گنجور

شمارهٔ ۱۰ - رشید الدین وطوط در مدح خاقانی قصیده‌ای مشتمل بر سی و یک بیت سرود و برای او فرستاد که اولش این است «ای سپهر قدر را خورشید و ماه وی سریر فضل را دستور و شاه» «افضل الدین بوالفضایل بحر فضل فیلسوف دین فزای کفرکاه» خاقانی در جواب وی گفته است

مگر به ساحت گیتی نماند بوی وفا
که هیچ انس نیامد ز هیچ انس مرا
فسردگان را همدم چگونه برسازم
فسردگان ز کجا و دم صفا ز کجا
درخت خرما از موم ساختن سهل است
ولیک از آن نتوان یافت لذت خرما
مرا ز فرقت پیوستگان چنان روزی است
که بس نماند که مانم ز سایه نیز جدا
اگر به گوش من از مردمی دمی برسد
به مژده مردمک چشم بخشمش عمدا
اگر مرا ندای ارجعی رسد امروز
وگر بشارت لاتقنطوا رسد فردا
به گوش هوش من آید ندای اهل بهشت
نصیب نفس من آید نوید ملک بقا
ندای هاتف غیبی ز چار گوشهٔ عرش
صدای کوس الهی به پنج نوبهٔ لا
خروش شهپر جبریل و صور اسرافیل
غریو سبحهٔ رضوان و زیور حورا
لطافت حرکات فلک به گاه سماع
طراوت نغمات ملک به گاه ندا
صریر خامهٔ مصری میانهٔ توقیع
صهیل ابرش تازی میانهٔ هیجا
نوای باربد و ساز بربط و مزمار
طریق کاسه‌گر و راه ارغنون و سه‌تا
صفیر صلصل و لحن چکاوک و ساری
نفیر فاخته و نغمهٔ هزار آوا
نوازش لب جانان به شعر خاقانی
گزارش دم قمری به پردهٔ عنقا
مرا از این همه اصوات آن خوشی نرسد
که از دیار عزیزی رسد سلام وفا
چنان که دوشم بی‌زحمت کبوتر و پیک
رسید نامهٔ صدر الزمان به دست صبا
درست گوئی صدر الزمان سلیمان بود
صبا چو هدهد و محنت سرای من چو سبا
از آن زمان که فرو خواندم آن کتاب کریم
همی سرایم یا ایها الملاء به ملا
بهار عام شکفت و بهار خاص رسید
دو نوبهار کز آن عقل و طبع یافت نوا
بهار عام جهان را ز اعتدال مزاج
بهار خاص مرا شعر سید الشعرا
سزد که عید کنم در جهان به فر رشید
که نظم و نثرش عیدی مؤبد است مرا
اگر به کوه رسیدی روایت سخنش
زهی رشید جواب آمدی به جای صدا
ز نقش خامهٔ آن صدر و نقش نامهٔ او
بیاض صبح و سواد دل مراست ضیا
ز نظم و نثرش پروین و نعش خیزد و او
بهم نیامد پروین و نعش در یک جا
عبارتش همه چون آفتاب و طرفه‌تر آن
که نعش و پروین در آفتاب شد پیدا
برای رنج دل و عیش بد گوارم ساخت
جوارشی ز تحیت مفرحی ز ثنا
معانیش همه یاقوت بود و زر یعنی
مفرح از زر و یاقوت به برد سودا
به صد دقیقه ز آب در منه تلخ ترم
به سخره چشمهٔ خضرم چو خواند آن دریا
زبون‌تر از مه سی روزه‌ام مهی سی‌روز
مرا به طنز چو خورشید خواند آن جوزا
طویلهٔ سخنش سی و یک جواهر داشت
نهادمش به بهای هزار و یک اسما
به سال عمرم از او بیست و پنج بخریدم
شش دگر را شش روز کون بود بها
مگر که جانم از این خشک سال صرف زمان
گریخت در کنف او به وجه استسقا
که او به پنج انامل به فتح باب سخن
ز هفت کشور جانم ببرد قحط و غلا
حیات بخشا در خامی سخن منگر
که سوخته شدم از مرگ قدوة الحکما
شکسته دل تر از آن ساغر بلورینم
که در میانهٔ خارا کنی ز دست رها
بدان قرابهٔ آویخته همی مانم
که در گلو ببرد موش، ریسمانش را
فروغ فکر و صفای ضمیرم از عم بود
چو عم بمرد، بمرد آن همه فروغ و صفا
جهان به خیره کشی بر کسی کشید کمان
که برکشیدهٔ حق بود و برکشندهٔ ما
ازین قصیده نمودار ساحری کن از آنک
بقای نام تو است این قصیدهٔ غرا
به هرکسی ز من این دولت ثنا نرسد
خنک تو کاین همه دولت مسلم است تورا
اگر خری دم ازین معجزه زند که مراست
دمش بیند که خر، گنگ بهتر از گویا
کمان گروههٔ گبران ندارد آن مهره
که چار مرغ خلیل اندر آورد ز هوا
اگرچه هرچه عیال منند خصم منند
جواب ندهم الا انهم هم السفها
که خود زبان زبانی به حبس گاه جحیم
دهد جواب به واجب که اخسئوا فیها
محققان سخن زین درخت میوه برند
وگر شوند سراسر درختک دانا
دعای خالص من پس رو مراد تو باد
که به ز یاد توام نیست پیشوای دعا

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مگر به ساحت گیتی نماند بوی وفا
که هیچ انس نیامد ز هیچ انس مرا
هوش مصنوعی: آیا بوی وفا در دنیای زندگی باقی نخواهد ماند؟ چرا که هیچ انسانی از هیچ انسانی برای من نیامده است.
فسردگان را همدم چگونه برسازم
فسردگان ز کجا و دم صفا ز کجا
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم با کسانی که گرفته و غمگین هستند، همدمی ایجاد کنم، در حالی که آنها از کجا می‌آیند و شادی و صفا از کجا حاصل می‌شود؟
درخت خرما از موم ساختن سهل است
ولیک از آن نتوان یافت لذت خرما
هوش مصنوعی: ساختن یک درخت خرما از موم کار آسانی است، اما هیچ‌گاه نمی‌توان از آن لذت واقعی خرما را به دست آورد.
مرا ز فرقت پیوستگان چنان روزی است
که بس نماند که مانم ز سایه نیز جدا
هوش مصنوعی: من به قدری از دست جدا شدن از پیوستگان رنج می‌برم که دیگر نه روزی برایم باقی مانده و نه حتی می‌توانم از سایه‌ام جدا شوم.
اگر به گوش من از مردمی دمی برسد
به مژده مردمک چشم بخشمش عمدا
هوش مصنوعی: اگر صدایی از انسان‌ها به گوشم برسد، با کمال میل و آگاهی آن را به چشمم می‌سپارم تا خوشحالی و خبر خوبش را احساس کنم.
اگر مرا ندای ارجعی رسد امروز
وگر بشارت لاتقنطوا رسد فردا
هوش مصنوعی: اگر امروز صدای بازگشت من به گوش برسد و یا فردا مژده‌ای برای ناامید نشدن بیاید، امیدوارم.
به گوش هوش من آید ندای اهل بهشت
نصیب نفس من آید نوید ملک بقا
هوش مصنوعی: صدای اهل بهشت به گوش من می‌رسد و این پیام برای روح من نوید زندگی جاودانه را می‌آورد.
ندای هاتف غیبی ز چار گوشهٔ عرش
صدای کوس الهی به پنج نوبهٔ لا
هوش مصنوعی: صدای ندا و پیام الهی از همه جهات آسمان به گوش می‌رسد و به طور منظم و در هر دوره‌ای به ما اعلام می‌کند.
خروش شهپر جبریل و صور اسرافیل
غریو سبحهٔ رضوان و زیور حورا
هوش مصنوعی: صدای بلند جبرئیل و شیپور اسرافیل، همراه با نغمهٔ خشنودی و زیبایی بهشت و زینت حوریان به گوش می‌رسد.
لطافت حرکات فلک به گاه سماع
طراوت نغمات ملک به گاه ندا
هوش مصنوعی: حرکات آسمان در زمان رقص و سماع بسیار لطیف و دلنشین است، و نغمه‌های فرشتگان در هنگام ندا و فراخوانی، طراوت و تازگی خاصی دارد.
صریر خامهٔ مصری میانهٔ توقیع
صهیل ابرش تازی میانهٔ هیجا
هوش مصنوعی: صدای قلم مصری در میان امضای اسب تازی به گویش عربی و در میانهٔ جنگ و غوغا به گوش می‌رسد.
نوای باربد و ساز بربط و مزمار
طریق کاسه‌گر و راه ارغنون و سه‌تا
هوش مصنوعی: صدای باربد و ساز گیتار و نی، راه و روش کاشته‌کار و مسیر نغمه و سه‌تایی را می‌سازد.
صفیر صلصل و لحن چکاوک و ساری
نفیر فاخته و نغمهٔ هزار آوا
هوش مصنوعی: صدای خوش چکاوک و زنگ صدای پرنده‌ها، نغمه‌های زیبا و دلنواز در دشت و طبیعت است.
نوازش لب جانان به شعر خاقانی
گزارش دم قمری به پردهٔ عنقا
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و محبت چهره محبوب اشاره شده است که در شعر خاقانی بیان شده و به زیبایی یک پرنده قمر اشاره دارد که از پرده‌ای بزرگ و شگفت‌انگیز بیرون می‌آید. این تصویرسازی نشان‌دهندهٔ احساساتی عمیق و دلنشین است که در کلام شاعرانه به زیبایی توصیف شده است.
مرا از این همه اصوات آن خوشی نرسد
که از دیار عزیزی رسد سلام وفا
هوش مصنوعی: من هرگز نمی‌توانم از این همه صداهای مختلف، آن خوشی را احساس کنم که از سرزمین کسی عزیز به سوی من بیفتد و وفاداری او را به من ابراز کند.
چنان که دوشم بی‌زحمت کبوتر و پیک
رسید نامهٔ صدر الزمان به دست صبا
هوش مصنوعی: همچون شب گذشته، بدون هیچ تلاشی، کبوتر و پیام‌آور رسید، نامه‌ای از بزرگ‌ترین شخصیت زمان به دستان نسیم سپرده شد.
درست گوئی صدر الزمان سلیمان بود
صبا چو هدهد و محنت سرای من چو سبا
هوش مصنوعی: سلیمان در اوج قدرت و شکوه خود بود، مانند هدهدی که پیام‌آورها را می‌آورد. اما درد و رنج من شبیه به باد صباست که خسته و بی‌پناه می‌وزد.
از آن زمان که فرو خواندم آن کتاب کریم
همی سرایم یا ایها الملاء به ملا
هوش مصنوعی: از وقتی که آن کتاب بزرگ و با ارزش را خواندم، همواره می‌گویم ای جمعیت و ای گروه.
بهار عام شکفت و بهار خاص رسید
دو نوبهار کز آن عقل و طبع یافت نوا
هوش مصنوعی: بهار عمومی به پایان رسید و بهار مخصوصی فرارسید؛ دو نوع بهار که از آن، عقل و طبیعت نغمه‌ای جدید پیدا کردند.
بهار عام جهان را ز اعتدال مزاج
بهار خاص مرا شعر سید الشعرا
هوش مصنوعی: بهار عمومی جهان به خاطر تعدل طبیعی آن است، اما بهار خاص من به واسطه‌ی اشعار سید الشعرا (حسین بن منصور) است.
سزد که عید کنم در جهان به فر رشید
که نظم و نثرش عیدی مؤبد است مرا
هوش مصنوعی: در این دنیا شایسته است که به خاطر مقام بلند و درخشان خود جشن بگیرم، زیرا شعر و نثر او برای من مانند عیدی از سوی خدایان است.
اگر به کوه رسیدی روایت سخنش
زهی رشید جواب آمدی به جای صدا
هوش مصنوعی: اگر به قله کوه رسیدی و سخنانش را شنیدی، چه خوب که توانسته‌ای به درستی پاسخ بدهی و به جای صداهای دیگر برش دانش خود تکیه کنی.
ز نقش خامهٔ آن صدر و نقش نامهٔ او
بیاض صبح و سواد دل مراست ضیا
هوش مصنوعی: نقش قلم آن بزرگوار و نوشته‌هایش مانند سفیدی صبح و سیاهی دل من است که روشنی و روشنایی به همراه دارد.
ز نظم و نثرش پروین و نعش خیزد و او
بهم نیامد پروین و نعش در یک جا
هوش مصنوعی: از هنر و مهارتش، پروین و نعش (نوعی شعر) به وجود می‌آید، اما او نتوانست پروین و نعش را در یک مکان جمع کند.
عبارتش همه چون آفتاب و طرفه‌تر آن
که نعش و پروین در آفتاب شد پیدا
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که همه چیز مانند آفتاب درخشان و واضح است و نکته جالب‌تر این است که حتی مرگ و ستاره پروین نیز در نور آفتاب به وضوح دیده می‌شود. در واقع، همه چیز در اینجا روشن و آشکار است.
برای رنج دل و عیش بد گوارم ساخت
جوارشی ز تحیت مفرحی ز ثنا
هوش مصنوعی: برای درد و رنجی که در دل دارم، خوشحالی و لذت را به وجود آورده‌ام. گویی با سپاسگزاری و تعریف از دیگران، روحی شاداب را ایجاد کرده‌ام.
معانیش همه یاقوت بود و زر یعنی
مفرح از زر و یاقوت به برد سودا
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی و ارزشمندی معانی و مفاهیم اشاره دارد. در واقع می‌گوید که معانی نه فقط زیبا بلکه گرانبها و لذت‌بخش هستند، به طوری که می‌توان آنها را با جواهراتی چون یاقوت و طلا مقایسه کرد. در اینجا به این نکته تاکید می‌شود که فهم و درک عمیق معانی، انسان را شاداب و سرزنده می‌کند.
به صد دقیقه ز آب در منه تلخ ترم
به سخره چشمهٔ خضرم چو خواند آن دریا
هوش مصنوعی: در یک سخن، می‌توان گفت که در برخی لحظات کوتاه، ممکن است شیرینی و زیبایی زندگی به شدت تحت تأثیر قرار گیرد، و حتی اگر چشمه‌ای زیبا و پرخروش وجود داشته باشد، ممکن است آن تلخی درون انسان را به سخره بگیرد. در واقع، این تلخی به طور عمیق‌تر در روح انسان نفوذ می‌کند و با وجود زیبایی‌ها نمی‌توان آن را نادیده گرفت.
زبون‌تر از مه سی روزه‌ام مهی سی‌روز
مرا به طنز چو خورشید خواند آن جوزا
هوش مصنوعی: منان به شدت تحت تأثیر سی روز مهتاب هستم، به طوری که مهتاب در این مدت مرا به طعنه به عنوان خورشید معرفی کرد.
طویلهٔ سخنش سی و یک جواهر داشت
نهادمش به بهای هزار و یک اسما
هوش مصنوعی: در سخنان او سی و یک جواهر وجود داشت که من آن را به ارزش هزار و یک نام قرار دادم.
به سال عمرم از او بیست و پنج بخریدم
شش دگر را شش روز کون بود بها
هوش مصنوعی: در زندگی‌ام بیست و پنج سال را به دست آوردم و برای شش سال دیگر، فقط شش روز ارزش داشت.
مگر که جانم از این خشک سال صرف زمان
گریخت در کنف او به وجه استسقا
هوش مصنوعی: آیا ممکن است جانم از این سال‌های خشک و بی‌آب به راحتی در زیر سایه او به آرامش برسم؟
که او به پنج انامل به فتح باب سخن
ز هفت کشور جانم ببرد قحط و غلا
هوش مصنوعی: او با پنج انگشت خود به آسانی درهای گفت‌وگو را باز می‌کند و جان من را از هفت کشور، در وضعیت قحطی و نقص می‌برد.
حیات بخشا در خامی سخن منگر
که سوخته شدم از مرگ قدوة الحکما
هوش مصنوعی: به زندگی نگاه نکن، زیرا سخنان ناپخته من باعث شده است که از تجربیات و مشکلات زندگی به شدت دچار آسیب شوم.
شکسته دل تر از آن ساغر بلورینم
که در میانهٔ خارا کنی ز دست رها
هوش مصنوعی: دل من بیشتر از یک جام بلورین شکسته است، که اگر آن را در میان سنگ‌های سخت رها کنی، آسیب بیشتری خواهد دید.
بدان قرابهٔ آویخته همی مانم
که در گلو ببرد موش، ریسمانش را
هوش مصنوعی: من همچون تکه‌ای از ظرفی هستم که آویزان شده و به زودی موش‌ در گلویم گیر می‌کند و باعث می‌شود ریسمانش پاره شود.
فروغ فکر و صفای ضمیرم از عم بود
چو عم بمرد، بمرد آن همه فروغ و صفا
هوش مصنوعی: نور و روشنی فکر و پاکی ضمیرم مانند نور عم بود، و وقتی عم از دنیا رفت، آن همه نور و پاکی نیز از بین رفت.
جهان به خیره کشی بر کسی کشید کمان
که برکشیدهٔ حق بود و برکشندهٔ ما
هوش مصنوعی: جهان به خاطر کسی به حالت خیره بودن و شگفتی درآمد که آن شخص منتخب حق بود و ما را به سمت نور و حقیقت هدایت می‌کند.
ازین قصیده نمودار ساحری کن از آنک
بقای نام تو است این قصیدهٔ غرا
هوش مصنوعی: در این شعر به اهمیت و زیبایی قصیده اشاره شده است. شاعر می‌خواهد با این اثر هنری، جادو و سحر خود را به نمایش بگذارد و اعتقاد دارد که این قصیده به سبب نام و شهرتی که از آن باقی می‌ماند، ارزشمند است.
به هرکسی ز من این دولت ثنا نرسد
خنک تو کاین همه دولت مسلم است تورا
هوش مصنوعی: هر کسی نمی‌تواند به من این نعمت و خوشبختی را ستایش کند، خوشا به حال تو که همه این نعمت‌ها به تو تعلق دارد.
اگر خری دم ازین معجزه زند که مراست
دمش بیند که خر، گنگ بهتر از گویا
هوش مصنوعی: اگر الاغی شروع به صحبت کند و بگوید که من معجزه‌ای دارم، در این صورت بهتر است که دیگران با خاموشی و سکوت به او نگاه کنند، زیرا این الاغ حتی اگر صحبت کند، سخنانش به اندازه یک گنگ و بی‌زبان هم ارزش ندارد.
کمان گروههٔ گبران ندارد آن مهره
که چار مرغ خلیل اندر آورد ز هوا
هوش مصنوعی: کمان بی‌توجه به زشتی‌ها و ناپاکی‌های غیرمؤمنان، همانند مهره‌ای است که ابراهیم خلیل (ع) می‌تواند چهار پرنده را از هوا به دقت و قوت خود جمع کند.
اگرچه هرچه عیال منند خصم منند
جواب ندهم الا انهم هم السفها
هوش مصنوعی: هرچند که همه‌ی خانواده‌ام به نوعی دشمن من هستند، اما من پاسخی به آنها نمی‌دهم؛ زیرا آنها همان نادان‌ها هستند.
که خود زبان زبانی به حبس گاه جحیم
دهد جواب به واجب که اخسئوا فیها
هوش مصنوعی: این بیت به بیان این می‌پردازد که انسان می‌تواند با کلام خود به مجازات و عذاب الهی دچار شود. در اینجا به این موضوع اشاره شده که زبان انسان در حبس جحیم (عذاب) در می‌آید و به آنجا پاسخ می‌دهد که بر اساس رفتارهای نادرست، در عذابی شدید قرار گرفته است. در واقع، این بیت هشدار می‌دهد که سخنان ما می‌تواند پیامدهای سنگینی در آخرت داشته باشد.
محققان سخن زین درخت میوه برند
وگر شوند سراسر درختک دانا
هوش مصنوعی: محققان درباره این درخت بارور صحبت می‌کنند و اگر درخت کوچک نیز دانا باشد، تمام آنچه را که دروغ و نادرست است، به درستی بیان می‌کند.
دعای خالص من پس رو مراد تو باد
که به ز یاد توام نیست پیشوای دعا
هوش مصنوعی: دعای خالص من برای تو باشد که هر چه می‌خواهم به یاد توست و تو بهترین راهنمای دعاهامی.

حاشیه ها

1388/12/10 20:03
رسته

لطفا مطلب زیر را بیازمید ، شاید پاسخی به سوال شما باشد.
1)
مصرع اول بیت ششم را این چنین تقطیع کنید:
اگر م را # ن د آی ار # ج عی ر سد# ام روز
مفاعلن # فعلاتن # مفاعلن # فع لن
( دال ندا را بدون تکیه بخوانید، مد را روی الف ببرید بدون دخالت دال)
2)
مصرع دوم از بیت 41 را این چینین تقطیع کنید:
د مش ب ند # که خ ر ِ گنُ # گ به ت رز# گو یا
( " ب = بی" از واژه ی بیند را کوتاه تلفظ کنید . "یای" آن را اشباع نکنید. در زبان پهلوی و همچنین در زبان آذربایجانی و همچنین در زبان روسی دو نوع "ی" وجود دارد: کشیده و کوتاه. در زبان فارسی رسمی امروزی فقط یک جور "ی" داریم و آن هم اشباع و کشیده است. )

1391/06/03 22:09
امیدی

در بیت 41 دمش ببند باشد مشکل وزن و معنی حل می شود.

1396/06/08 04:09

بسیار زیباست؛
شکسته دل تر از آن ساغر بلورینم
که در میانه خارا، کنی زدست جدا

1397/12/21 10:02
دکتر امین لو

بیت 28 به صد دقیقه ز آب در منه تلخ ترم
یه سخره چشمه‌ی خضرم چو خواند آن دریا
در منه یک کلمه است و آن گیاهی است دارویی و تلخ
در تایپ بین در و منه فاصله افتاده باید اصلاح شود.
در بیت 44 زبانی همان زبانیه است و زبانیه فرشتگان آتش هستند در دوزخ و اخسئوا فیها بخشی از آیه 108 سوره مؤمنون است به معنی دور شوید از آن

1399/09/22 05:11
حسین شنبه‌زاده

به حمیدرضای عزیز و گرامی:
پیداست تصور صحیحی از عروض ندارید قربان. تقطیعاتی که نوشتید نه که به نظرِ من اشتباه باشه، بلکه واقعاً اشتباهه. منو نمی‌شناسید و ممکنه فکر کنید سوادم نمی‌رسه؛ بنابراین صورتی رو که من پیشنهاد می‌کنم، و صورت پیشنهادیِ خودتون رو، به هر عروضی‌دان معتبری که قبولش دارید (شامل شاعران برجسته یا استادان دانشگاه‌های معتبر) نشون بدید و نتیجه رو پیش خودتون محفوظ بدارید. پای زبان روسی و غیره رو نمی‌دونم چرا وسط کشیدید. البته حدسی می‌زنم، اما گفتنش خارج از ادبه. به‌هرحال این زبان‌ها هر تلفظی داشته باشن ربطی به خوانش عروضی فارسی نداره.
خوانش مصرع ششم فقط به این شکل درست درمیاد: اگر مرا نِدیِ... الخ.
یعنی به سیاق عربی و به دلیل اختیار شاعری، ندا رو بخونیم نِدیٖ.
nēdyē
و مورد بعد، هم بر اساس تصحیح استاد مرحوم سجادی (زوار، تهران، 1382)، هم به لحاظ عروض، هم معنا، ایراد تایپی داره و «ببند» درسته؛ که تمام مشکلات رو حل می‌کنه و نیاز به این‌قدر زورچپون کردنِ الفاظ در تقطیعی که از خودتون ساختید و به‌کلی بی‌معناست نداره.
با احترام فراوان و تشکر.

1400/11/28 03:01
ف ب

سلام وقت بخیر ممکنه لطفا مفهوم بیت ۱۰ رو بهم بگین؟ ممنون میشم.

1401/02/18 13:05
امین

درود بر دوستداران شعر و ادبیات پارسی
خطاب به رسته و حسین شنبه زاده عزیز عرض کنم که داستان مصرع اول بیت ششم از این قرار است. در اختیارات وزنی (که حکیم خاقانی از خدایان استفاده از انواع این اختیارات هستند) یک اختیاری داریم به نام قلب. در این اختیار که معمولا برای اوزان مفتعلن-مفاعلن-فاعلن رخ میده ، شاعر میاد یک هجای کوتاه رو با یک هجای بلند جابجا میکنه. بطوری که رکن شعر تغییر میکنه.
مثلا این زیبا بیت حضرت مسعود سعد سلمان رو ببینید:
بشنو و نیکو شنو نغمه خنیاگران
به پهلوانی سماع به خسروانی طریق
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۱ - در ده روشن رحیق
وزن اصلی این شعر مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن هست. اما اگر دقت کنید در مصرع دوم این بیت مذکور ، دیگه مفتعلنی وجود نداره بلکه به جای آن مفاعلن اومده.
ب په ل وا / نی س ماع / ب خس ر وا / نی ط ریق
مفاعلن / فاعلن / مفاعلن / فاعلن

همه اینها رو عرض کردم که برسم به اینجا
در بیت ششم این شعر از حکیم هم همینطور است. مشخصه که یکی از ارکان شعر مفاعلن هست (مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن)
ترتیب هجاهای این دو به چه شکل است؟ 
مفاعلن : U - U -
فعلاتن : U U - -
حال اگر شاعر دوتای وسطی در فعلاتن رو جابجا کنه چی میشه؟ همون مفاعلن میشه. دقیقا اتفاقی که در بیت 6 افتاده.
ا گر م را : مفاعلن
ن دا ی ار: مفاعلن
ج عی ر سد: مفاعلن
ام روز : فع لن
یعنی فعلاتن وسط تبدیل به مفاعلن شد.
شرمنده که طولانی شد ولی امیدوارم مفید بوده باشه.
در پناه حق

1403/02/10 21:05
Erfun naderi

این قصیده را هم همراه شروحش در تلگرام خوانده‌ام: پیوند به وبگاه بیرونی