گنجور

شمارهٔ ۱۱ - در صفت عشق و مدح شیخ الاسلام ناصر الدین ابراهیم

عشق بیفشرد پا بر نمط کبریا
برد به دست نخست هستی ما را ز ما
ما و شما را به نقد بی خودیی در خور است
زانکه نگنجد در او هستی ما و شما
چرخ در این کوی چیست؟ حلقهٔ درگاه راز
عقل در این خطه کیست؟ شحنهٔ راه فنا
بر سر این سر کار کی رسی ای ساده دل
بر در این دار ملک، کی شوی ای بینوا
هست به معیار عشق گوهر تو کم عیار
هست به بازار دل یوسف تو کم بها
دیدهٔ ظاهر بدوز، بارگه اینک ببین
جوشن صورت بدر، معرکه اینک درآ
بهرهٔ درگاه دان هم خطر و هم خطاب
بهر شهنشاه دان هم صفت و هم صفا
در صف مردان بیار قوت معنی از آنک
در ره صورت یکی است مردم و مردم گیا
اول، غسلی بکن زین سوی نیل عدم
پس به تماشا گذر آن سوی مصر بقا
گیرم چون گل نه‌ای ساخته خونین لباس
کم ز بنفشه مباش دوخته نیلی وطا
خیز که استاده‌اند راهروان ازل
بر سر راهی که نیست تا ابدش منتها
مرکب همت بتاز یک ره و بیرون جهان
از سر طاق فلک تا به حد استوا
مردمهٔ چشم ساز نعل پی صوفیان
دانهٔ دل کن نثار بر سر اصحابنا
در کنف فقر بین سوختگان خام نوش
بر شجر لا نگر مرغ‌دلان خوش نوا
هر یکی از رنگ و رای چون فلک و آفتاب
هر یکی از قرب و قدر چون ملک و پادشا
خادم این جمع دان و آبده دستشان
قبهٔ ازرق شعار، خسرو زرین غطا
صاحب دلق و عصا چون خضر و چون کلیم
گنج روان زیر دلق مار نهان در عصا
کرده به دیوان دل چرخ و زمین را لقب
پیر تجشم نهاد زشت شبانگه لقا
از گه عهد الست چیره زبان در بلی
پیش در لا اله بسته میان هم چو لا
کرده به هنگام حال حلهٔ نه چرخ چاک
داده به وقت نوا نقد دو عالم عطا
رستهٔ دهر و فلک دیده و بشناخته
رایج این را دغل بازی آن را دغا
بهر فریدون راز کرده ز عصمت علم
در صف فغفور آز کرده به همت غزا
از اثر داغشان هردم سلطان عشق
گوید خاقانیا خاک توام مرحبا
رو به هنر صدر جوی بر در صدر جهان
رو به صفت بازگرد بر در اصحاب ما
جاه براهیم بین گشته براهیم‌وار
مکرم اخوان فقر بر سر خوان رضا
حافظ اعلام شرع ناصر دین رسول
کز مدد علم اوست نصرت حزب خدا

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق بیفشرد پا بر نمط کبریا
برد به دست نخست هستی ما را ز ما
هوش مصنوعی: عشق به ما امکان می‌دهد تا از خود فراتر برویم و به جایگاه والاتری برسیم. این احساس ما را از خودِ عادی‌مان جدا می‌کند و به وجودی فراسوی ما می‌رساند.
ما و شما را به نقد بی خودیی در خور است
زانکه نگنجد در او هستی ما و شما
هوش مصنوعی: ما و شما در نقد و بررسی، در واقع به تلاشی بیهوده پرداخته‌ایم، زیرا وجود ما و شما در چنین نقدهایی نمی‌گنجد.
چرخ در این کوی چیست؟ حلقهٔ درگاه راز
عقل در این خطه کیست؟ شحنهٔ راه فنا
هوش مصنوعی: در این مکان، دور و بر چه خبر است؟ در اینجا، درک حقیقت و عقل چه کسی را می‌توان یافت؟ نگهبان و پاسبان سرنوشت ناپیدا کیست؟
بر سر این سر کار کی رسی ای ساده دل
بر در این دار ملک، کی شوی ای بینوا
هوش مصنوعی: ای ساده دل، بیدار باش! در اینجا، در کنار دروازه‌ی این سرزمین پادشاهی، چه زمانی به آرزویت می‌رسی؟ ای بیچاره، چه وقت به خواسته‌هایت دست خواهی یافت؟
هست به معیار عشق گوهر تو کم عیار
هست به بازار دل یوسف تو کم بها
هوش مصنوعی: عشق به اندازه‌ای ارزشمند و باارزش است که گوهر تو از هر جنسی باکیفیت‌تر و با ارزش‌تر است. در بازار دل، یوسف تو از هر چیز دیگری کمتر بها و ارزش دارد.
دیدهٔ ظاهر بدوز، بارگه اینک ببین
جوشن صورت بدر، معرکه اینک درآ
هوش مصنوعی: چشم خود را به دنیا و ظاهر اینجا معطوف نکن، حالا به عظمت و زیبایی این مکان نگاه کن. اینجا میدان نبردی است که به وضوح جلوه‌گری می‌کند.
بهرهٔ درگاه دان هم خطر و هم خطاب
بهر شهنشاه دان هم صفت و هم صفا
هوش مصنوعی: به دست آوردن مقام و جایگاه در درگاه دانا، هم نیاز به مواجهه با ریسک و خطر دارد و هم باید توانایی صحبت و بیان خوب را داشته باشی. برای رسیدن به مقام پادشاهی نیز باید به شایستگی و ویژگی‌های نیکو مجهز باشی.
در صف مردان بیار قوت معنی از آنک
در ره صورت یکی است مردم و مردم گیا
هوش مصنوعی: در میان مردان، معنای واقعی را جستجو کن، زیرا در راه ظاهر، انسان‌ها و گیاهان هر دو از یک جنس هستند.
اول، غسلی بکن زین سوی نیل عدم
پس به تماشا گذر آن سوی مصر بقا
هوش مصنوعی: اول باید خود را از دنیا و موانع آن پاک کنی، سپس به تماشای آنچه که در سرزمین جاودانگی و بقاء است بپردازی.
گیرم چون گل نه‌ای ساخته خونین لباس
کم ز بنفشه مباش دوخته نیلی وطا
هوش مصنوعی: اگر مانند گل نباشی و لباس خونین بر تن نداری، کم‌تر از بنفشه نباش که رنگش نیلی است و به هم دوخته شده است.
خیز که استاده‌اند راهروان ازل
بر سر راهی که نیست تا ابدش منتها
هوش مصنوعی: برخیز که مسافران زمان قبل از ما در مسیر بی‌پایانی ایستاده‌اند، مسیری که انتها ندارد.
مرکب همت بتاز یک ره و بیرون جهان
از سر طاق فلک تا به حد استوا
هوش مصنوعی: با انگیزه و اراده خودت را به جلو بران، و از مرزهای جهانی فراتر برو، تا جایی که به مرکز دنیا برسی.
مردمهٔ چشم ساز نعل پی صوفیان
دانهٔ دل کن نثار بر سر اصحابنا
هوش مصنوعی: چشم‌هایمان از محبت و لطف به دست‌های صوفیان نیکو می‌شود، و دانه‌های دل‌مان را بر سر دوستان نثار می‌کنیم.
در کنف فقر بین سوختگان خام نوش
بر شجر لا نگر مرغ‌دلان خوش نوا
هوش مصنوعی: در سایه‌بان فقر، به سوختگان و داغ‌دیدگان نگاه کن و به میوه‌های خام دست نزن. بر درختان نگاه نکن، بلکه به پرندگان خوش‌صدا توجه کن.
هر یکی از رنگ و رای چون فلک و آفتاب
هر یکی از قرب و قدر چون ملک و پادشا
هوش مصنوعی: هر یک از انسان‌ها و شخصیت‌ها مانند رنگ‌ها و نظرات متفاوت هستند، همان‌طور که آسمان و خورشید وجود دارند. همچنین هر یک از آن‌ها در نزدیکی و ارزش خود شبیه به پادشاه و سلطنت هستند.
خادم این جمع دان و آبده دستشان
قبهٔ ازرق شعار، خسرو زرین غطا
هوش مصنوعی: مراسم را در نظر بگیر که در آن خادمی مشغول خدمت به جمعیت است و آنان در زیر ساگ و چادر آبی‌رنگی قرار دارند. این جمع، نماد پادشاهی و عظمت را به دوش می‌کشند و همچنین با لباس‌های زرین و درخشان خود، شکوه و زیبایی را به نمایش می‌گذارند.
صاحب دلق و عصا چون خضر و چون کلیم
گنج روان زیر دلق مار نهان در عصا
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصیتی می‌پردازد که مانند خضر و کلیم (موسی) دارای ویژگی‌های خاصی است. او با دلق و عصایی در دست، نماینده‌ای از wisdom و آگاهی است. گنجی که به آن اشاره شده، در زیر دلق او پنهان است و مار در عصا به نشانه‌هایی از رمز و رازهای معنوی و چالش‌ها اشاره دارد. این تصویر به ما می‌گوید که در زیر ظاهر ظاهری، treasures و دانشی نهفته است که باید کشف و درک شود.
کرده به دیوان دل چرخ و زمین را لقب
پیر تجشم نهاد زشت شبانگه لقا
هوش مصنوعی: در دل عاشقانه، چرخ و زمین را به نام پیر نامیده و زیبایی‌های شب را هنگام دیدار نکوهش کرده است.
از گه عهد الست چیره زبان در بلی
پیش در لا اله بسته میان هم چو لا
هوش مصنوعی: از زمان عهد الست، زبان در گفتن بله به خدا باز است و در میان، به معنای عدم وجود هیچ چیز، به «لا» اشاره می‌کند.
کرده به هنگام حال حلهٔ نه چرخ چاک
داده به وقت نوا نقد دو عالم عطا
هوش مصنوعی: در لحظه‌ای که حال و هوای خاصی حاکم است، زندگی و روزگار آن‌چنان شکلی به خود می‌گیرد که گویی چرخ زمان به نوا و آهنگ خاصی در آمده است و در این میان، نعمت‌ها و دارایی‌های دنیا به انسان ارزانی می‌شود.
رستهٔ دهر و فلک دیده و بشناخته
رایج این را دغل بازی آن را دغا
هوش مصنوعی: زمان و عالم را دیده‌ام و آنچه در آن رایج است می‌شناسم؛ اینجا دروغ و فریب به وضوح وجود دارد.
بهر فریدون راز کرده ز عصمت علم
در صف فغفور آز کرده به همت غزا
هوش مصنوعی: برای فریدون، به دلیل پاکی و دانشش، به صف فغفور (پادشاه) رسیده و با تلاش و جهاد به هدف‌های بزرگ دست یافته است.
از اثر داغشان هردم سلطان عشق
گوید خاقانیا خاک توام مرحبا
هوش مصنوعی: هر لحظه از شدت عشق و تأثیر آن، سلطان عشق به یاد می‌آورد که من از خاک تو هستم و به تو سلام می‌فرستم.
رو به هنر صدر جوی بر در صدر جهان
رو به صفت بازگرد بر در اصحاب ما
هوش مصنوعی: به هنر و دانشی که در صدر قرار دارد توجه کن و به سمت آن حرکت کن، و به ویژگی‌های خود که ویژه ماست، دوباره برگرد.
جاه براهیم بین گشته براهیم‌وار
مکرم اخوان فقر بر سر خوان رضا
هوش مصنوعی: بزرگی ابراهیم به وضوح نمایان است؛ او مانند ابراهیم بزرگ و محترم، به همراه برادران خود، با فقر و نیاز بر سر سفره نعمت خداوند نشسته است.
حافظ اعلام شرع ناصر دین رسول
کز مدد علم اوست نصرت حزب خدا
هوش مصنوعی: حافظ به عنوان یک پیام‌آور دین و حامی اصول مذهبی شناخته می‌شود و از علم و دانش او به عنوان نیرویی برای یاری دادن به گروهی از خداوندیان یاد می‌کند.

حاشیه ها

1393/11/03 02:02
ناشناس

بیت 8
غلط: صفت
درست: صف

1397/06/25 19:08
محمد طهماسبی دهنو

سلام
بیت هشتم در مصرع اول به جای صفت(صف) است اشتباه شده گویا
در صفِ مردان بیار قوت معنی از آنک

1397/12/24 12:02
دکتر امین لو

بیت 14 در کنف فقر بین سوختگان خام نوش
بر شجر لا نگر مرغ‌دلان خوش نوا
در مصرع اول این خام پوش به صورت خام نوش تایپ شده که باید اصلاح گردد.
کنف به معنی حمایت و جانبداری است. مرغ دل صفت مرکب است به معنی نازکدل. سوختگان یعنی عاشقان حق و غرفا. شجر لا اضافه تشبیهی است خاقانی در جاهای مختله از تعبیر لا و الا استفاده کرده و مرادش از لا نفی تعلقات مادی است و الا خلاصه الا الله و بیان توحید است.
معنی بیت این است : عاشقان حق که عاشقان دلسوخته هستند در کنف حمایت خدا بوده و لیاسهای کم بها می پوشند و همچنین کساانی که به تعلقات دنیوی لا (نه) گفته اند مانند مرعدلانی (نازکدلانی) هستند در عشق پروردگار نواهای خوش می خوانند.
در ادبیات فارسی آواز مرغان به تعابیر مختلف کنایه از راز و نیاز و عشق ورزی با خذا دارد.
به عنوان مثال این بیت زیبای سعدی است که می گوید:
خفتگان را خبر از زمزمه مرغ سحر حیوان را خبر از عالم انسانی نیست.
یا این بیت از سعدی
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز کان سوخته را جان شد و آواز نیامد.
یا این دوبیت حافظ
بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت وندرآن برگ و نوا خوش ناله های زار داشت گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست گفت ما را جلوه معشوق در این کار داشت

1397/12/24 13:02
دکتر امین لو

15. هر یکی از رنگ و رای چون فلک و آفتاب هر یکی از قرب و قدر چون ملک و پادشا
16. خادم این جمع دان و آبده دستشان قبهٔ ازرق شعار، خسرو زرین غطا
17. صاحب دلق و عصا چون خضر و چون کلیم گنج روان زیر دلق مار نهان در عصا
18. کرده به دیوان دل چرخ و زمین را لقب پیر تجشم نهاد زشت شبانگه لقا
در تمام ابیات فوق صنعت لف و نشر بکار رفته است.
در مصرع بیت اول رنگ لباس آنها (صوفیان و مردان حق) را به رنگ آسمان که کبود است و اندیشه آنها را از نظر روشنی به آفتاب تشبیه کرده و در مصرع دوم بیت آنها را از نظر نزدیکی به خدا به فرشته و از نظر مقام به پادشاه تشبیه کرده است
در بیت 16 خادم آنها (صوفیان و مردان حق) را آسمان ازرق پوش تشبیه نموده و اضافه کرده که پادشاه زرین لباس به عنوان خدمتکاری به دستشان آب می یزد.
در بیت 17 عرفا را به حضرت خضر و حضرت موسی تشبیه نموده و در مصرع بعدی گفته که آنها مانند حضرت خضر گنج روان زیر دلق دارند و مانند موسی عصایی دارند که معجزه او بود . البته یادآور شوم گنج روان منتسب به قارون است حال چرا خاقانی آن را به خضر منتسب کرده است نمی دانم.
در بیت 18 می گوید در دل آنها (صوفیان و مردان حق) چرخ مانند پیری است که نهادش سخت گیر و آزارنده است و زمینی (دنیایی) است که دارای صورت زشت و تاریکی است.

1403/01/28 02:03
الف رسته

بیت ۴

بر سر این سرّ کار، کی رسی ای ساده دل // بر در این دار مُلک، کی شوی ای بینوا

کزازی ج۱، ص۵۲

1403/02/10 21:05
Erfun naderi

این قصیده همرا با شرح صوتی در تلگرام موجود است: پیوند به وبگاه بیرونی