گنجور

شمارهٔ ۴

راد کف، آقا محمد جعفر، ای کز بدو حال
مردی و مردم نوازی در نهادت مدغم است
بهر فتح باب دارالضرب این فرخ دیار
ساعد سیمین تو، الحق کلیدی محکم است
هیچ احوالم نمی پرسی که این فرزانه دوست
در کجا هست و چه اش کار و که او را همدم است
روزها در عین صحت یا اسیر درد و رنج
شام ها مشغول شادی یا گرفتار غم است
گرچه با یاران نداری الفت دیرین و لیک
گاه و گه پرسیدن احوال ایشان لازم است
اینچنین هرگز نمی دانستمت پیمال گسل
بارها می گفتمی لطف تو با من دائم است
نیستی گردون که گویم با چو من آزاده ای
بی وفائیت آشکارا هست و مهرت مبهم است
منتی کز توست بر من، آنکه قدر اهل فضل
نیک بشناسی و دانی کاین چنین مردم کم است
نی چو دیگر مردمان استی که هر گوساله را
از خری گویند کو دارای اسم اعظم است
نیست منعم هر که چون قارون کند زر زیر خاک
آن که زر و خاکش یکسان، او به عالم منعم است
کاخ دل آباد کردن پیشه آزاد مرد
طاق گل بنیاد هشتن، شیوه هر لائم است
قول شیخ آن رند شاهد باز شیرازی که گفت:
کار من چون زلف یار من، پریش و درهم است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

راد کف، آقا محمد جعفر، ای کز بدو حال
مردی و مردم نوازی در نهادت مدغم است
هوش مصنوعی: آقا محمد جعفر، تو که از ابتدای زندگی‌ات احساس مردانگی و مهربانی به دیگران در وجودت نهفته است، در هر لحظه و هر جا تجلی می‌یابی.
بهر فتح باب دارالضرب این فرخ دیار
ساعد سیمین تو، الحق کلیدی محکم است
هوش مصنوعی: برای گشودن دروازه‌ی دارالضرب این سرزمین خوشبخت، دست نقره‌ای تو واقعاً کلیدی محکم و قابل اعتماد است.
هیچ احوالم نمی پرسی که این فرزانه دوست
در کجا هست و چه اش کار و که او را همدم است
هوش مصنوعی: تو هیچگاه از احوال من نمی‌پرسی که این دوست شریف کجا به سر می‌برد، چه می‌کند و با کی هم‌صحبت است.
روزها در عین صحت یا اسیر درد و رنج
شام ها مشغول شادی یا گرفتار غم است
هوش مصنوعی: روزها در حالی که سالم و درست‌اند، یا در بند درد و رنج هستند، شب‌ها یا در حال شادی‌اند یا غمگین به سر می‌برند.
گرچه با یاران نداری الفت دیرین و لیک
گاه و گه پرسیدن احوال ایشان لازم است
هوش مصنوعی: اگرچه با دوستان قدیمی‌ات رابطه نزدیک و صمیمی نداری، اما گاهی لازم است که از حال و احوال آن‌ها باخبر شوی.
اینچنین هرگز نمی دانستمت پیمال گسل
بارها می گفتمی لطف تو با من دائم است
هوش مصنوعی: هرگز فکر نمی‌کردم که تو تا این حد به من اهمیت نمی‌دهی. بارها به تو می‌گفتم که مهربانی‌هایت همیشگی است.
نیستی گردون که گویم با چو من آزاده ای
بی وفائیت آشکارا هست و مهرت مبهم است
هوش مصنوعی: تویی که خود را آزاد می‌دانی، اما وفاداری‌ات به وضوح مشخص نیست و محبتت هم چندان روشن نیست. گردون و آسمان نمی‌تواند بگوید که من مثل تو، آزاد و بی‌قید و شرط هستم.
منتی کز توست بر من، آنکه قدر اهل فضل
نیک بشناسی و دانی کاین چنین مردم کم است
هوش مصنوعی: اگر به من لطفی کردی، آن لطف این است که اهل فضیلت و شایستگی را به خوبی بشناسی و درک کنی که چنین افراد با ارزشی کمیابند.
نی چو دیگر مردمان استی که هر گوساله را
از خری گویند کو دارای اسم اعظم است
هوش مصنوعی: شما مانند دیگر مردم نیستید که هر گوساله‌ای را از روی ظاهرش بشناسند؛ بلکه شما به چیزی فراتر از ظواهر توجه دارید و درک عمیق‌تری از موجودات دارید.
نیست منعم هر که چون قارون کند زر زیر خاک
آن که زر و خاکش یکسان، او به عالم منعم است
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند قارون ثروت خود را زیر خاک پنهان کند، او جزو بخشندگان نیست. اما کسی که ثروت و خاکش یکسان باشد و در حقیقت به دنیا وابسته نباشد، او در نظر جهان، انسان بخشنده‌ای است.
کاخ دل آباد کردن پیشه آزاد مرد
طاق گل بنیاد هشتن، شیوه هر لائم است
هوش مصنوعی: سازندگی و آبادانی دل، کاری است که آزادگان انجام می‌دهند، اما کسانی که فقط به ظواهر می‌پردازند، به مانند افرادی بی‌ارزش و پست هستند.
قول شیخ آن رند شاهد باز شیرازی که گفت:
کار من چون زلف یار من، پریش و درهم است
هوش مصنوعی: شیخ شیرازی درباره‌ی خودش می‌گوید که مانند زلف یار که در هم و آشفته است، روش زندگی و کارهای او نیز به همین صورت پریشان و بدون نظم است.