شمارهٔ ۳۷
خوش میرود بناز و صدش دیده در قفاست
قامت نه، این قیامت و بالا نه، این بلاست
اندر شرار روی چه جانهاش مستمند
واندر شکنج موی چه دلهاش مبتلاست
او خود به عشوه راه رود در میان خلق
یا آن که ماه را کله و سرو را قباست
ما را خیال او بدر از سر کجا و کی
او را خیال ما بسر اندر کی و کجاست
رهبانیت نجسته اگر دل به زلف او
دایم اسیر سلسله ترسا صفت چراست
غم نیست نظم افسر اگر نشمرند هیچ
گوهر چو قابل افتد گویند بی بهاست
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوش میرود بناز و صدش دیده در قفاست
قامت نه، این قیامت و بالا نه، این بلاست
هوش مصنوعی: زیبایی و ناز او دلربایی میکند و همه توجهها را به خود جلب میکند. این جلوهگری نه تنها شگفتآور است بلکه مانند فاجعهای است که انسان را متعجب و حیرتزده میکند.
اندر شرار روی چه جانهاش مستمند
واندر شکنج موی چه دلهاش مبتلاست
هوش مصنوعی: در گرمای چهرهاش، چه جانهایی که به شدت در دلتنگی به سر میبرند و در پیچ و خم مویش، چه دلهایی که گرفتار شدهاند.
او خود به عشوه راه رود در میان خلق
یا آن که ماه را کله و سرو را قباست
هوش مصنوعی: او به قدری زیبا و با طراوت است که همانند ماه میدرخشد و حتی میتواند توجه دیگران را به خود جلب کند، گویی در میان مردم با خوشرویی و ناز قدم میزند.
ما را خیال او بدر از سر کجا و کی
او را خیال ما بسر اندر کی و کجاست
هوش مصنوعی: ما چگونه میتوانیم خیال او را از سر بیرون کنیم، و او چه زمانی و کجا به فکر ما میافتد؟
رهبانیت نجسته اگر دل به زلف او
دایم اسیر سلسله ترسا صفت چراست
هوش مصنوعی: اگر کسی در زندگی رهبانی خود، دلش همیشه به زلف معشوقش گره خورده و اسیر آن باشد، پس چرا به ظاهری مثل زاهدان و ترساها زندگی میکند؟
غم نیست نظم افسر اگر نشمرند هیچ
گوهر چو قابل افتد گویند بی بهاست
هوش مصنوعی: اگر کسی برای هنر و مهارت در نظم و شعر، ارزش قائل نباشد، نباید غمگین شد؛ زیرا همانطور که جواهرات با ارزش وقتی در دست نااهل قرار گیرند، بیارزش به نظر میآیند.