گنجور

شمارهٔ ۳۶

ای که لبت کوثر و رویت بهشت
بی تو عذاب است مرا گشت کشت
شور توام از سر و مهرت ز دل
می نشود گر بشود خاک خشت
با تو مرا هرچه بود زشت، خوب
بی تو مرا هرچه بود خوب، زشت
سیم و زر از بهر نثارت نکوست
مرد نبرد آن که بمُرد و بهشت
بر رخ آن ماه به خطّ غبار
خامه صنعت غم افسر نوشت

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای که لبت کوثر و رویت بهشت
بی تو عذاب است مرا گشت کشت
هوش مصنوعی: ای کسی که لب‌های تو مانند کوثر و چهره‌ات مانند بهشت است، بی تو زندگی‌ام به عذابی شدید تبدیل شده است.
شور توام از سر و مهرت ز دل
می نشود گر بشود خاک خشت
هوش مصنوعی: عشق و هیجان تو از وجودم کم نمی‌شود، حتی اگر به خاک هم تبدیل شوم.
با تو مرا هرچه بود زشت، خوب
بی تو مرا هرچه بود خوب، زشت
هوش مصنوعی: وقتی تو در کنارم هستی، هر چیز ناپسند زیبا به نظر می‌رسد. اما زمانی که تو نیستی، هرچه که خوب است به زشتی تبدیل می‌شود.
سیم و زر از بهر نثارت نکوست
مرد نبرد آن که بمُرد و بهشت
هوش مصنوعی: سکه و طلا برای بخشش به تو خوب است، اما مرد واقعی آن کسی است که در میدان جنگ جان دهد و به بهشت برود.
بر رخ آن ماه به خطّ غبار
خامه صنعت غم افسر نوشت
هوش مصنوعی: بر چهره آن ماه، با ردّ غبار قلم، صنعت غم تاجی نوشته است.