گنجور

کتان و ماه

تا تو آن خیش ببستی به سر اندر، پسرا
بر دلم گشت فزون از عدد ریشه‌ش ریش
ماهرویا، به سر خویش، تو آن خیش مبند
نشنیدی که کند ماه تبه جامهٔ خیش ؟

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: مهرداد بیات

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا تو آن خیش ببستی به سر اندر، پسرا
بر دلم گشت فزون از عدد ریشه‌ش ریش
هوش مصنوعی: زمانی که تو آن خیش را به سر گذاشتی، بر دل من احساسی از عشق و محبت به وجود آمد که بیشتر از تعداد ریشه‌های یک گیاه است.
ماهرویا، به سر خویش، تو آن خیش مبند
نشنیدی که کند ماه تبه جامهٔ خیش ؟
هوش مصنوعی: ای ماهروی زیبا، بر سر خود آن خیش را نچسبان، آیا نشنیدی که ماه چگونه لباس خود را در هم می‌ریزد؟

حاشیه ها

1402/10/29 12:12
محمد رضا نظام

سلام

قدما را عقیده بر این بود که پارچه ی کتان اگر در مقابل نور ماه قرار گیرد خراب و فاسد می شود . و به همین علت خواسته است که آن ماه روی ( کسی که رویش همچون ماه است ) آن پارچه را از سرخود باز کند تا به خاطر در کنار چهره ی همچون ماه قرار گرفتن ، پارچه ی کتان فاسد نشود . به نوعی حسن تعلیل قایل شده است برای برداشتن حجاب ماه رو.

خیش . [ خی / خ َ ] (ع اِ)جامه ٔ رقیق باف ستبرتار از بدترین کتان و یا از ستبرتر عصب . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). نوعی از پارچه و بافته کتان . پارچه ای از پشم و پنبه با هم بافته شده . (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) : و از بصره نعلین خیزد و فوطه های نیک و جامه های کتان و خیش مرتفع. (حدود العالم ). و از وی جامه ٔ کتان و دستار خیش و فرش طبری خیزد. (حدود العالم ).
تا تو آن خیش ببستی به سر اندر پسرا
بر دلم گشت فزون از عدد ریشش ریش
ماه رویا بسر خویش تو آن خیش مبند
نشنیدی که کند ماه تبه جامه ٔ خیش .
کسائی (از رادویانی ).
ولی را در دهان نوشی عدو را بر جگر نیشی
عدو خیش است و تو چون ماه تابان آفت خیشی .
فرخی .