شمارهٔ ۵۵
چون سرو دلارای قدت در چمنی نیست
افسوس، که این سرو به باغ چو منی نیست
گفتم به دل، از سرو قدت نسترن آرم
در هیچ گلستان چو قدت نسترنی نیست
مانند تو ای باغ گل و معدن شکر،
شیرین سخن و گل رخ و شکر دهنی نیست
تا چند بپرسی وطن ما و ندانی،
ما را که بجز حلقه زلفت وطنی نیست
گر تلخ بما گوید ور تند کند خوی،
ما را به رقیب تو مجال سخنی نیست
در عشق تو، آن گونه شدم لاغر و رنجور،
کز پیکر من، هیچ بجز پیرهنی نیست
رنجیدن اغیار ز ما بی سببی نیست
با صبح وصال تو مرا هیچ شبی نیست
تا لاله برافروتی ای شمع به محفل،
تن نیست که در وی اثر از تاب و تبی نیست
غیر از لب ما، کامده خشک از تف هجران،
بی بوسه در این انجمن امروز لبی نیست
رخسار دل افروز چو خورشید برافروز
صبح آمد و دیگر اثر از مرغ شبی نیست
از میوه هر نخل در این باغ بچیدیم
شیرین ترم از میوه نخلت رطبی نیست
گفتند رخ خوب تو بس نقش عجیب است
از صنعت تمثال گر ما عجبی نیست
گویند که از آب عنب مستی جان هاست
در ساغر لعل تو که آب عنبی نیست
هرکس طربی داشته در باغ ز سروی
جز جلوه بالای تو ما را طربی نیست
افسر به طلبکاری آن ماه میان بست
خوش تر ز طلبکاریش آری طلبی نیست
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون سرو دلارای قدت در چمنی نیست
افسوس، که این سرو به باغ چو منی نیست
هوش مصنوعی: به این معنی است که وقتی در چمنی نتوانم سرو زیبای تو را ببینم، بسیار ناراحت کننده است، زیرا این سرو در باغی همچون من وجود ندارد.
گفتم به دل، از سرو قدت نسترن آرم
در هیچ گلستان چو قدت نسترنی نیست
هوش مصنوعی: به دل گفتم که برای زیبایی و جذابیت تو، هیچ گلی در هیچ باغی وجود ندارد که به پای قامت تو برسد.
مانند تو ای باغ گل و معدن شکر،
شیرین سخن و گل رخ و شکر دهنی نیست
هوش مصنوعی: هیچ کس مانند تو نیست که همچون باغی پر از گل و منبعی از شکر باشد؛ تو با سخنان شیرین، چهرهای زیبا و لبانی همچون شکر، بینظیری.
تا چند بپرسی وطن ما و ندانی،
ما را که بجز حلقه زلفت وطنی نیست
هوش مصنوعی: هرچند که مدام از ما میپرسی وطنمان کجاست، اما باید بدانی که برای ما تنها جایی که اهمیت دارد، گیسوی توست و بس.
گر تلخ بما گوید ور تند کند خوی،
ما را به رقیب تو مجال سخنی نیست
هوش مصنوعی: اگر به ما بد بگویند یا با شدت برخورد کنند، ما حتی فرصتی برای صحبت با رقیب تو نداریم.
در عشق تو، آن گونه شدم لاغر و رنجور،
کز پیکر من، هیچ بجز پیرهنی نیست
هوش مصنوعی: در عشق تو، چنان لاغر و زخمخورده شدم که از بدنم فقط یک پیراهن باقی مانده است.
رنجیدن اغیار ز ما بی سببی نیست
با صبح وصال تو مرا هیچ شبی نیست
هوش مصنوعی: دیگران بیدلیل از ما ناراحت نمیشوند. وقتی تو در کنارم هستی، هیچ شبی را بدون خوشحالی نمیگذرانم.
تا لاله برافروتی ای شمع به محفل،
تن نیست که در وی اثر از تاب و تبی نیست
هوش مصنوعی: ای شمع، وقتی که در مجلس برافروزی و نور میپاشی، دیگر هیچ چیز نیست که نشانهای از اثر و شوق در آن وجود داشته باشد.
غیر از لب ما، کامده خشک از تف هجران،
بی بوسه در این انجمن امروز لبی نیست
هوش مصنوعی: به جز لبهای ما، بقیه اینجا از آثار جدایی بینصیبند و هیچکس در این جمع امروز لبی برای بوسه ندارد.
رخسار دل افروز چو خورشید برافروز
صبح آمد و دیگر اثر از مرغ شبی نیست
هوش مصنوعی: چهره دلربا همچون خورشید در صبح درخشان شد و دیگر هیچ نشانی از پرنده شب باقی نمانده است.
از میوه هر نخل در این باغ بچیدیم
شیرین ترم از میوه نخلت رطبی نیست
هوش مصنوعی: در این باغ از میوههای هر نخل چیدهایم، و میوهام از آن رطب شیرینتر است.
گفتند رخ خوب تو بس نقش عجیب است
از صنعت تمثال گر ما عجبی نیست
هوش مصنوعی: گفتند که چهره زیبای تو چقدر شگفتانگیز و جذاب است، و این چیز عجیبی نیست چرا که هنرمندانی که تصویرگرند، در کار خود استاد هستند.
گویند که از آب عنب مستی جان هاست
در ساغر لعل تو که آب عنبی نیست
هوش مصنوعی: میگویند که مستی جانها از آب انگور ناشی میشود، اما در لیوان لعل تو، هیچ نشانی از آب انگور نیست.
هرکس طربی داشته در باغ ز سروی
جز جلوه بالای تو ما را طربی نیست
هوش مصنوعی: هر کس که در باغ سرسبز و خوش عطر خوشحالی و شوقی پیدا کرده، جز زیبایی و جلوه تو هیچ چیز دیگری برای شادابی دل ما وجود ندارد.
افسر به طلبکاری آن ماه میان بست
خوش تر ز طلبکاریش آری طلبی نیست
هوش مصنوعی: در این بیت، بیان میشود که وقتی کسی به دنبال زیبایی و جذابیت آن ماه زیبا میرود، بهتر است که به جای توقع و انتظار از او، فقط لذت ببرد. به عبارتی، در این حالت، هیچ نیازی به خواستن و طلب کردن وجود ندارد و بهتر است که فقط از زیباییاش استفاده کرد.