گنجور

شمارهٔ ۴۴

ای ماه وشان همه غلامت
خورشید رخان اسیر دامت
در ناف غزال خون گره کرد
یک چین ز دو زلف مشک قامت
بی رخصت ما کشیده ای جام
خون دل ما بود حرامت
مه کاست ز رشک، گرچه در بزم
خورشید به کف گرفته جامت
هر شب به سپهر چشم انجم،
نظاره کنان شمع بامت
هر روز به چرخ روی خورشید
زرد است ز رشک نقش گامت
ریزم دل و جان به پای پیکی
کآرد به حضور من پیامت

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای ماه وشان همه غلامت
خورشید رخان اسیر دامت
هوش مصنوعی: ای زیبا رویان، همه به خدمت تو درآمده‌اند و ای خورشید چهره‌ها، همه در دام تو به بند افتاده‌اند.
در ناف غزال خون گره کرد
یک چین ز دو زلف مشک قامت
هوش مصنوعی: در نواحی کمر غزال، چروکی به وجود آمده که به خاطر دو گیسوی مشکین اوست.
بی رخصت ما کشیده ای جام
خون دل ما بود حرامت
هوش مصنوعی: بدون اجازه ما، جام خون دل ما را نوشیده‌ای که این کار برای تو ناپسند و گناه‌آلود است.
مه کاست ز رشک، گرچه در بزم
خورشید به کف گرفته جامت
هوش مصنوعی: ماه اگرچه از حسد کمتر به نظر می‌رسد، اما در میان جشن و شادی، همچنان جامی در دستان تو دارد.
هر شب به سپهر چشم انجم،
نظاره کنان شمع بامت
هوش مصنوعی: هر شب به آسمان نگاه کن و ستاره‌ها را ببین، در حالی که شمعی بر بام خانه‌ات روشن است.
هر روز به چرخ روی خورشید
زرد است ز رشک نقش گامت
هوش مصنوعی: هر روز که خورشید به آسمان می‌آید، نور زرد آن به دلیل حسادت به ردپای تو به شکل خاصی درخشان می‌شود.
ریزم دل و جان به پای پیکی
کآرد به حضور من پیامت
هوش مصنوعی: دل و جانم را به خاطر پیام آورنده‌ای که پیامت را به من می‌رساند، نثار می‌کنم.