانی کرد.
آن خواهد دید از شه شرق
کز پور قباد دید نعمان
هوش مصنوعی: آنچه که از طرف شاه شرق خواهد دید، این است که نعمان را از نسل قباد خواهد شناخت.
یعنی فکند به پای پیلش
تا پخچ شود میان میدان
هوش مصنوعی: این عبارت به معنای این است که او به نرمی و با احتیاط در برابر مشکلات یا موانع بزرگ ایستاده است، به گونهای که میخواهد با صبر و حوصله به قلب میدان برود و در میان چالشها قرار گیرد.
تو صاحب کار جبرئیلی
بد گوی تو نیم کار شیطان
هوش مصنوعی: تو مانند جبرئیل هستی که کار خوبی را به عهده دارد، اما در حقیقت تو به بدی میگویی و در کار شیطان میکوشی.
پروردهٔ نان توست و از کفر
در نعمت تو نموده کفران
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که کسی که از نعمتها و امکانات تو بهرهمند شده، در عوض قدردانی نکرده و به نوعی نعمتهای تو را نادیده گرفته است. او به جای شکرگزاری، فراموش کرده که در چه شرایطی رشد کرده و به چه منابعی دسترسی داشته است.
نانش مفرست پیش کز تو
واخواست کند به حشر حنان
هوش مصنوعی: نان او را ارسال کن تا در روز قیامت از تو شکایت نکند.
نان تو چو قطرهٔ ربیع است
احرار صدف مثال عطشان
هوش مصنوعی: نان تو مانند قطرههای باران بهاری است و صدف، مانند تشنگانی است که به آن محتاجند.
قطره که ودیعت صدف شد
لؤلؤ گردد به بحر عمان
هوش مصنوعی: وقتی قطرهای در صدف قرار میگیرد، به مروارید تبدیل میشود و این تبدیل در دریا، مانند دریای عمان، اتفاق میافتد.
باز ار به دهان افعی افتد
زهری گردد هلاک حیوان
هوش مصنوعی: اگر زهر افعی به دهان کسی بیفتد، باعث مرگ آن شخص خواهد شد.
بیمار دل است و دارد از کبر
سرسام خلاف و درد خذلان
هوش مصنوعی: دل بیمار و ناتوانی دارد که از غرور و خودخواهی و رنج ناشی از ناکامی به شدت ناآرام و آشفته است.
مشنو ترهات او که بیمار
پرگوید و هرزه روز بحران
هوش مصنوعی: به صحبتهای بیهوده و خالی از محتوای کسی که در حال درد و رنج است، گوش نده. او در دوران بحران، فقط سخنان بیاساس میزند.
ای دیدهٔ عقل در تو شاخص
اوهام ز رتبت تو حیران
هوش مصنوعی: ای چشم عقل، تو در حیرت هستی از مقام و مرتبهای که در آن قرار داری و نمیتوانی به درستی آنچه که فراتر از واقعیت است را درک کنی.
بییاری چون تویی نگردد
کار چو منی به برگ و سامان
هوش مصنوعی: بییار همچون تو، کار من به سختی پیش نمیرود و به سامان نمیرسد.
بیامر خدا و کف موسی
نتوان کردن ز چوب ثعبان
هوش مصنوعی: بدون دستور خدا و بدون برخورداری از قدرت موسی، نمیتوان از چوب، مار بزرگی به وجود آورد.
من صد رهیم تو را ز یک دل
تو صد سپهی به یک قلمران
هوش مصنوعی: من هزاران راه را به خاطر تو میروم، در حالی که تو تنها با یک دل، به من صدها نیرنگ و حیله میزنی.
از نکتهٔ بکر و نوک خامه
من موی شکافم و تو سندان
هوش مصنوعی: از خلاقیت و تازگی قلم من، موهای سپید و شکافیدهٔ من است، و تو هم در جایگاه محکمی هستی.
بسپرده شدم به پای اعدا
مسپار مرا به دست نسیان
هوش مصنوعی: من به دست دشمنان سپرده شدهام، پس مرا به فراموشی نسپار.
برهان داری، مرا به یک لفظ
از پنجهٔ روزگار برهان
هوش مصنوعی: به من یک کلمه بگو که مرا از چنگال روزگار نجات دهد.
تو خورشیدی و من در این عصر
افسرده به سرد سیر حرمان
هوش مصنوعی: تو مانند خورشید میدرخشی و من در این زمان غمانگیز و سرد، در حسرت و ناامیدی به سر میبرم.
در من نظری بکن که خورشید
بسیار نظر کند به ویران
هوش مصنوعی: سری به من بزن و به من توجه کن، چرا که خورشید همواره به جاهای خالی و ویران نگاهی میاندازد.
گیرم که دل تو بینیاز است
از شاعر فاضل و سخندان
هوش مصنوعی: بگذار فرض کنیم که دل تو به شاعری با فضل و هنرمند نیازی ندارد.
هم هندوکی بباید آخر
بر درگه تو غلام و دربان
هوش مصنوعی: در نهایت، هر فردی، حتی اگر هندی باشد، باید در درگاه تو خدمتگذار و نگهبان باشد.
هنگام سخن مکن قیاسم
ز آن دشمن روی نامسلمان
هوش مصنوعی: در زمان صحبت کردن، خود را به دشمنان نامحرم وابسته نکن و از آنها الگو برداری نکن.
آن کاو ز دهان رید همه سال
کی شکر خاید او بدین سان
هوش مصنوعی: شخصی که هر سال به طور مداوم سخنانی نا agreeable میگوید، چگونه میتواند به طریقی شیرین صحبت کند یا از او لذت برد؟
تصنیف نهاده بر من از جهل
الحق اولی است آن به بهتان
هوش مصنوعی: بهتر است که درباره نادانیام چیزی نگویم و این نادانی را به دیگران نسبت ندهم.
گفتا ز برای عشقبازی
ببرید سپید موی بهمان
هوش مصنوعی: گفت که برای عشق و بازی، موهای سپید را همینطور بزنید و ببرید.
لیکن جایی که باشد آنجا
از خانه خداییش پشیمان
هوش مصنوعی: اما در جایی که او باشد، از آنجا به خاطر درخواست و آرزویش از خانه خدا پشیمان میشود.
من دادم پاسخ اینت نکته
او جسته خلافم اینت نادان
هوش مصنوعی: من به سؤالت پاسخ دادم، اما تو به اشتباه برعکس آنچه را که گفتم فهمیدهای. تو نادانی و درست متوجه نشدی.
وین طرفه که مؤبدی گرفته است
با یک دو کشیش رنگ کشخان
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از یک روحانی (مؤبد) و یک یا دو کشیش است که به نحوی در کنار هم قرار گرفتهاند. این ترکیب نشاندهندهی همنشینی یا همکاری افرادی از دو مذهب یا باور متفاوت است. به نوعی، ایجاد ارتباط و تعامل بین این دو شخصیت را میتوان در نظر گرفت.
معنی نه و نقش ریش و دستار
حکمت نه و دین اهل یونان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که دانایی و عقلانیت به ظواهر بیرونی مانند ریش و دستار (نمادهای ظاهری) وابسته نیست. همچنین اشارهای به تأثیرات فرهنگی و فلسفی یونان بر دین و حکمت دارد، به این مفهوم که دانش واقعی فراتر از نمادها و ظاهرها است.
اقلیم گرفته در حماقت
تعلیم نکرده در دبستان
هوش مصنوعی: آدمهای بیخود و نادان، در جایی که نباید، پرورش یافتهاند و در مدرسه یاد نگرفتهاند.
کرده ز برای خربطی چند
از باد بروت ریش پالان
هوش مصنوعی: به خاطر چند رفتار ناشایست، از سر شلوغی و بینظمی، خود را عذاب میدهی.
یزدانش ز لعنت آفریده
وز تربیتش جهان پشیمان
هوش مصنوعی: خداوند انسان را از لعنت و بدبختی خلق کرده و به خاطر تربیت او، دنیا به خودش نگران شده است.
در طفلی بوده راکع و جلد
و امروز به سجده گشته کسلان
هوش مصنوعی: در کودکی، با اشتیاق و نشاط به عبادت مشغول بودم، اما امروز به حالت بیحالی و سستی در سجده هستم.
از مسخرگی گذشت و برخاست
پیغامبری ز مکر و دستان
هوش مصنوعی: پیامبری از میان نیرنگها و ترفندها برخاست و به ملامت و بازیچه گرفتن شغل خود پایان داد.
صد لعنت باد بر وجودش
بر امت او هزار چندان
هوش مصنوعی: برای وجودش صد بار لعنت بفرستید و برای پیروانش هزاران بار más.
سبحان الله کاین سگک را
چون سست فرو گذاشت سبحان
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ است، آیا میتوانم او را به گونهای توصیف کنم که به اوج عجز و ناتوانی برسم؟
ای در کنف تو عالم ایمن
از حیف زمان و صرف دوران
هوش مصنوعی: ای کسی که در سایه تو، دنیا از خطرها در امان است و زمان و روزگار به خوبی سپری میشود.
آن را که غلامی تو دادند
او را چه غم از هزار سلطان
هوش مصنوعی: کسی که به بندگی تو درآمده، نباید نگران هزاران پادشاه باشد.
هرکس که نیوشد این قصیده
از حد عراق تا خراسان
هوش مصنوعی: هر کسی که این شعر را بشنود، از سرزمین عراق تا خراسان تحت تأثیر قرار میگیرد.
داند که تو نیک پایمردی
خاقانی را به صدر خاقان
هوش مصنوعی: میداند که تو فردی شجاع و دلاور هستی و سزاوار رتبهای بلند و اعتبار بالایی هستی.
زین به سخن آورم به فرت
لیک از پی نام نز پی نان
هوش مصنوعی: به خاطر فخر و بزرگی کلام خود صحبت میکنم، اما نه به خاطر seeking مالی و مادی.
عید آمد و من مصحف عید
این نقد بسختهام به میزان
هوش مصنوعی: عید فرا رسیده و من به یاد این جشن و فرخندگی، هدایای باارزش خود را که زحمت زیادی برای آنها کشیدهام، اندازهگیری کردهام.
دارم دلکی کبوترآسا
پیش تو کنم به عید قربان
هوش مصنوعی: من در حال آماده کردن دل خود هستم تا در روز عید قربان مانند کبوتر به سوی تو بیفتم.
بادی به چهار فصل خرم
بادی به هزار عید شادان
هوش مصنوعی: بادی که در طول سال، در هر فصل خوشایند و شاداب میوزد، مانند بادی است که در هزار جشن و سرور به انسان شادی میبخشد.
رای تو و رای هفت طارم
خصم تو فرود هفت بنیان
هوش مصنوعی: رای تو و نظر هفت طارم (شخصیتهای مختلف) در مقابل دشمن تو، مانند هفت بنیان است.