گنجور

شمارهٔ ۳

بیا که بی تو، مرا روزگار شد، یارا
چنان سیه، که نباشد به غیر شب ما را
بدین روش که دل اندر محیط خون شده غرق
عجب مدار، که آرم ز دیده دریا را
میان باغ به یک جلوه از خرامیدن
به گل نشان تو، صنوبر قدان رعنا را
مپوش ماه رخ و منع ما مکن ز نظر،
که ناگزیر ز مهر است دیده، حربا را
ز نقطه دهنش هیچ دم مزن، افسر
که جز لبش نگشاید کس این معما را

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.