گنجور

شمارهٔ ۵۱ - آب حیات

ای صنم نازنین، ناز تو بر جان دل
و ای بت مهر‌آفرین کفر تو ایمان دل
درد غمت در درون دم به‌دم ار شد فزون
بوده و باشد کنون درد تو، درمان دل
از قبَل عاشقان جان و دل است ارمغان
وز طرف دلبران عشوه جانان دل
آنکه دل و دین ربود تا لب خندان گشود
کرد روان رود رود، دیده گریان دل
فصل بهار ای نگار سوی گلستان گذار
کرده صغار و کبار روی تو بستان دل
هرچه کنم بیشتر‌‌، ناله ندارد اثر
گوش تو ای مه مگر‌، نشنود افغان دل
از قبل ما نیاز و ز طرف توست ناز
ای به رخت گشته باز‌، مردم چشمان دل
هرکه بود در جهان زنده به آب است و نان
مهر توأم آب جان، روی توام نان دل
تیغ زنی گر کم است، زخم تو چون مرهم است
کار هجوم غم است، کندن بنیان دل
دل چو فدای تو شد، محو لقای تو شد
تابع رای تو شد، غیر تو قربان دل
ای تو شه لایزال، دل چو زلیخاش حال
حسن تو یوسف مثال، عشق تو کنعان دل
ای ز رخت دور نه، دیده که بی نور نه
جز به تو معمور نه، کلبه ویران دل
ای بت مه پیکرم، چون به دلی مضمرم
روی تو را بنگرم از رگ شریان دل
ای به غم هرکسی، یاوری و مونسی
مانده این غم بسی باشد در خوان دل
خرمنت ار حاصلی یک جوم، آرد دلی
ماخلق از خردلی، آید مهمان دل
نه چو تو فرمانروا، برهمه ماسوا
دل چو تو را شد گدا، شاه به فرمان دل
آب حیات است هین، قطره ای از عین این
خضر بیا گو ببین، چشمه حیوان دل
ای اثر راد تو، عالم ایجاد تو
طاعت دل یاد تو، سهو تو عصیان دل
آیه فصل الخطاب وصف تو اندر کتاب
قصه ما للتراب آمده در شأن دل
دل بود از هرچه هست دفتر بانگ الست
چون که بود در نشست نام تو عنوان دل
ای ز یمت چون ندا، آمده دل گوئیا
هست محیط بقا،‌ از نم عمان دل
ای تو منیری که نور، دل ز تو دید از حضور
آتش سینا و طور هست ز نیران دل
بانگ الستی ز تو، هوش چو مستی ز تو
خلعت هستی ز تو بر تن عریان دل
ای کتب آسمان، گشته بنامت نشان
ای شده از جزو آن، وصف تو قرآن دل
طایفه خلد جا، اهل دلند از وفا
رو کند ار کس به ما، مهر تو برهان دل
دل چو تو را بنده شد، بنده پاینده شد
عاشق شرمنده شد، بنده فرمان دل
تا به فلک ماه تام، هست معاف از ظلام
تیره مبادا چو شام، مهر درخشان دل

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای صنم نازنین، ناز تو بر جان دل
و ای بت مهر‌آفرین کفر تو ایمان دل
هوش مصنوعی: ای محبوب زیبا، زیبایی‌ات جان و دل را تسخیر کرده است و ای بت دوست‌داشتنی، عشق تو برای دل همچون ایمان است.
درد غمت در درون دم به‌دم ار شد فزون
بوده و باشد کنون درد تو، درمان دل
هوش مصنوعی: اگر غم تو هر لحظه در درون من بیشتر شود، به همین اندازه هم اکنون درد تو، درمانی برای قلب من خواهد بود.
از قبَل عاشقان جان و دل است ارمغان
وز طرف دلبران عشوه جانان دل
هوش مصنوعی: محبت و عشق به معشوقان، جان و دل را به ما هدیه می‌دهد و زیبایی‌ها و جذابیت‌های دلبرانه، روح و دل‌مان را به وجد می‌آورد.
آنکه دل و دین ربود تا لب خندان گشود
کرد روان رود رود، دیده گریان دل
هوش مصنوعی: کسی که با لبخندش دل و ایمان مرا ربود، باعث شد که روانم مانند آب جاری شود و چشمانم پر از اشک گردد.
فصل بهار ای نگار سوی گلستان گذار
کرده صغار و کبار روی تو بستان دل
هوش مصنوعی: بهار فرا رسیده و ای محبوب من، به سوی گلستان برو. جوانان و پیران همه تحت تأثیر زیبایی تو هستند و دل‌ها در باغی به خاطر وجود تو شاداب شده‌اند.
هرچه کنم بیشتر‌‌، ناله ندارد اثر
گوش تو ای مه مگر‌، نشنود افغان دل
هوش مصنوعی: هر چه که انجام دهم، صدای ناله‌ام تأثیری بر گوش تو ندارد، ای ماه، مگر آن‌که صدای دل‌تنگی‌ام را بشنوی.
از قبل ما نیاز و ز طرف توست ناز
ای به رخت گشته باز‌، مردم چشمان دل
هوش مصنوعی: از مدتی پیش من به محبت تو احتیاج داشتم و حالا تو به من توجه کرده‌ای. ای زیبا، مردم در چشمان دل من گشته‌اند و احساساتم را تحت تاثیر قرار داده‌اند.
هرکه بود در جهان زنده به آب است و نان
مهر توأم آب جان، روی توام نان دل
هوش مصنوعی: هر کسی که در این دنیا زندگی می‌کند، به آب و نان نیاز دارد. عشق تو باعث حیات من است و چهره تو مانند غذایی است که برای دل من ضروری است.
تیغ زنی گر کم است، زخم تو چون مرهم است
کار هجوم غم است، کندن بنیان دل
هوش مصنوعی: اگر ضربه‌ زدن تو کم‌رنگ باشد، زخم تو مانند یک دارو است. اینجا حمله‌ی درد و غم در حال نابود کردن بنیاد دل است.
دل چو فدای تو شد، محو لقای تو شد
تابع رای تو شد، غیر تو قربان دل
هوش مصنوعی: دل به خاطر تو فدای تو شده و در زیبایی‌های تو غرق شده است. در مقابل اراده تو تسلیم است و جز تو هیچ‌کس را نمی‌بیند که به خاطر او دل را قربانی کند.
ای تو شه لایزال، دل چو زلیخاش حال
حسن تو یوسف مثال، عشق تو کنعان دل
هوش مصنوعی: ای تو که همیشه در اوج هستی، دل من مانند زلیخا، عاشق تو شده است. زیبایی تو مانند یوسف است و عشق تو سرزمین دل من مانند کنعان است.
ای ز رخت دور نه، دیده که بی نور نه
جز به تو معمور نه، کلبه ویران دل
هوش مصنوعی: چشمانم که به تو دورند، بی‌نور و ناامیدند و جز برای تو، که یکجا زندگی‌ام را پر کند، در این کلبه ویران دل هیچ چیز دیگری وجود ندارد.
ای بت مه پیکرم، چون به دلی مضمرم
روی تو را بنگرم از رگ شریان دل
هوش مصنوعی: ای معشوق زیبا، هنگامی که به دلی پنهان نگاه می‌کنم، حس می‌کنم که عشق تو در رگ‌های قلبم جاری است.
ای به غم هرکسی، یاوری و مونسی
مانده این غم بسی باشد در خوان دل
هوش مصنوعی: ای کسی که در دل هر فردی به عنوان دوست و یاور حضور داری، غم‌های بسیاری در دلم باقی مانده است.
خرمنت ار حاصلی یک جوم، آرد دلی
ماخلق از خردلی، آید مهمان دل
هوش مصنوعی: اگر خرمن تو حاصلی یک خوشه داشته باشد، دل ما از یک دانه خردل هم مهمان می‌پذیرد.
نه چو تو فرمانروا، برهمه ماسوا
دل چو تو را شد گدا، شاه به فرمان دل
هوش مصنوعی: تو مانند تو فرمانروا و تسلط‌دار نیستی، و دل کسی که مانند توست، چون گدا در برابر شاه می‌ماند. دل، به فرمان خودش عمل می‌کند.
آب حیات است هین، قطره ای از عین این
خضر بیا گو ببین، چشمه حیوان دل
هوش مصنوعی: آب زندگی است، پس قطره‌ای از این چشمه را بیا و ببین که چگونه باعث زنده شدن دل‌ها می‌شود.
ای اثر راد تو، عالم ایجاد تو
طاعت دل یاد تو، سهو تو عصیان دل
هوش مصنوعی: ای نشانهٔ خشم تو، جهان به خاطر تو خلق شده است. اطاعت از دل به یاد توست، و هر خطا به معنای نافرمانی دل است.
آیه فصل الخطاب وصف تو اندر کتاب
قصه ما للتراب آمده در شأن دل
هوش مصنوعی: تو در کتاب داستان زندگی ما، آیه‌ای از حقیقت و شرافت را به تصویر کشیده‌ای که در وصف تو آمده و به نوعی نشان از ارادت و عشق دل به تو دارد.
دل بود از هرچه هست دفتر بانگ الست
چون که بود در نشست نام تو عنوان دل
هوش مصنوعی: دل، مانند دفتری است که در آن صدای «من هستم» ثبت شده است. وقتی که در یک جمع و در حال گفتگو دربارهٔ تو هستیم، نام تو به عنوان عنوان و موضوع دل در آنجا مطرح می‌شود.
ای ز یمت چون ندا، آمده دل گوئیا
هست محیط بقا،‌ از نم عمان دل
هوش مصنوعی: ای آن که مانند ندا و صدا، از زیبایی‌های تو دل شاداب و پر از محبت است، به‌راستی محیط بقا و جاودانگی در دل عمان، وجود دارد.
ای تو منیری که نور، دل ز تو دید از حضور
آتش سینا و طور هست ز نیران دل
هوش مصنوعی: ای تو شعله‌ای که نور وجودت، دل را از جمال خود روشن ساخته است. آتش کوه سینا و جایی که موسی با خدا سخن گفت، از نور دل تو ناشی می‌شود.
بانگ الستی ز تو، هوش چو مستی ز تو
خلعت هستی ز تو بر تن عریان دل
هوش مصنوعی: ندای وجود توست که در گوش می‌رسد، حواسم در حیرت است و مست از عشق تو. لباس وجودم را از تو گرفته‌ام و دل عریانم تنها از تو زنده است.
ای کتب آسمان، گشته بنامت نشان
ای شده از جزو آن، وصف تو قرآن دل
هوش مصنوعی: ای کتاب‌های آسمانی، نام تو بر روی من نشسته است. تو که از جزئیات الهی هستی، وصف و بیان تو همانند قرآن در دل‌هاست.
طایفه خلد جا، اهل دلند از وفا
رو کند ار کس به ما، مهر تو برهان دل
هوش مصنوعی: اهل دلان در بهشت ساکن هستند و اگر کسی به ما وفادار باشد، مهر و محبت تو می‌تواند دل او را نجات دهد.
دل چو تو را بنده شد، بنده پاینده شد
عاشق شرمنده شد، بنده فرمان دل
هوش مصنوعی: وقتی دل به عشق تو وابسته شد، این وابستگی به عشق پایدار تبدیل گردید. در این حال، عاشق از محبت خود احساس شرم می‌کند و تحت فرمان دلش قرار گرفته است.
تا به فلک ماه تام، هست معاف از ظلام
تیره مبادا چو شام، مهر درخشان دل
هوش مصنوعی: هرگز نگذار که در دل شب تاریک، نور محبت و روشنی عشق از بین برود. ماه کامل در آسمان به ما نشان می‌دهد که حتی در سختی‌ها هم می‌توانیم به روشنی و امید ادامه دهیم.