شمارهٔ ۱۵۶ - در شکایت از جهان و نعت خاتم پیغمبران
قحط وفاست در بنهٔ آخر الزمان
هان ای حکیم پردهٔ عزلت بساز هان
در دم سپید مهرهٔ وحدت به گوش دل
خیز از سیاه خانهٔ وحشت به پای جان
هم با عدم پیاده فرو کن به هشت نطع
هم با قدم، سوار برون ران به هفت خوان
سودای این سواد مکن بیش در دماغ
تکلیف این کثیف منه بیش بر روان
فلسی شمر ممالک این سبز بارگاه
صفری شمر فذالک این تیره خاکدان
جیحون آفت است بر آن ابگینه پل
که پایه بلاست بر آ، غول دیدهبان
چشم بهی مدار که در چشم روزگار
آن ناخنه که بود بدل شد به استخوان
تو غافل و سپهر کشنده رقیب تو
فرزانه خفته و سگ دیوانه پاسبان
دهر سپید دست سیه کاسهای است صعب
منگر به خوش زبانی این ترش میزبان
کن خوشترین نواله که از دست او خوری
لوزینهای است خردهٔ الماس در میان
دل دستگاه توست به دست جهان مده
کاین گنج خانه را ندهد کس به ایرمان
هر لحظه هاتفی به تو آواز میدهد
کاین دامگه نه جای امان است الامان
آواز این خطیب الهی تو نشنوی
کز جوش غفلت است تو را گوش دل گران
اول بیار شیر بهای عروس فقر
وانگه ببر قبالهٔ اقبال رایگان
خاتون دار ملک فریدونش خوان که نیست
کابین این عروس کم از گنج کاویان
تا بر در تو مرکب فقر است ایمنی
کاحداث را سوی تو جنیبت شود روان
شمشاد و سرو را ز تموز و خزان چه باک
کز گرم و سرد لاله و گل را رسد زیان
از فقر ساز گل شکر عیش بد گوار
وز فاقه خواه مهر تب جان ناتوان
ازین و آن دوا مطلب چون مسیح هست
زیرا اجل گیاست عقاقیر این و آن
مگذار شاه دل به در مات خانه در
زین در که هست درد ز عزلت فرونشان
خرسند شو به ملکت خرسندی ازوجود
خاسر شناس خسرو و طاغی سمر طغان
اسکندر و تنعم ملک دو روزه عمر
خضر و شعار مفلسی و عمر جاودان
بیطعمه و طمع به سر آور چو کرم بید
چون کرم پیله سر چه کنی در سر دهان
زنبور خانهٔ طمع آلوده شد مشور
زنبور وار بیش مکن زین و آن فغان
هم جنس در عدم طلب اینجا مجوی از آنک
نیلوفر از سراب نداده است کس نشان
خودباش انیس خود مطلب کس که پیل را
هم گوش بهتر از پر طاووس پشهران
دانی چه کن ز ناخوش و خوش کم کن آرزو
سیمرغ وش ز ناکس و کس گم کن آشیان
خود را درم خرید رضای خدای کن
دامن ازین خدای فروشان فرو نشان
پرواز در هوای هویت کن از خرد
بر تلهٔ هوا چه پری از تل هوان
از لا رسی به صدر شهادت که عقل را
از لا و هوست مرکب لاهوت زیر ران
لا ز آن شد اژدهای دوسر، تا فرو خورد
هر شرک و شک که در ره الا شود عیان
بنمود صبح صادق دین محمدی
هین در ثناش باش چو خورشید صد زبان
دندانهای تاج بقا شرع مصطفاست
عقل آفرینش از بن دندان کند ضمان
آنجا که دم گشاد سرافیل دعوتش
جان باز یافت پیر سراندیب در زمان
آنجا که کوفت دولت او کوس لااله
آواز قد صدقت برآمد ز لامکان
آن شاهد لعمرک و شاگرد فاستقم
مخصوص قم فانذر و مقصود کن فکان
آدم به گاهوارهٔ او بود شیر خوار
ادریس هم به مکتب او گشته درس خوان
در دین شفای علت عامل برای حق
زی حق شفیع زلت آدم پی جنان
هم عیب را به عالم اشرار پرده پوش
هم غیب را ز عالم اسرار ترجمان
او سرو جویبار الهی و نفس او
چون سرو در طریقت هم پیر و هم جوان
او آفتاب عصمت و از شرم ذو الجلال
نفکنده بر بیان قلم سایهٔ بنان
مه را دو نیمه کرده به دست چو آفتاب
سایه نه بر زمینش و از ابر سایه بان
گه با چهار پیر زبان کرده در دهن
گه با دو طفل در دهن افکنده ریسمان
مهر آزمای مهرهٔ بازوش جان و عقل
حلقه به گوش حلقهٔ گیسوش انس و جان
حبل الله است معتکفان را دو زلف او
هم روز عید و هم شب قدر اندر او نهان
قدرش مروقی است بر این سقف لاجورد
فرش رفوگری است بر این فرش باستان
بر بام سدره تا در ادنی فکنده رخت
روح القدس دلیلش و معراج نردبان
جبریل هم به نیم ره از بیم سوختن
بگذاشته رکابش و برتافته عنان
جنت ز شرم طلعت او گشته خار بست
دوزخ ز گرد ابلق او گشته گلستان
خورشید بر عمامهٔ او بر فشانده تاج
بر جیس بر رداش فدا کرده طیلسان
آنجا شده به یکدم کز بهر بازگشت
ز آنجا هزار سال رهش بوده تا جهان
هر داستان که آن نه ثنای محمدی است
دستان کاهنان شمر آن را نه داستان
خواهی که پنج نوبت الصابرین زنی
تعلم کن ز چار خلیفه طریق آن
از صادقین وفا طلب از قانتین ادب
وز متقین حیا و ز مستغفرین بیان
همچون درخت گندم باش از برای فرض
گه راست گه خمیده و جان بسته بر میان
گه در سجود باش چو در مغرب آفتاب
گه در رکوع باش چو بر مرکز آسمان
از جسم بهترین حرکاتی صلوة بین
وز نفس بهترین سکناتی صیام دان
یارب دل شکسته و دین درست ده
کآنجا که این دو نیست و بالیاست بیکران
خاقانی از زمانه به فضل تو در گریخت
او را امان ده از خطر آخر الزمان
ز آن پیشتر کاجل ز جهان وارهاندش
از ننگ حبس خانهٔ شروانش وارهان
گر خواندهای سعادت عقباش رد مکن
ور دادهای منت دنیاش واستان
شمارهٔ ۱۵۵ - در شکایت و عزلت و تخلص به نعت پیامبر بزرگوار: ضماندار سلامت شد دل منشمارهٔ ۱۵۷ - در موعظه و گوشهگیری: هین کز جهان علامت انصاف شد نهان
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
قحط وفاست در بنهٔ آخر الزمان
هان ای حکیم پردهٔ عزلت بساز هان
هوش مصنوعی: در زمانهای که کمبود و سختی در زندگی فراگیر شده است، ای حکیم، زمان آن رسیده که از گوشهنشینی و انزوا خارج شوی و به افشاگری بپردازی.
در دم سپید مهرهٔ وحدت به گوش دل
خیز از سیاه خانهٔ وحشت به پای جان
هوش مصنوعی: در لحظۀ روشنی، ندا یا پیامی از وحدت به قلب برسد و ما را از تاریکی و ترس دور کند و به زندگی و نشاط راهنمایی نماید.
هم با عدم پیاده فرو کن به هشت نطع
هم با قدم، سوار برون ران به هفت خوان
هوش مصنوعی: با عدم، به آرامی از هشت مرحله عبور کن و با قدمهای خود، در حین سوار بودن، از هفت خوان عبور کن.
سودای این سواد مکن بیش در دماغ
تکلیف این کثیف منه بیش بر روان
هوش مصنوعی: به خودت زحمت نده که در مورد این موضوع زیاد فکر کنی و ذهنت را مشغول کنی. این مسائل بیاهمیت هستند و نباید بر روی احساسات و ذهن تو تاثیر بگذارند.
فلسی شمر ممالک این سبز بارگاه
صفری شمر فذالک این تیره خاکدان
هوش مصنوعی: در جایی که یک بارگاه سبز وجود دارد، کشورها را با ارزش و زیبا بشمار و بدان که اینجا، تنها یک خاک سرد و تیره است.
جیحون آفت است بر آن ابگینه پل
که پایه بلاست بر آ، غول دیدهبان
هوش مصنوعی: جیحون، خطر بزرگی است برای آن پل شفاف که پایهاش در درد و مصیبت قرار دارد، و غولی آن را تحت نظر دارد.
چشم بهی مدار که در چشم روزگار
آن ناخنه که بود بدل شد به استخوان
هوش مصنوعی: به زیباییهای ظاهری و فریبنده دنیا توجه نکن، زیرا در گذر زمان چیزهایی که به نظر دلکش میآیند، ممکن است به چیزهای بیقدر و بیارزش تبدیل شوند.
تو غافل و سپهر کشنده رقیب تو
فرزانه خفته و سگ دیوانه پاسبان
هوش مصنوعی: تو بیخبر هستی و در عین حال آسمان در حال کشیدن رقیب توست. فرد باهوش در خواب است و نگهبان تو همانند سگی دیوانه است.
دهر سپید دست سیه کاسهای است صعب
منگر به خوش زبانی این ترش میزبان
هوش مصنوعی: دنیا مانند یک ظرف بزرگ است که در دستش، سیاهچالهای پر از سختیها و مشکلات وجود دارد. نباید به ظاهر زیبا و زبان خوش این میزبان توجه کرد، زیرا در واقعیت، تلخیهایی در پس آن نهفته است.
کن خوشترین نواله که از دست او خوری
لوزینهای است خردهٔ الماس در میان
هوش مصنوعی: این جمله به ما میگوید که هر لقمهای که از دست او به دست میآید، بهترین و خوشمزهترین است. همانند تکهای کوچک از الماس که در میان دانههای لوزین موجود است، این لقمه هم با ارزش و خاص است. به عبارت دیگر، کیفیت و لذت آن لقمه بسیار بالا و بینظیر است.
دل دستگاه توست به دست جهان مده
کاین گنج خانه را ندهد کس به ایرمان
هوش مصنوعی: دل تو مانند یک دستگاه ارزشمند است، پس آن را در اختیار دنیا نگذار. زیرا این گنجینه ارزشمند را هیچکس نمیتواند به تو بازگرداند.
هر لحظه هاتفی به تو آواز میدهد
کاین دامگه نه جای امان است الامان
هوش مصنوعی: هر لحظه صدای پیامآوری به تو میگوید که اینجا محل امنی نیست و باید حواست را جمع کنی.
آواز این خطیب الهی تو نشنوی
کز جوش غفلت است تو را گوش دل گران
هوش مصنوعی: اگر صدای این گوینده الهی را نمیشنوی، بدان که علت آن بیتوجهی توست و دل تو همچون گوش سنگین شده است.
اول بیار شیر بهای عروس فقر
وانگه ببر قبالهٔ اقبال رایگان
هوش مصنوعی: ابتدا باید هزینه عروسی فقر را پرداخت کنی، سپس میتوانی شانس و خوشبختی را بدون هزینه به دستآوری.
خاتون دار ملک فریدونش خوان که نیست
کابین این عروس کم از گنج کاویان
هوش مصنوعی: این بیت به حضور و مقام یک زن اشاره دارد که با اهمیت و ارزش بالایی تشبیه شده است. او در زندگی اش به اندازهای با ارزش است که نمیتوان کابین و مهریهاش را با چیزهایی چون گنجهای باارزش مقایسه کرد. این نشاندهندهی قدرت و اعتبار او در جامعه است.
تا بر در تو مرکب فقر است ایمنی
کاحداث را سوی تو جنیبت شود روان
هوش مصنوعی: تا زمانی که فقر سایهاش بر در توست، احساس امنیت نمیکنم، زیرا روح من بسوی تو جلب خواهد شد.
شمشاد و سرو را ز تموز و خزان چه باک
کز گرم و سرد لاله و گل را رسد زیان
هوش مصنوعی: شمشاد و سرو به تغییرات فصلها و شرایط جوی اهمیتی نمیدهند، زیرا زیبایی و لطافت لاله و گل همیشه تحت تأثیر این تغییرات قرار میگیرد.
از فقر ساز گل شکر عیش بد گوار
وز فاقه خواه مهر تب جان ناتوان
هوش مصنوعی: از فقر و تنگدستی، ساز زندگی را به شیرینی و لذت تبدیل کن و در عین حال، اگر به عشق و محبت نیاز داری، آن را با حالتی لطیف و نسبت به جان ناتوان خودت جستجو کن.
ازین و آن دوا مطلب چون مسیح هست
زیرا اجل گیاست عقاقیر این و آن
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که انسانها از داروهای مختلف و روشهای گوناگون برای درمان خود استفاده میکنند، اما در نهایت، مرگ غیرقابلاجتناب است. مانند آمدن مسیح که در زندگیها تغییراتی ایجاد میکند، به همین ترتیب هم ما نیاز به دارو داریم، اما زمان مرگ به دست ما نیست و در واقع اجلی وجود دارد که از آن نمیتوان فرار کرد.
مگذار شاه دل به در مات خانه در
زین در که هست درد ز عزلت فرونشان
هوش مصنوعی: دل را نرنجان و اجازه نده که درگیر مشکلات و غمها شود. از این در نرو که در آن درد و تنهایی وجود دارد.
خرسند شو به ملکت خرسندی ازوجود
خاسر شناس خسرو و طاغی سمر طغان
هوش مصنوعی: به شادی و خوشحالی خود بپرداز و از نعمتهایی که داری قدردانی کن، چرا که وجود یک فرمانروا و عزم استوار او همچون قدرتی بزرگ میتواند به زندگیات رونق بخشد.
اسکندر و تنعم ملک دو روزه عمر
خضر و شعار مفلسی و عمر جاودان
هوش مصنوعی: اسکندر با تمام زرق و برق و شکوهی که داشت، عمرش به دو روز هم نمیارزید. در مقابل، عمر خضر که نماد جاودانگی است، در نهایت سادهزیستی و بینیازی جلوهگر است. زندگی مرفه و راحت نمیتواند به تنهایی معنی و ارزش دائمی بدهد، در حالی که سادگی و غنای روحی، حتی اگر در فقر ظاهر شود، ارزشمندتر است.
بیطعمه و طمع به سر آور چو کرم بید
چون کرم پیله سر چه کنی در سر دهان
هوش مصنوعی: بیهیچ آرزو و خواستهای زندگی کن، مانند کرمی که در پیله است. چه فایدهای دارد اگر بخواهی از این حالت خارج شوی یا کاری بکنی؟
زنبور خانهٔ طمع آلوده شد مشور
زنبور وار بیش مکن زین و آن فغان
هوش مصنوعی: زنبور عسل به دام طمع افتاده است. از او مشورت نخواه، چراکه مثل او، چه بسا به خاطر حرص و طمع، دچار مشکلاتی خواهی شد.
هم جنس در عدم طلب اینجا مجوی از آنک
نیلوفر از سراب نداده است کس نشان
هوش مصنوعی: در دنیای ناپدید و غیاب، به دنبال همنوعان خود نباش، زیرا مانند نیلوفر آبی که در آبهای خیالی و سرابها رشد نمیکند، هیچکس نشانی از آنها نخواهد یافت.
خودباش انیس خود مطلب کس که پیل را
هم گوش بهتر از پر طاووس پشهران
هوش مصنوعی: به خودت تکیه کن و به دیگران وابسته نباش، چون حتی یک فیل هم اگر گوشش بهتر از پر یک طاووس باشد، نمیتواند به پر طاووس ارزش بدهد.
دانی چه کن ز ناخوش و خوش کم کن آرزو
سیمرغ وش ز ناکس و کس گم کن آشیان
هوش مصنوعی: بدان که برای رهایی از ناخوشی و مشکلات، آرزوهای بزرگ و دور از دسترس را کنار بگذار و از افراد بیکیفیت فاصله بگیر. در پی مکانی امن و آرامشبخش باش.
خود را درم خرید رضای خدای کن
دامن ازین خدای فروشان فرو نشان
هوش مصنوعی: خودت را با رضایت خدا معامله کن و از افرادی که تنها به خواستههای دنیوی خودشان فکر میکنند دوری کن.
پرواز در هوای هویت کن از خرد
بر تلهٔ هوا چه پری از تل هوان
هوش مصنوعی: در آسمان هویت خود پرواز کن و از مسائل کوچک و بیاهمیت دوری کن، زیرا مثل پرندهای هستی که در ارتفاعات بلند قرار دارد.
از لا رسی به صدر شهادت که عقل را
از لا و هوست مرکب لاهوت زیر ران
هوش مصنوعی: بیت به این معناست که انسان با عقل و فهم خود میتواند به مراحل بالای شناخت و حقیقت دست یابد، جایی که همه چیز در کمال و تعالی قرار دارد. عقل از عدم و نیستی به سمت جایگاههای برتر و نورانی حرکت میکند و به طوری شگفت انگیز به حقیقت لاهوتی میرسد.
لا ز آن شد اژدهای دوسر، تا فرو خورد
هر شرک و شک که در ره الا شود عیان
هوش مصنوعی: از آن زمان، اژدهایی دو سر به وجود آمده است که هر نوع شرک و شکی را که در مسیر حقیقت باشد، خُورد میکند و محو میسازد.
بنمود صبح صادق دین محمدی
هین در ثناش باش چو خورشید صد زبان
هوش مصنوعی: صبح روشن و حقیقتی از دین محمدی نمایان شده است. پس تو نیز در ستایش او حاضر باش، مانند خورشیدی که درخشش و زیباییاش را با صد زبان نشان میدهد.
دندانهای تاج بقا شرع مصطفاست
عقل آفرینش از بن دندان کند ضمان
هوش مصنوعی: دندانهای تاج بقا نشانهی حکم و روش شرع پیامبر است و عقل و تفکر انسان از بنیادیترین اصولی که در وجود اوست، آن را تأمین میکند.
آنجا که دم گشاد سرافیل دعوتش
جان باز یافت پیر سراندیب در زمان
هوش مصنوعی: در جایی که شیپور سرافیل به صدا درآمد و جان تازهای به انسانها داد، پیرمردی از سراندیب در آن زمان زنده شد.
آنجا که کوفت دولت او کوس لااله
آواز قد صدقت برآمد ز لامکان
هوش مصنوعی: آنجا که نعمت و سعادت او به گوش میرسد و صدای حقایق به گوش میآید، از فرابعد و عالم غیب خبرها و نشانهها به وضوح به اهالی زمین میرسد.
آن شاهد لعمرک و شاگرد فاستقم
مخصوص قم فانذر و مقصود کن فکان
هوش مصنوعی: ای معشوق، قسم به تو که هدایت فقط از توست. پس ای پیامبر، به ملت خود هشدار بده تا به مقصد نهایی برسند.
آدم به گاهوارهٔ او بود شیر خوار
ادریس هم به مکتب او گشته درس خوان
هوش مصنوعی: انسان در زمانی که نوپاست و در گاهواره به خواب رفته، ادریس نیز در دوران کودکی خود در حال یادگیری و تحصیل بود.
در دین شفای علت عامل برای حق
زی حق شفیع زلت آدم پی جنان
هوش مصنوعی: در دین، شفا و درمان دردها به خاطر حق و حقیقت است و به همین دلیل، حق به عنوان شفیع، نجاتدهندهای برای آدمی در مسیر رسیدن به بهشت به شمار میآید.
هم عیب را به عالم اشرار پرده پوش
هم غیب را ز عالم اسرار ترجمان
هوش مصنوعی: هم عیبهای پنهان را در دنیای بدکاران میپوشاند و هم رازهای پنهان را برای اهل معرفت بیان میکند.
او سرو جویبار الهی و نفس او
چون سرو در طریقت هم پیر و هم جوان
هوش مصنوعی: سرو جویبار الهی اشاره به موجودی بلند، زیبا و سرسبز دارد که به مثابه نمادی از کمال و جاودانگی است. نفس او همچون آن سرو در مسیر معنوی میتواند هم پیر و هم جوان باشد؛ یعنی در سرچشمهی حقیقت و روحانیت، سالها تجربه و همچنین تازگی و جوانی روحی وجود دارد. در واقع، این میتواند نشاندهندهی تداوم حیات روحی و معنوی در طی زمان باشد.
او آفتاب عصمت و از شرم ذو الجلال
نفکنده بر بیان قلم سایهٔ بنان
هوش مصنوعی: او همچون آفتابی است که پاکی و معصومیت را روشن میکند و به خاطر عظمت و جلالش، هیچگاه بر زبان و قلم خود سایهای از عیب و ننگ نمیاندازد.
مه را دو نیمه کرده به دست چو آفتاب
سایه نه بر زمینش و از ابر سایه بان
هوش مصنوعی: ماه را به دو نیمه تقسیم کرده و مانند آفتاب بر زمین سایه نمی افکند، و از ابرها سایهبانی بر آن وجود دارد.
گه با چهار پیر زبان کرده در دهن
گه با دو طفل در دهن افکنده ریسمان
هوش مصنوعی: گاهی با چهار پیرمرد صحبت میکنم، و گاهی با دو طفل کوچک به بازی و گفتوگو مینشینم و آنها را سرگرم میکنم.
مهر آزمای مهرهٔ بازوش جان و عقل
حلقه به گوش حلقهٔ گیسوش انس و جان
هوش مصنوعی: دوستی و محبت را در رفتار و قدرت او امتحان کن، زیرا او مانند یک حلقه در گوش، پیوندی عمیق و محکم با زیبایی و جذابیتش دارد و میتواند آرامش و زندگی را به دل و جان هر کس ببخشد.
حبل الله است معتکفان را دو زلف او
هم روز عید و هم شب قدر اندر او نهان
هوش مصنوعی: بند محبت خداوندی به کسانی که در محفلهای معنویاند، چون دو زلف محبوب، هم در روز عید شادی و هم در شب قدر راز و رمزهای عمیق دارد.
قدرش مروقی است بر این سقف لاجورد
فرش رفوگری است بر این فرش باستان
هوش مصنوعی: قدری که او دارد، مانند مرواریدی در آسمانی به رنگ لاجورد است و زحماتی که برای بافتن این فرش تاریخی کشیده شده، مانند رفو کردن آن است.
بر بام سدره تا در ادنی فکنده رخت
روح القدس دلیلش و معراج نردبان
هوش مصنوعی: از بالای درخت سدره، تا در نزدیکترین مکان، روحالقدس نشانهای از خود به جا گذاشته و معراج همچون نردبانی است که به سوی آسمان میبرد.
جبریل هم به نیم ره از بیم سوختن
بگذاشته رکابش و برتافته عنان
هوش مصنوعی: جبریل، فرشتهای که وظیفه وحی را بر عهده دارد، به خاطر ترس از سوختن در مسیر، در نیمه راه توقف کرده و افسار اسبش را کشیده است.
جنت ز شرم طلعت او گشته خار بست
دوزخ ز گرد ابلق او گشته گلستان
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی چهرهاش، بهشت شرمنده شده و به حالت بیگلی درآمده و جهنم هم به خاطر وجود او، به گلستان تبدیل شده است.
خورشید بر عمامهٔ او بر فشانده تاج
بر جیس بر رداش فدا کرده طیلسان
هوش مصنوعی: خورشید بر روی عمامهاش تابیده و تاجی بر آن قرار داده است، و لباسش را نیز به خاطر او مورد ستایش قرار داده است.
آنجا شده به یکدم کز بهر بازگشت
ز آنجا هزار سال رهش بوده تا جهان
هوش مصنوعی: در آن مکان، تنها یک لحظه موجب شده که برای بازگشت، هزار سال راه پیموده شده باشد تا به دنیای جدید برسد.
هر داستان که آن نه ثنای محمدی است
دستان کاهنان شمر آن را نه داستان
هوش مصنوعی: هر داستانی که در آن ستایش محمد (ص) وجود نداشته باشد، مانند داستانهای کاهنان است و ارزش خاصی ندارد.
خواهی که پنج نوبت الصابرین زنی
تعلم کن ز چار خلیفه طریق آن
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که پنج بار صبر را تمرین کنی، باید راه آن را از چهار خلیفه بیاموزی.
از صادقین وفا طلب از قانتین ادب
وز متقین حیا و ز مستغفرین بیان
هوش مصنوعی: از افراد راستگو وفاداری بخواه، از فدیان ادب و نزاکت، از پرهیزکاران حیا و عفت، و از طلبکنندگان آمرزش، کلام نیکو و درست را جویا شو.
همچون درخت گندم باش از برای فرض
گه راست گه خمیده و جان بسته بر میان
هوش مصنوعی: مثل درختی شاداب و استوار باش، که گاهی به راست میروید و گاهی به سمت دیگر، اما همیشه ریشهاش محکم در زمین است و جانش را به خوبی حفظ میکند.
گه در سجود باش چو در مغرب آفتاب
گه در رکوع باش چو بر مرکز آسمان
هوش مصنوعی: گاهی باید به سر بر سجده گذاشت، مانند هنگامی که آفتاب در مغرب غروب میکند، و گاهی باید در حال رکوع باشی، همانند زمانی که در مرکز آسمان قرار داری.
از جسم بهترین حرکاتی صلوة بین
وز نفس بهترین سکناتی صیام دان
هوش مصنوعی: از جسم انسان بهترین حرکات، نماز است و از نفس و روح، بهترین آرامشها روزه است.
یارب دل شکسته و دین درست ده
کآنجا که این دو نیست و بالیاست بیکران
هوش مصنوعی: خدايا، به من دل شکسته و راستینی عطا کن، چون در جایی که این دو وجود ندارد، زندگی بیحاصل و بیهدف است.
خاقانی از زمانه به فضل تو در گریخت
او را امان ده از خطر آخر الزمان
هوش مصنوعی: خاقانی از چنگال زمانه به دلیل فضل و رحمت تو فرار کرد. او را در برابر خطرات آخرالزمان حفظ کن و امنیت ببخش.
ز آن پیشتر کاجل ز جهان وارهاندش
از ننگ حبس خانهٔ شروانش وارهان
هوش مصنوعی: از قبل، چهرهاش را از دنیا پنهان کن، تا از شر حبس و ننگ خانهٔ شروان رهایی یابد.
گر خواندهای سعادت عقباش رد مکن
ور دادهای منت دنیاش واستان
هوش مصنوعی: اگر خوشبختی را دیدهای، فرصتش را از دست نده و اگر دنیا به تو لطفی کرده، آن را قبول کن و نگهدار.
حاشیه ها
1400/06/16 19:09
میم الف
سلامها. لطفا نیمفاصلهها رعایت شود. برجیس درست است و نه بر جیس. خاربست درست است و نه خار بست