شمارهٔ ۵۳ - گنج حقیقت
ای ایزد یکتا را، تو مظهر اعظم
وی شیر خدا، قصد حق از آدم و عالم
تا جلوه گر از پرده رخت گشت به گیتی
شد گلشن ایجاد ز انوار تو خرّم
ای ذات تو در کون و مکان اول و آخر
و ای شخص تو در عالم ایجاد مقدم
مشتاق لقایت همه، چه پیر و چه برنا
محتاج عطایت همه مضطر و منعّم
چون طعمه به خرطوم کشد پیل فلک را
بگشاید اگر پشه کوی تو پر از هم
بر دفتر ایجاد بود نام تو عنوان
آری شود آن ختم بدین نام مفخّم
آن گنج حقیقت که نهان بود عیان شد
چون نور تو تابید ز رخساره آدم
از آب بسی رود برون آید و آتش
روزی اگر افتد نظر قهر تو در یم
تا بوسه زند بر در ایوان جلالت
مانند کمان است قد چرخ برین خم
از خامه صنع تو یکی نقطه فرو ریخت
بر صفحه ایجاد و بشد چرخ معظّم
در عرصه ایجاد شب و روز و مه و سال
بر قتل عدوی تو اجل گشته مصمم
گردید لوای سیه کفر نگونسار
تا دست تو افراشت در این مرحله پرچم
پرتوفکن ار می نشدی نور جمالت
آفاق بدی چون دل اعدای تو مظلم
کی بد طرف افزا و فرحبخش، نبودی
بر کوثر و تسنیم اگر خاک درت ضم
گردند اگر منکر تو خلق دو گیتی
یک قطره ای از بحر جلالت نشود کم
موجود نگشتی ز عدم گر نفتادی
عکسی ز جمال تو به مرآت دو عالم
نبود عجب از فرش کنی عرش برین را
باشد به سر انگشت تو چون گردش خاتم
با اهل ضلالت به جهان رأی منیرت
آن کرده که کردی رخ خورشید به شبنم
جز تو ز تو نبود به جهان هیچکس آگاه
کس نیست بر اسرار تو چون شخص تو محرم
بر اوج مدیحت نرسد طایر اوهام
آری نتوان رفت بر افلاک به سُلّم
بس سجده به درگاه تو بنمود و ز خورشید
پیشانی چرخ است بدین داغ مسوّم
ای جان جهان خرم و خوشدل من از آنم
کز سرو قدت گلشن بختم شده خرّم
تا هست به آفاق نشان از غم و شادی
تا هست به گیتی اثر از خرّمی و غم
با شادی و عشرت دل احباب تو مقرون
با محنت و غم، خاطر اعدای تو توأم
شمارهٔ ۵۲ - خسرو گلبن: شد وقت آن که از اثر باد صبحدمشمارهٔ ۵۴ - میرِ مُلک آرا: بیا این چشم صورت بین بنه ای دل دمی برهم
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای ایزد یکتا را، تو مظهر اعظم
وی شیر خدا، قصد حق از آدم و عالم
هوش مصنوعی: ای خدای یکتا، تو بزرگترین نماد او هستی و شیر خدا که هدف از آفرینش آدم و جهان، حق است.
تا جلوه گر از پرده رخت گشت به گیتی
شد گلشن ایجاد ز انوار تو خرّم
هوش مصنوعی: وقتی نمایی از چهره زیبایت در دنیا نمایش داده شد، باغ زندگی با نورهای تو خوشبو و شاداب گردید.
ای ذات تو در کون و مکان اول و آخر
و ای شخص تو در عالم ایجاد مقدم
هوش مصنوعی: ای خداوند، تو در همه جا و در تمامی زمانها هستی و وجودی برتر از همه. تو در خلقت، نخستین و اولین هستی.
مشتاق لقایت همه، چه پیر و چه برنا
محتاج عطایت همه مضطر و منعّم
هوش مصنوعی: همه، چه جوان و چه پیر، عاشق دیدن تو هستند. همه به نعمتهای تو نیازمند هستند و در سرگردانی و احتیاج به سر میبرند.
چون طعمه به خرطوم کشد پیل فلک را
بگشاید اگر پشه کوی تو پر از هم
هوش مصنوعی: وقتی که یک فیل قوی به طعمهای بپردازد، میتواند آسمان را بشکافد و تغییرات بزرگی ایجاد کند، حتی اگر یک پشه در کوی تو به همه جا سرک بکشد.
بر دفتر ایجاد بود نام تو عنوان
آری شود آن ختم بدین نام مفخّم
هوش مصنوعی: در دفتر هستی، نام تو عنوانی بزرگ و مهم است و این نام باعث میشود که پایان همه چیز با افتخار باشد.
آن گنج حقیقت که نهان بود عیان شد
چون نور تو تابید ز رخساره آدم
هوش مصنوعی: گنج ارزشمندی که پنهان بود، وقتی که نور چهره آدم تابید، آشکار شد.
از آب بسی رود برون آید و آتش
روزی اگر افتد نظر قهر تو در یم
هوش مصنوعی: از آب، جریانهای زیادی خارج میشود و اگر آتش روزی بر تو خشم بگیرد، مانند یک دریا به عظمت میآید.
تا بوسه زند بر در ایوان جلالت
مانند کمان است قد چرخ برین خم
هوش مصنوعی: وقتی که کسی بر درگاه جلال و بزرگی تو بوسه میزند، مانند کمانی است که برای تیراندازی آماده شده و قدش به شکل زیبایی خمیده است.
از خامه صنع تو یکی نقطه فرو ریخت
بر صفحه ایجاد و بشد چرخ معظّم
هوش مصنوعی: از قلم خلاقیت تو یک نقطه بر روی صفحه زندگی ریخت و باعث شد تا چرخه بزرگ هستی به حرکت درآید.
در عرصه ایجاد شب و روز و مه و سال
بر قتل عدوی تو اجل گشته مصمم
هوش مصنوعی: در اوج به وجود آوردن شب و روز و ماه و سال، سرنوشت حتمی بر کشتن دشمن تو قرار گرفته است.
گردید لوای سیه کفر نگونسار
تا دست تو افراشت در این مرحله پرچم
هوش مصنوعی: پرچم سیاه کفر به خاطر تو در این مرحله بلند شد و به سوی آسمان رفت.
پرتوفکن ار می نشدی نور جمالت
آفاق بدی چون دل اعدای تو مظلم
هوش مصنوعی: اگر در عالم نمینوشتی، نور زیباییات چنان بود که سراسر جهان مانند دل دشمنانت تاریک میشد.
کی بد طرف افزا و فرحبخش، نبودی
بر کوثر و تسنیم اگر خاک درت ضم
هوش مصنوعی: اگر کسی باشد که طرف افزا و خوشحالکننده باشد، بدون شک در کنار کوثر و تسنیم نمیماند؛ چرا که اگر تو خاک پای او باشی، دیگر در اینجا جایی نداری.
گردند اگر منکر تو خلق دو گیتی
یک قطره ای از بحر جلالت نشود کم
هوش مصنوعی: اگر مردم دنیا منکر وجود تو شوند، هیچ چیز از عظمت و جلال تو کاسته نخواهد شد، حتی به اندازه یک قطره از دریا.
موجود نگشتی ز عدم گر نفتادی
عکسی ز جمال تو به مرآت دو عالم
هوش مصنوعی: اگر از عدم خارج نمیشدی و به وجود نمیآمدی، هرگز تصویری از زیبایی تو در آینههای این دنیا نمایان نمیشد.
نبود عجب از فرش کنی عرش برین را
باشد به سر انگشت تو چون گردش خاتم
هوش مصنوعی: انجام کارهای بزرگ و شگفتانگیز از تو بعید نیست، چرا که تو با یک حرکت ساده میتوانی آسمان و زمین را تحت تأثیر قرار دهی، مانند چرخش انگشتر بر روی انگشت.
با اهل ضلالت به جهان رأی منیرت
آن کرده که کردی رخ خورشید به شبنم
هوش مصنوعی: تو با کسانی که در گمراهی هستند همراه شدهای و نظر روشنت را به آنها دادهای، همانطور که خورشید را به شبنم نشان دادهای.
جز تو ز تو نبود به جهان هیچکس آگاه
کس نیست بر اسرار تو چون شخص تو محرم
هوش مصنوعی: جز تو در این دنیا هیچکس نمیداند و آگاه نیست. هیچکس به رازهای تو پی نمیبرد، مگر خود تو که به این اسرار آگاهی.
بر اوج مدیحت نرسد طایر اوهام
آری نتوان رفت بر افلاک به سُلّم
هوش مصنوعی: در سطح بالای ستایش تو، خیالها و تصورها نمیتوانند پرواز کنند. آری، هیچکس نمیتواند با نردبان به آسمانها برود.
بس سجده به درگاه تو بنمود و ز خورشید
پیشانی چرخ است بدین داغ مسوّم
هوش مصنوعی: بسیار به درگاهت سجده کردهام و پیشانیام مانند خورشید به این نشان سوزان داغزده است.
ای جان جهان خرم و خوشدل من از آنم
کز سرو قدت گلشن بختم شده خرّم
هوش مصنوعی: ای روح و جان من، زندگیام شاد و دلنشین است به خاطر تو که با قد بلندت، باغ خوشبختیام را سرسبز کردهای.
تا هست به آفاق نشان از غم و شادی
تا هست به گیتی اثر از خرّمی و غم
هوش مصنوعی: تا زمانی که در دنیا نشانهای از غم و شادی وجود دارد، تا زمانی که تأثیری از خوشحالی و افسردگی در زندگی بشر دیده میشود.
با شادی و عشرت دل احباب تو مقرون
با محنت و غم، خاطر اعدای تو توأم
هوش مصنوعی: دل دوستانت با خوشی و شادابی همراه است، در حالی که غم و درد تو به خاطر دشمنانت همیشه با توست.

افسر کرمانی