شمارهٔ ۶۱ - شاه اورنگ امامت
دی به تأدیبم ادیبی نکته سنج و نکته دان
هی همی گفتا: زهی از عقل و دانش بی نشان
چند با نیرنگ و دستان، روز و شب باشی قرین
چند از فرهنگ و دانش، گاه و گه جویی کران
لختی از دانش نظر بگشا به کار این سپهر
لمحی از غیرت نگه بنما به وضع این جهان
کاین جهان را از چه بنهادند بنیاد اینچنین
کاین فلک را از چه بنمودند بنیان آنچنان
مختلف اضداد را بنگر که باهم مقترن
منفصل اشیاء را بنگر که با هم توأمان
گه جمادی جانب ملک نباتی رهسپر
گه نباتی جانب اقلیم حیوانی روان
گاه این بر تختگاه حشمت آن تکیه زن
گاه آن در شهر بند ملکت این حکمران
جنس ها را بین که هریک جسته از دیگر فرار
بین تو ضدها را، که هریک کرده با دیگر قران
آخر این آثار قدرت از که در عالم پدید؟
آخر این انوار رحمت از که در گیتی عیان؟
این تماثیل شگفت از کیست بی سعی قلم؟
این تصاویر شگرف از کیست بی رنج بنان؟
این همه نقش نوادر را، که باشد مخترع؟
این همه شکل بدایع را که باشد ترجمان؟
آخر این آثار هستی، خود که را باشد دلیل؟
آخر این اسرار معنی، خود که را باشد نشان؟
کیست آن صانع، که صنعش آدمی را از نخست،
تعبیت کرده است در تاریک تن روشن روان؟
کیست آن دانا، که عزمش هرکجا رازی نهفت
بی تکلف داند اندر سینه هر رازدان؟
کیست این بنا، که سعیش بر فراز این زمین،
کرده بر پا این مقرنس طارم زنگار سان؟
کیست آن قادر، که از نهماری قدرت کند،
خار را گل، خاره را گوهر، گیا را پرنیان؟
کیست آن منعم، که از انعام بی پایان خویش
مور را در صخره صمّا بود روزی رسان؟
با چنین قادر، الا تا چند رنج از عمر و زید؟
با چنین منعم، هلا تا چند جور از این و آن؟
چند خدمت ها کنی بر هر کجا ژاژی دنی؟
چند منت ها بری از هرچه شومی قلتبان؟
چند سختی ها کشی از بهر جمع سیم و زر؟
چند تلخی ها چشی از بهر پاس آب و نان؟
چند هر ناچیز را باشی الا، مدحت سرای
چند هر بی اصل را باشی هلا، توصیف خوان
مردمی را چون تو الحق کس ندیدم بی نصیب
بخردی را چون تو بالله کس نجستم بی نشان
خالی از تدبیر و دانش، عاری از تشریف عقل
فارغ از انوار هستی غافل از اسرار جان
از خردمندی جدا و با تبهکاری قرین
از ذکاوت برکنار و با سفاهت توأمان
جلوه روی بتانت روز و شب اندر نظر
وصف جعد دلبرانت گاه و بیگه بر زبان
چهره این را مثال آری گهی از یاسمین
طرّه آن را صفت خوانی گهی از ضیمران
گاه خوانی غمزه آن را خدنگی دلنشین
گاه خوانی مژّه این را سنانی جان ستان
گه به چهره اشک ریزی بهر جعدی مشک ریز
گه ز دیده خون فشانی بهر چهری خوی فشان
گه بنالی سخت سخت از عشق یاری مهرکیش
گه بگریی زار زار از هجر ماهی مهربان
ناله ای چون ناله حبلی بگاه وضع حمل
گریه ای چون گریه مینا به بزم میکشان
لحظه ای از عشق آن رانی به گردون صد نفیر
لمحه ای از هجر آن رانی به انجم صد فغان
گه کنی مدح فلان میر و گه از بهمان وزیر
گه سرایی مدح این و گه سگالی وصف آن
گاه گاه از ناصر خسرو کنی هر سو سخن
گه گه از مسعود سعد آری به هرجا داستان
لختی از معروف کرخی، قصه ها سازی حدیث
گاهی از ذوالنون مصری فضل ها سازی بیان
هی همی رانی حدیث از فضل ابدال و رجال
هی همی گویی سخن در وصف بهمان و فلان
معرفت ها خام بتراشی برای صید خلق
نردهای باژگون بازی به اغوای کسان
ننگ ها را فخرها پنداری از خوی دژم
لعل ها را سنگ ها بشماری از طبع هوان
طایر جان را که باشد ذروه گردون مطار
مرغ هستی را که اوج سدره باشد آشیان،
هشته ای بر پایش از شهوات بندی بس قوی
بسته ای بر بالش از عادات سنگی بس گران
بند آز از پای بگسل مرغ جان را تا همی
بنگری طیران آن را بر فراز لامکان
لذت روح ار تو را باید رها کن خوی نفس
دل ز اول بگسل از این تا بپیوندی به آن
تخت بنهادن اگر خواهی به ملک عافیت
رخت بیرون کش از این ویران سرای خاکدان
امنیت را خود چه جویی در دیار آب و گل
شو به ملک جان و دل، کانجا بود حصن امان
مردمی را مایلی گر در دو گیتی ز این سپس
جز ثنای شاه بر لب هیچگه حرفی مران
شاه اورنگ امامت آن که کمتر چاکرش
ملک هستی را گرفت از باختر تا خاوران
خسرو عالم مهینه دادخواه راستین
مفخر آدم بهینه پادشاه راستان
حامی شرع پیمبر وارث نوح و خلیل
پشت دار دین احمد، مهدی صاحب زمان
آن که فیض عام او در داده هرکس را صلا
بر بساط آفرینش تا کفش گسترده خوان
قلزم توحید را عزمش مهین زورق سپار
زورق تسدید را حزمش بهینه بادبان
نزد رای او بود یکسان چه سر و چه علن
در ضمیر او بود روشن چه پیدا چه نهان
گوی سان زآن رو به گرد خود همی گردد سپهر
کامد او را بر بتارک لطمه ای از صولجان
قهر او سوزان شرار و دوزخ او را التهاب
مهر او خرّم بهار و جنّت او را بوستان
روز کین کز نعره شیر اوژنان کارزار
پهنه هیجا به دشت ارژن آید سخره خوان
نای رومی از دو سو بنیاد سازد زیر و بم
کوس حربی از دو جانب سر کند بانگ فغان
خاک اندر اهتزاز آید ز غوغای نبرد
چرخ، اندر اعتراض آید ز هیهای یلان
پر ز آشوب دلیران باختر تا باختر
پر ز غوغای هژبران قیروان تا قیروان
یک طرف غلطان سری بینی به خون اندر خضاب
یک طرف پرخون تنی بینی به خاک اندر تپان
در کشاکش یک طرف قومی به قومی در ستیز
در تکاپو یک کنف برخی به برخی توأمان
نوک پیکان یلان خونریز چون مژگان یار
خام پر خمّ گوان پرتاب چون زلف بتان
پردلان را خانه زین غیرت تخت قباد
سرکشان را خود زرین خجلت تاج کیان
کاخ گردون پر شود از های و هوی اهل رزم
گوش کیوان کر شود از گیر و دار سرکشان
عرصه هیجا پر از شیر و پلنگ آید به چشم
از پلنگین صولتان رزم و شیراوژن یلان
پهنه کین در نظر آید پر از افعی و مار
از افاعی تیرها و از زه ماران کمان
ز آتش تیغش شراری گر فتد آنگه به خصم
خصم را یکباره خیزد دود مرگ از دودمان
شعله ای از تیغ او بر هرکه تابد تا ابد
بانگ ویلک ویلکش خیزد همی از استخوان
اوست گویی خود سرافیل قیامتگاه رزم
کز ظهورش قالب اعدا کند بدرود جان
بسکه تیغ او فشاند خون خصمان در دغا
بر زمین گویی همی شنگرف بارد زآسمان
ای پناه خلق ای دست خدا، ای پشت دین
ای یدالله فوق ایدیهم تو را در خورد و شأن
دردها دارم به دل ناگفته از جور سپهر
رنج ها دارم به جان بنهفته از دور زمان
هم مگر لطف عمیم تو دهد بهبود این
هم مگر خوی کریم تو شود داروی آن
مدح ها گفتیم و کس از ما نپذیرفتی به هیچ
وصفها کردیم و کس از ما نبودی شایگان
هم در این عید از تو امیدم که بخشی مرمرا
نغز تشریفی کز آن گردم به گیتی شادمان
وآرزویم آنکه زین پس گر زیم در روزگار
هم ز عون تو بود بی منّت اهل زمان
تا بود از کفر و دین در عرصه گیتی اثر
تا بود از روز و شب در حیز عالم نشان
باد احبابت همه با عیش و با عشرت قرین
باد اعدایت، همه با رنج و محنت توأمان
شمارهٔ ۶۰ - آن سرو سیم تن: دوش از درم درآمد، آن سرو سیم تنشمارهٔ ۶۲ - جام آفتاب: آمد زمان آنکه دلارام عاشقان
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دی به تأدیبم ادیبی نکته سنج و نکته دان
هی همی گفتا: زهی از عقل و دانش بی نشان
هوش مصنوعی: دیروز معلم با دقت و زیرکی به من میگفت که تو دارای عقل و دانشی هستی که نشانهای از آن وجود ندارد.
چند با نیرنگ و دستان، روز و شب باشی قرین
چند از فرهنگ و دانش، گاه و گه جویی کران
هوش مصنوعی: مدتها با فریب و حقهبازی به سر خواهی برد، اما کمکم از علم و دانایی میتوانی بهرهمند شوی و به جستجوی مرزها بپردازی.
لختی از دانش نظر بگشا به کار این سپهر
لمحی از غیرت نگه بنما به وضع این جهان
هوش مصنوعی: اندکی از علم و دانش خود بهره بگیر و به بررسی کارکرد این آسمان بپرداز. لحظهای با غیرت و دقت به اوضاع و احوال این جهان بنگر.
کاین جهان را از چه بنهادند بنیاد اینچنین
کاین فلک را از چه بنمودند بنیان آنچنان
هوش مصنوعی: این جهان چگونه آغاز شده و از چه چیزی بناشده است؟ همچنین، این آسمان و ستارهها را به چه علت چنین شکل دادهاند؟
مختلف اضداد را بنگر که باهم مقترن
منفصل اشیاء را بنگر که با هم توأمان
هوش مصنوعی: متضادها را ببین که چگونه به هم پیوستهاند و اشیاء جدا از هم را ملاحظه کن که همزمان وجود دارند.
گه جمادی جانب ملک نباتی رهسپر
گه نباتی جانب اقلیم حیوانی روان
هوش مصنوعی: گاهی وجود انسان به شکل جامد و سنگین مانند اجسام بیجان است، گاهی در حالت گیاهی و زنده مانند درختان به زندگی ادامه میدهد و گاهی به مرتبهای میرسد که به دنیای حیوانی و مرتبهای بالاتر از آن نیز ترقی میکند.
گاه این بر تختگاه حشمت آن تکیه زن
گاه آن در شهر بند ملکت این حکمران
هوش مصنوعی: گاهی اوقات کسی که بر تخت و مقام عظمت نشسته است، تکیهگاهی برای شخص دیگری میشود، و گاهی همان شخص که در شهر و اداره امور سلطنتی قدرت دارد، به راحتی از آن مقام پایین میآید.
جنس ها را بین که هریک جسته از دیگر فرار
بین تو ضدها را، که هریک کرده با دیگر قران
هوش مصنوعی: اجناس را بشناس و تفاوتهای آنها را درک کن، زیرا هر یک از آنها ویژگیهای خاصی دارند. به تضادها دقت کن که هر یک با دیگران در ارتباط و تأثر هستند.
آخر این آثار قدرت از که در عالم پدید؟
آخر این انوار رحمت از که در گیتی عیان؟
هوش مصنوعی: این قدرت و نشانههای آن در دنیا از چه کسی است؟ و این نورهای رحمت که در زمین نمایان است، از کجا میآید؟
این تماثیل شگفت از کیست بی سعی قلم؟
این تصاویر شگرف از کیست بی رنج بنان؟
هوش مصنوعی: این تصورات عجیب و خارقالعاده از چه کسی است که بدون تلاش و کوشش خلق شدهاند؟ این تصاویر شگفتانگیز از چه کسی است که بدون زحمت و کار دست ساخته شدهاند؟
این همه نقش نوادر را، که باشد مخترع؟
این همه شکل بدایع را که باشد ترجمان؟
هوش مصنوعی: مخلوقاتی که با نقوش زیبا و متفاوت وجود دارند، چه کسی میتواند خالق آنها باشد؟ و این همه شکلهای نو و خارقالعاده را، چه کسی میتواند به درستی توصیف کند؟
آخر این آثار هستی، خود که را باشد دلیل؟
آخر این اسرار معنی، خود که را باشد نشان؟
هوش مصنوعی: در نهایت، این نشانهها و آثار وجود، به چه کسی دلیلی میدهند؟ و در نهایت، این رازهای عمیق معنایی، چه کسی را مشخص میکنند؟
کیست آن صانع، که صنعش آدمی را از نخست،
تعبیت کرده است در تاریک تن روشن روان؟
هوش مصنوعی: چه کسی است آن سازندهای که از آغاز، انسان را در این بدن تاریک با روحی روشن خلق کرده است؟
کیست آن دانا، که عزمش هرکجا رازی نهفت
بی تکلف داند اندر سینه هر رازدان؟
هوش مصنوعی: کیست آن شخص آگاه که بتواند بدون هیچ زحمتی، رازهای نهفته هر مکان را در دل کسانی که رازها را میدانند، درک کند؟
کیست این بنا، که سعیش بر فراز این زمین،
کرده بر پا این مقرنس طارم زنگار سان؟
هوش مصنوعی: کیست این معمار که تلاش کرده تا این سازه زیبا و شگفتانگیز را در این زمین بنا کند و به این شکل با زنگارها و ظرافتهای خاصش آراسته است؟
کیست آن قادر، که از نهماری قدرت کند،
خار را گل، خاره را گوهر، گیا را پرنیان؟
هوش مصنوعی: کیست آن توانمند که بتواند از ناتوانی، قدرت بسازد و خار را به گل، خاره را به جواهر و گیاه را به پارچهای زیبا تبدیل کند؟
کیست آن منعم، که از انعام بی پایان خویش
مور را در صخره صمّا بود روزی رسان؟
هوش مصنوعی: کیست آن بخشندهای که با بخششهای نامحدودش، حتی موری را که در دل کوههای سخت زندگی میکند، روزی میدهد؟
با چنین قادر، الا تا چند رنج از عمر و زید؟
با چنین منعم، هلا تا چند جور از این و آن؟
هوش مصنوعی: با چنین قدرتی که در اختیار است، تا کی باید از رنجهای زندگی و مشکلات آن ناراحت باشیم؟ و با این نعمتهایی که داریم، چرا باید تحت فشار ظلم و ستم دیگران قرار بگیریم؟
چند خدمت ها کنی بر هر کجا ژاژی دنی؟
چند منت ها بری از هرچه شومی قلتبان؟
هوش مصنوعی: چندین بار باید به دیگران کمک کنی و در هر کجا مورد توجه قرار بگیری؟ و چقدر باید منت دیگران را بکشی و از هر چیزی که باعث ناراحتیات میشود، دوری کنی؟
چند سختی ها کشی از بهر جمع سیم و زر؟
چند تلخی ها چشی از بهر پاس آب و نان؟
هوش مصنوعی: چقدر باید سختی و رنج بکشی تا پول و ثروت جمع کنی؟ چقدر باید تلخی و ناراحتی را تحمل کنی تا بتوانی نان و آب خودت را تأمین کنی؟
چند هر ناچیز را باشی الا، مدحت سرای
چند هر بی اصل را باشی هلا، توصیف خوان
هوش مصنوعی: هرگز نباید به چیزهای بیارزش و بیاساس توجه کنی، چرا که این ویژگیها ارزش ستایش را ندارند. در واقع، تو باید از توصیف آنها خودداری کنی.
مردمی را چون تو الحق کس ندیدم بی نصیب
بخردی را چون تو بالله کس نجستم بی نشان
هوش مصنوعی: من هیچکس را مانند تو ندیدم که از حکمت و خرد بیبهره باشد و حقیقتاً کسی را هم نیافتم که مثل تو بدون نشانه باشد.
خالی از تدبیر و دانش، عاری از تشریف عقل
فارغ از انوار هستی غافل از اسرار جان
هوش مصنوعی: شخصی که فاقد تیزبینی و دانش است، از عقل و ظرائف زندگی بیخبر و از دقایق روح غافل است.
از خردمندی جدا و با تبهکاری قرین
از ذکاوت برکنار و با سفاهت توأمان
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که فردی که عاقل و خردمند است، از رفتارهای نادرست و تبهکارانه دور میشود و نمیتواند با نادانی و بیخردی در کنار هم باشد. به بیان دیگر، چنین فردی نمیتواند با کارهای نادرست و احمقانه همزمان زندگی کند.
جلوه روی بتانت روز و شب اندر نظر
وصف جعد دلبرانت گاه و بیگه بر زبان
هوش مصنوعی: زیبایی و جلوه چهره معشوقت همیشه در نظر من است و توصیف موهای دلبر تو گهگاه بر زبانم جاری میشود.
چهره این را مثال آری گهی از یاسمین
طرّه آن را صفت خوانی گهی از ضیمران
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که میتوان چهرهی این شخص را به زیبایی یاسمین تشبیه کرد و در اوقات دیگر، ویژگیهای او را به صفات جواهرات تشبیه کرد.
گاه خوانی غمزه آن را خدنگی دلنشین
گاه خوانی مژّه این را سنانی جان ستان
هوش مصنوعی: گاهی دلربایی با نگاه زیبا و جذابش را میخوانی، و گاهی با چشمک زدنش، جانی از دل میستاند.
گه به چهره اشک ریزی بهر جعدی مشک ریز
گه ز دیده خون فشانی بهر چهری خوی فشان
هوش مصنوعی: گاهی برای زیبایی و جاذبهاش اشک میریزم، و گاهی برای چهرهای که دارد، خون از دیدهام میریزد.
گه بنالی سخت سخت از عشق یاری مهرکیش
گه بگریی زار زار از هجر ماهی مهربان
هوش مصنوعی: گاهی به شدت از عشق محبوب خود ناله میکنی و گاهی از جدایی معشوق خود به شدت میگریی و دل تو میشکند.
ناله ای چون ناله حبلی بگاه وضع حمل
گریه ای چون گریه مینا به بزم میکشان
هوش مصنوعی: صدایی مشابه نالهای که زنی در هنگام زایمان سر میدهد، و گریهای همچون گریهی مینا در مراسم شرابنوشی.
لحظه ای از عشق آن رانی به گردون صد نفیر
لمحه ای از هجر آن رانی به انجم صد فغان
هوش مصنوعی: لحظهای از عشق تو به آسمان، گویی صدای شور و شادی در فضا پیچید. و لحظهای از دوری تو به ستارهها، همچون صدای ناله و اندوهی بلند شنیده میشود.
گه کنی مدح فلان میر و گه از بهمان وزیر
گه سرایی مدح این و گه سگالی وصف آن
هوش مصنوعی: گاهی تو خوبیهای فلان مرد را ستایش میکنی و گاهی از فلان وزیر تعریف میکنی، گاهی در مدح این شخص شعر میگویی و گاهی هم از ویژگیهای آن شخص سخن میگویی.
گاه گاه از ناصر خسرو کنی هر سو سخن
گه گه از مسعود سعد آری به هرجا داستان
هوش مصنوعی: گاهی از ناصر خسرو در هر طرف سخنانی میگویی و گهگاه از مسعود سعد داستانهایی را نقل میکنی.
لختی از معروف کرخی، قصه ها سازی حدیث
گاهی از ذوالنون مصری فضل ها سازی بیان
هوش مصنوعی: مدتی از زندگی معروف کرخی سخن میگوییم و گاهی نیز از فضل و دانش ذوالنون مصری صحبت به میان میآوریم.
هی همی رانی حدیث از فضل ابدال و رجال
هی همی گویی سخن در وصف بهمان و فلان
هوش مصنوعی: تو دائم در حال صحبت کردن دربارهی فضیلتهای بزرگواران و مردان مهمی، و همواره در وصف این و آن کلام میگویی.
معرفت ها خام بتراشی برای صید خلق
نردهای باژگون بازی به اغوای کسان
هوش مصنوعی: دانش و آگاهیهای سطح پایین را به سادگی مبنای فریب گذاشتن مردم قرار دادن، در حالی که تردستیها و شیوههای عجیبی برای جلب توجه و فریب دیگران به کار میرود.
ننگ ها را فخرها پنداری از خوی دژم
لعل ها را سنگ ها بشماری از طبع هوان
هوش مصنوعی: اگر ننگها را افتخارات فرض کنی، از ذات ناامید خود سنگها را لعل میپنداری و از سر ذاتی بیپروا، ارزشها را بیارزش مینویسی.
طایر جان را که باشد ذروه گردون مطار
مرغ هستی را که اوج سدره باشد آشیان،
هوش مصنوعی: پرندهی جان مانند یک پرندهی بزرگ در آسمان است و سرنوشت انسانها همانند پرندهای است که آشیانهاش در بلندای درخت سدر قرار دارد.
هشته ای بر پایش از شهوات بندی بس قوی
بسته ای بر بالش از عادات سنگی بس گران
هوش مصنوعی: شخصی درگیر تمایلات و خواستههای زیاد است که او را به شدت محدود کرده است. همچنین، عادات و رفتارهای قدیمی و سنگینی نیز بر سر او سایه افکنده و او را بیشتر از پیش گرفتار کردهاند.
بند آز از پای بگسل مرغ جان را تا همی
بنگری طیران آن را بر فراز لامکان
هوش مصنوعی: پاهای مرغ جان را از بند آزاد کن تا بتوانی پرواز او را بالای هیچجایی ببینی.
لذت روح ار تو را باید رها کن خوی نفس
دل ز اول بگسل از این تا بپیوندی به آن
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از لذتهای روحانی بهرهمند شوی، باید از تعلقات دنیوی و نفسپرستی خود کنده شوی. قلبت را از وابستگیها آزاد کن تا بتوانی به حقیقتی والاتر متصل شوی.
تخت بنهادن اگر خواهی به ملک عافیت
رخت بیرون کش از این ویران سرای خاکدان
هوش مصنوعی: برای دستیابی به آرامش و آسایش در زندگی، باید از این دنیای مادی و فانی چشم بپوشی و از این زندگی خاکی که پر از ویرانی و ناامیدی است، جدا شوی.
امنیت را خود چه جویی در دیار آب و گل
شو به ملک جان و دل، کانجا بود حصن امان
هوش مصنوعی: اگر به دنبال امنیت هستی، در دنیای مادی آن را نجو، بلکه با جان و دل خود به سرزمین روح و ایمان قدم بگذار، زیرا آنجا مکانی است امن و مطمئن.
مردمی را مایلی گر در دو گیتی ز این سپس
جز ثنای شاه بر لب هیچگه حرفی مران
هوش مصنوعی: اگر میخواهی در این دنیا و آن دنیا مورد محبت و احترام مردم قرار گیری، جز ستایش و تمجید از پادشاه، کلام دیگری بر زبان نیاور.
شاه اورنگ امامت آن که کمتر چاکرش
ملک هستی را گرفت از باختر تا خاوران
هوش مصنوعی: آن که به مقام رهبری و رهبری جامعه برسد، به سلطنت و قدرت خود بر تمام نقاط زمین و آسمان تسلط مییابد و در واقع از تمامی مرزها و مناطق مختلف دنیا فرمانروایی میکند.
خسرو عالم مهینه دادخواه راستین
مفخر آدم بهینه پادشاه راستان
هوش مصنوعی: خسرو جهان که به حق و انصاف قضاوت میکند، مایهی افتخار انسانهای برتر و شاهی است که در مسیر حقیقت گام میزند.
حامی شرع پیمبر وارث نوح و خلیل
پشت دار دین احمد، مهدی صاحب زمان
هوش مصنوعی: پشتیبان مقررات دینی پیامبر که وارث نوح و ابراهیم است، در نگهبانی دین احمد، مهدی صاحب زمان است.
آن که فیض عام او در داده هرکس را صلا
بر بساط آفرینش تا کفش گسترده خوان
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به این که هر فردی به فراخور خود از نعمتها و رحمتهای الهی بهرهمند است. در واقع، خداوند به همه مخلوقات بخشش و نعمتهایی عطا کرده که هر کس میتواند از آنها استفاده کند و از این سفره گسترده آفرینش بهرهبرداری کند.
قلزم توحید را عزمش مهین زورق سپار
زورق تسدید را حزمش بهینه بادبان
هوش مصنوعی: در دریای توحید، اراده او کمنظیر است و کشتیای که به سوی هدف میرود، باید با احتیاط و تدبیر بادبان خود را تنظیم کند.
نزد رای او بود یکسان چه سر و چه علن
در ضمیر او بود روشن چه پیدا چه نهان
هوش مصنوعی: در نظر او، چه در آشکار و چه در نهان، همه چیز یکسان است. در دل او، حقایق به روشنی وجود دارند، چه آنچه که نمایان است و چه آنچه پنهان مانده.
گوی سان زآن رو به گرد خود همی گردد سپهر
کامد او را بر بتارک لطمه ای از صولجان
هوش مصنوعی: عالم به دور خود میچرخد و زمان به مانند یک دایره در حرکت است. سرنوشت هر کسی بر اساس آنچه بر او میگذرد و بر مشکلاتش، تحت تأثیر این چرخش قرار میگیرد.
قهر او سوزان شرار و دوزخ او را التهاب
مهر او خرّم بهار و جنّت او را بوستان
هوش مصنوعی: عصبانیت او شبیه آتش سوزانی است و خشم او مانند جهنم میباشد، اما عشق و محبت او دلانگیز و مفرح است مانند بهار خرم و باغی پر از نعمت.
روز کین کز نعره شیر اوژنان کارزار
پهنه هیجا به دشت ارژن آید سخره خوان
هوش مصنوعی: در روز انتقام، هنگامی که صدای نعره شیران میدان جنگ در دشت ارژن به گوش میرسد، صحنههای شجاعت و نبرد به نمایش درمیآید.
نای رومی از دو سو بنیاد سازد زیر و بم
کوس حربی از دو جانب سر کند بانگ فغان
هوش مصنوعی: نای رومی از دو سویش صدایی دلنشین و هماهنگ تولید میکند و در کنار آن، صدای کوس جنگی از دو طرف طنین انداخته و نالهای غمانگیز به گوش میرسد.
خاک اندر اهتزاز آید ز غوغای نبرد
چرخ، اندر اعتراض آید ز هیهای یلان
هوش مصنوعی: در اثر هیجان و شور جنگ، خاک به جنبش درمیآید و چرخها نیز به خاطر فریاد و نعرههای جنگجویان، به اعتراض میافتند.
پر ز آشوب دلیران باختر تا باختر
پر ز غوغای هژبران قیروان تا قیروان
هوش مصنوعی: دلیران باختر در حالت آشوب و هیجان هستند، و غوغای قهرمانان از قیروان تا قیروان دیگر ادامه دارد.
یک طرف غلطان سری بینی به خون اندر خضاب
یک طرف پرخون تنی بینی به خاک اندر تپان
هوش مصنوعی: در یک سو، سری را میبینی که به خون آغشته است و در طرف دیگر، جانی را میبینی که در خاک غرق شده است.
در کشاکش یک طرف قومی به قومی در ستیز
در تکاپو یک کنف برخی به برخی توأمان
هوش مصنوعی: درگیریها و تنشها میان اقوام مختلف ادامه دارد و هر گروه در تلاش است تا همزمان با دیگران، به اهداف خود برسد.
نوک پیکان یلان خونریز چون مژگان یار
خام پر خمّ گوان پرتاب چون زلف بتان
هوش مصنوعی: نوک تیز پیکان جنگجویان شجاع مانند مژگان محبوبان زیبا است و پرتاب آن به سمت دشمنان شبیه به حالت خمیده و زیبای زلفهای معشوقها میباشد.
پردلان را خانه زین غیرت تخت قباد
سرکشان را خود زرین خجلت تاج کیان
هوش مصنوعی: قهرمانان و شجاعان به خاطر غیرت و دلیری خود، از سلطنت و مقامهای بزرگ برخوردار هستند و این در حالی است که ستمگران و شرارتپیشگان از حیا و شرم در وضعیت ناگواری به سر میبرند.
کاخ گردون پر شود از های و هوی اهل رزم
گوش کیوان کر شود از گیر و دار سرکشان
هوش مصنوعی: در بالای آسمان، صدای ناآرامی و همهمه جنگجویان به اوج میرسد و این شلوغی باعث میشود که کیوان، که نمادی از آسمان است، از این هیاهو ناآرام و بیصدا شود.
عرصه هیجا پر از شیر و پلنگ آید به چشم
از پلنگین صولتان رزم و شیراوژن یلان
هوش مصنوعی: فضای هیجا مملو از شیر و پلنگ است و در این میان، به نظر میرسد که پلنگی به عنوان نماد قدرت و شجاعت در نبرد ظهور کرده و جوانان دلیر نیز در میدان هستند.
پهنه کین در نظر آید پر از افعی و مار
از افاعی تیرها و از زه ماران کمان
هوش مصنوعی: در اینجا، تصویر یک میدان جنگ به تصویر کشیده شده که در آن دشمنان به شکل افعی و مار دیده میشوند. تیرهای پرتاب شده مانند خطرهایی هستند که از این موجودات سمی نشأت میگیرند. به عبارتی، فضای جنگ بسیار خطرناک و پر از تهدید به نظر میرسد.
ز آتش تیغش شراری گر فتد آنگه به خصم
خصم را یکباره خیزد دود مرگ از دودمان
هوش مصنوعی: اگر تیغ او از آتش شعلهور شود، در آن صورت، دود مرگ به سرعت بر سر دشمن خواهد آمد و او را در هم خواهد شکست.
شعله ای از تیغ او بر هرکه تابد تا ابد
بانگ ویلک ویلکش خیزد همی از استخوان
هوش مصنوعی: اگر شعلۀ تیغ او بر کسی بتابد، همیشه صدای عذاب و نالهاش از استخوانش بلند خواهد شد.
اوست گویی خود سرافیل قیامتگاه رزم
کز ظهورش قالب اعدا کند بدرود جان
هوش مصنوعی: به نظر میرسد او همانند سرافیل در روز قیامت است که با حضورش دشمنان را وادار به تسلیم میکند و باعث جدایی جان از جسم میگردد.
بسکه تیغ او فشاند خون خصمان در دغا
بر زمین گویی همی شنگرف بارد زآسمان
هوش مصنوعی: تیغ او آنقدر خون دشمنان را در راه کینهورزی بر زمین میریزد که گویی باران شنگرف از آسمان نازل میشود.
ای پناه خلق ای دست خدا، ای پشت دین
ای یدالله فوق ایدیهم تو را در خورد و شأن
هوش مصنوعی: ای پناه مردم و یاریدهنده خداوند، تو حمایتگر دین و قدرت برتر بر دستهای دیگران هستی، تو را در خور بشناسم و شایستهی مقام تو را گرامی بدارم.
دردها دارم به دل ناگفته از جور سپهر
رنج ها دارم به جان بنهفته از دور زمان
هوش مصنوعی: من در دل خود دردهایی دارم که آنها را بیان نکردهام، از ظلم زمان رنجهایی دارم که در وجودم نهفته است، رنجهایی که به خاطر فاصله با زمان به دست آمدهاند.
هم مگر لطف عمیم تو دهد بهبود این
هم مگر خوی کریم تو شود داروی آن
هوش مصنوعی: شاید محبت و رحمت وسیع تو باعث بهبود او شود و شاید رفتار نیکو و سخاوتت برای درمان این مشکل کافی باشد.
مدح ها گفتیم و کس از ما نپذیرفتی به هیچ
وصفها کردیم و کس از ما نبودی شایگان
هوش مصنوعی: ما ستایشها و تعریفهایمان را گفتیم، اما هیچکس از ما پذیرایی نکرد. هر چه وصف و توصیف کردیم، هیچکس از ما شایستگی نداشت.
هم در این عید از تو امیدم که بخشی مرمرا
نغز تشریفی کز آن گردم به گیتی شادمان
هوش مصنوعی: در این جشن امیدوارم که تو بخششی به من کنی که از آن، در دنیا شاد و خوشحال شوم.
وآرزویم آنکه زین پس گر زیم در روزگار
هم ز عون تو بود بی منّت اهل زمان
هوش مصنوعی: آرزو دارم که از این به بعد، اگر در زندگی به کمک و حمایت تو نیاز داشته باشم، اهل زمان بدون هیچ انتظاری به من یاری رسانند.
تا بود از کفر و دین در عرصه گیتی اثر
تا بود از روز و شب در حیز عالم نشان
هوش مصنوعی: تا زمانی که اثر کفر و دین در جهان وجود دارد، و نشانهای از شب و روز در عالم نمایان است، همه چیز ادامه دارد.
باد احبابت همه با عیش و با عشرت قرین
باد اعدایت، همه با رنج و محنت توأمان
هوش مصنوعی: باد عشق تو برای همیشه با خوشی و شادی همراه باشد، و دشمنانت همیشه در رنج و زحمت باشند.

افسر کرمانی