شمارهٔ ۵۶
ابر نیسان به چمن بار دگر باران ریخت
گلبن از باد سحر، گر به سر یاران ریخت
امشب ای بنده بنه خواب، که آن هندوی زلف،
اشک یاقوت وش از دیده بیداران ریخت
لب چون لعل تو شد غنچه سیراب از خون،
بسکه خون جگر از چشم من گریان ریخت
لبت آهسته به بوسی تف دل باز نشاند
جرعه ای بود، که بر آتش ما پنهان ریخت
از غم روی تو در چشمه چشمم همه شب،
قطره ها جمع شد و خون دل عمّان ریخت
از فراق لبت، اندر شکن زلف، دلم
زهر جراره شد و در دهن ثعبان ریخت
حیرت افزود مرا ساقی مجلس، که به جام،
باده مدعی و خون مرا یکسان ریخت
تا من از حلقه جانانه نباشم، افسر،
همچو مویی، دلم از طرّه مشکافشان ریخت
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ابر نیسان به چمن بار دگر باران ریخت
گلبن از باد سحر، گر به سر یاران ریخت
هوش مصنوعی: ابرهای بهاری دوباره بر روی چمن باران میبارند و بوستان از وزش نسیم صبحگاهی پُر از راز و زیبایی میشود.
امشب ای بنده بنه خواب، که آن هندوی زلف،
اشک یاقوت وش از دیده بیداران ریخت
هوش مصنوعی: امشب ای بنده، خواب را به خودت راه بده، زیرا آن دختر با موی سیاه، اشکهایش مانند یاقوت و زیبا از چشمان بیداران ریخته است.
لب چون لعل تو شد غنچه سیراب از خون،
بسکه خون جگر از چشم من گریان ریخت
هوش مصنوعی: لبهای تو به زیبایی لعل تبدیل شده و گلهای لطیف به خاطر اشکهای فراوانی که از چشمان من ریخته، سیراب شدهاند. این اشکها ناشی از غم و درد دل من است.
لبت آهسته به بوسی تف دل باز نشاند
جرعه ای بود، که بر آتش ما پنهان ریخت
هوش مصنوعی: لبت به آرامی به بوسهای پاسخ داد که مثل جرعهای بود که به طور پنهانی بر آتش درونی ما ریخته شد.
از غم روی تو در چشمه چشمم همه شب،
قطره ها جمع شد و خون دل عمّان ریخت
هوش مصنوعی: تمام شب به خاطر غم چهره تو، اشکهایم در چشمانم جمع شده و دل یارم به زحمت افتاده است.
از فراق لبت، اندر شکن زلف، دلم
زهر جراره شد و در دهن ثعبان ریخت
هوش مصنوعی: از دوری لبان تو و به خاطر پیچیدگیهای زلفت، دل من مانند زهر تلخی شده و به درون دهان ماری افکنده شده است.
حیرت افزود مرا ساقی مجلس، که به جام،
باده مدعی و خون مرا یکسان ریخت
هوش مصنوعی: در مجلس، ساقی با حیرت به من نگاه کرد، زیرا در جام باده، هم شراب و هم خون من را به یک اندازه ریخت.
تا من از حلقه جانانه نباشم، افسر،
همچو مویی، دلم از طرّه مشکافشان ریخت
هوش مصنوعی: تا زمانی که من از عشق محبوبم دور هستم، احساس میکنم که دلم به اندازه یک موی نازک و بیاهمیت پراکنده و آشفته است.