شمارهٔ ۴۵
گشتیم همه عالم و جای دگری نیست
دیدیم و ز سودای غمت خوبتری نیست
تا شیفته سامان گذرد خاطرم ای دوست،
از زلف تو در خاطرم آشفته تری نیست
سرتاسر نخجیرگه عشق مپندار،
کز ناوک مژگان تو خونین جگری نیست
جانانه وبل جان منی زآن رخ و زآن لب
پنهان ز چه دارم، که جز اینم هنری نیست
دارند به گلزار تو مرغان خوش آواز
پرواز، و دریغا که مرا بال و پری نیست
دیدار رخت نیست مگر کار سکندر
کایینه گری شیوه هر بی بصری نیست
در راه وفاداری آن سخت دل، افسر
جز خضر محبت دگرم راهبری نیست
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گشتیم همه عالم و جای دگری نیست
دیدیم و ز سودای غمت خوبتری نیست
هوش مصنوعی: ما در تمام دنیا سفر کردیم و جایی بهتر از این پیدا نکردیم، و دیدیم که هیچ چیزی بهتر از اندوه تو نیست.
تا شیفته سامان گذرد خاطرم ای دوست،
از زلف تو در خاطرم آشفته تری نیست
هوش مصنوعی: تا زمانی که به زیبایی و ترتیب وجودت فکر میکنم، هیچ چیزی در خاطرم پریشانتر از زلف تو نیست، ای دوست.
سرتاسر نخجیرگه عشق مپندار،
کز ناوک مژگان تو خونین جگری نیست
هوش مصنوعی: در سراسر دشت عشق، گمان نکن که همه چیز بیدرد و بیزحمت است؛ چرا که از تیرگی چشمان تو کسی است که دلش پر از درد و رنج است.
جانانه وبل جان منی زآن رخ و زآن لب
پنهان ز چه دارم، که جز اینم هنری نیست
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی تو جان من است، اما نمیدانم به خاطر آن چهره و آن لبهای زیبا، چرا باید چیزی بیشتر از این داشته باشم که خود را هنرمند بدانم.
دارند به گلزار تو مرغان خوش آواز
پرواز، و دریغا که مرا بال و پری نیست
هوش مصنوعی: پرندگان خوش صدا در باغ تو در حال پرواز هستند، اما افسوس که من پر و بالی برای پرواز ندارم.
دیدار رخت نیست مگر کار سکندر
کایینه گری شیوه هر بی بصری نیست
هوش مصنوعی: دیدار چهرهی تو تنها کار سکندر است، زیرا اشکال و گریه کردن روش هر کسی نیست که عقل و بصیرت ندارد.
در راه وفاداری آن سخت دل، افسر
جز خضر محبت دگرم راهبری نیست
هوش مصنوعی: در مسیر وفاداری به آن شخص سرد و بیرحم، کسی جز خضر محبت نمیتواند به من کمک کند.