گنجور

شمارهٔ ۴۴ - صبح صادق

داد دیگر بار زیور باغ را ابر بهار
گشت چون خلد برین از سبزه صحن مرغزار
باد نوروزی وزان شد باز در اطراف باغ
ابر آزاری دگر شد درّ فشان در کوهسار
بار دیگر غنچه از بهر تبسم لب گشود
باز از بهر ترنم بیقرار آمد هزار
همچو چشم نوغزالان ختن شد گوئیا
دیده عابد فریب مست نرگس در خمار
عارض نسرین گرفته شبنم ابر مطیر
یا خوی افشان از حیا آمد رخ گلرنگ یار
گرد خدّ نوشخندان رسته خطّ مشکفام
یا ریاحین بردمیدستی بطرف جویبار
باغ گوئی از ریاحین سبز چون خطّ بتان
راغ گوئی از شقایق سرخ چون روی نگار
آب گوئی چون زلال چشمه حیوان روان
باد گوئی چون روان عاشقان شد بیقرار
خاک گوئی از دم باد صبا شد زنده دل
نار گوئی همچو خوی دلبر من پر شرار
قمریان گوئی نواخوان گشته بی آشوب زاغ
بلبلان گوئی غزلخوان گشته بی آسیب خار
عاشقان با گلرخان در باغ مست از بیخودی
من به خلوت مانده تنها تن نزار و جانفکار
ناگهم از در درآمد نوغزالی شیرمست
حمله ور بر شیرمردان چشم مستش شیروار
از بیاض روی او صبح مصفی بس خجل
وز سواد زلف او مشک تتاری شرمسار
صبح صادق کرده از چاک گریبانش طلوع
روز من از هجر او چونان شب یلدای تار
شمه ای از گلستان روی او باغ ارم
قطعه ای از بوستان حسن او دارالقرار
چون مرا بر روی او افتاد چشم حق شناس
دادمی یکبارگی از کف زمام اختیار
گفتم ای سیمین بدن بر گوی با من کیستی
گفت من آثار مهر ماه گردون اقتدار
آن کریم ذوالکرم کز جود عامش می برند
فیض هستی انس و جن و وحش و طیر و مور و مار
گر بتابد رخ ز امرش مهر گردد ذره سان
ور نپیچد سر ز حکمش ذره گردد مهروار
از شعاع او نمی بودی اگر در کسب نور
وز ز ظل او نه پیدا کرده این ظلمت مدار
از چه چون روی مهان گردیده خور رخشان به صبح
وز چه چون موی بتان هر شامگه گردیده تار
ای وجودت مرکز پرگار کان و مایکون
و ای ظهورت علت اظهار امر کردگار
ای نظام آفرینش، یا امیرالمؤمنین
همسر صدیقه کبری و باب هفت و چار
ای لقای مهر از خاک سرایت مستنیر
وی بقای خضر از آب ولایت پایدار
آسمان گر سر کشد از طوع طوق بندگانت
می شود نقش قدم مانند خام رهگذار
هم توئی آیات یزدان را صراطی مستقیم
هم توئی مرآت سر تا پا نمای کردگار
روز و شب دارم خیال موی و رویت در نظر
نگذرد بر عاشقان زین خوب تر لیل و نهار
روی ما و خاک درگاه تو تا یوم النشور
دست ما و دامن مهر تو تا روز شمار
وصف مویت را کند افسر که اینسان دمبدم
ریزدش از خامه در دفتر همی مشک تتار
تا بود از آتش دوزخ کلام اندر جهان
تا بود از جنت المأوی سخن در روزگار
باد بر هر عضو اعدای تو صد دوزخ عقاب
باد بر هر موی احباب تو صد جنّت نثار

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

داد دیگر بار زیور باغ را ابر بهار
گشت چون خلد برین از سبزه صحن مرغزار
هوش مصنوعی: ابر بهاری دوباره زینت باغ را به ارمغان آورد و مانند بهشت، دشت پر از سبزه و گل شد.
باد نوروزی وزان شد باز در اطراف باغ
ابر آزاری دگر شد درّ فشان در کوهسار
هوش مصنوعی: باد بهاری دوباره وزیدن گرفت و در اطراف باغ، ابرهای آزار دهنده‌ای ظاهر شدند. همچنین در کوه‌ها، جلوه‌های زیبایی به وجود آمد.
بار دیگر غنچه از بهر تبسم لب گشود
باز از بهر ترنم بیقرار آمد هزار
هوش مصنوعی: گل ولایتی دیگر به خاطر لبخندش شکوفا شد و دوباره به دلیل نغمه‌سرایی، هزار بار پرهیجان و بی‌قرار گشت.
همچو چشم نوغزالان ختن شد گوئیا
دیده عابد فریب مست نرگس در خمار
هوش مصنوعی: چشم‌های زیبا و معصوم مانند چشم‌های غزال‌های تازه به دنیا آمده شده است، گویی که چشم عابدی تحت تأثیر زیبایی خمار و افسون نرگس گرفتار شده است.
عارض نسرین گرفته شبنم ابر مطیر
یا خوی افشان از حیا آمد رخ گلرنگ یار
هوش مصنوعی: عطر نسرین در کنار شبنمی که از باران آمده و زیبایی خوی افشان ناشی از حیا، چهره گلرنگ محبوب را به نمایش گذاشته است.
گرد خدّ نوشخندان رسته خطّ مشکفام
یا ریاحین بردمیدستی بطرف جویبار
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و جلوه‌ای دلنشین می‌پردازد. گوینده از دور وجود شخصی را می‌بیند که با موهای خوش‌فرم و خوشبویی همچون گل‌ها، در حال حرکت به سمت جویبار است. این تصویر حس زندگی و شادابی را به وضوح نشان می‌دهد و زیبایی ظاهری فرد به خوبی جلوه‌گری می‌کند.
باغ گوئی از ریاحین سبز چون خطّ بتان
راغ گوئی از شقایق سرخ چون روی نگار
هوش مصنوعی: در باغ مانند گل‌های سبز، زیبایی و لطافت وجود دارد، و از شقایق‌های قرمز می‌توان به جذابیت و زیبایی چهره‌ای خیره‌کننده پی برد.
آب گوئی چون زلال چشمه حیوان روان
باد گوئی چون روان عاشقان شد بیقرار
هوش مصنوعی: آب را مانند زلال چشمه تصور کن که به آرامی در حال جریان است و حرکاتش شبیه به احساسات دلروده عاشقانی است که بی‌قرار و پرشور هستند.
خاک گوئی از دم باد صبا شد زنده دل
نار گوئی همچو خوی دلبر من پر شرار
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که خاک به خاطر نسیم ملایم بیدار شده است، و دل آتشین من مانند خوی و سرشت معشوق پر از حرارت و شور است.
قمریان گوئی نواخوان گشته بی آشوب زاغ
بلبلان گوئی غزلخوان گشته بی آسیب خار
هوش مصنوعی: قمری‌ها گویا به سرودخوانی مشغول شده‌اند و زاغ‌ها همچنین به نوعی غزل‌خوانی پرداخته‌اند، بدون اینکه در این کارها هیچ مشکلی یا آسیبی وجود داشته باشد. این بیان از آرامش و زیبایی در طبیعت حکایت می‌کند.
عاشقان با گلرخان در باغ مست از بیخودی
من به خلوت مانده تنها تن نزار و جانفکار
هوش مصنوعی: عاشقان با زیبا رویان در باغ خوشحال و سرمستند، اما من به خاطر بی‌خبری و فراموشی از خودم، به تنهایی در گوشه‌ای مانده‌ام، در حالی که تنها جسم ضعیف و جان شادابم را دارم.
ناگهم از در درآمد نوغزالی شیرمست
حمله ور بر شیرمردان چشم مستش شیروار
هوش مصنوعی: ناگهان یک جوان نازنین و شاداب به میدان آمد و با شجاعت به سمت مردان دلیر حمله کرد. چشمان پرشور و زیبا او مانند شیر در جنگ است.
از بیاض روی او صبح مصفی بس خجل
وز سواد زلف او مشک تتاری شرمسار
هوش مصنوعی: از سفیدی چهره‌اش صبحی پاک و روشن به شرم آمده است و از تیرگی زلفش، مشک تاتاری هم خجالت‌زده شده است.
صبح صادق کرده از چاک گریبانش طلوع
روز من از هجر او چونان شب یلدای تار
هوش مصنوعی: صبح با روشنایی‌اش از شکاف گریبان او نمایان شده است، و من از جدایی او مانند شب یلدا در تاریکی هستم.
شمه ای از گلستان روی او باغ ارم
قطعه ای از بوستان حسن او دارالقرار
هوش مصنوعی: چهره زیبا و دلنشین او مانند گلستانی است که بخشی از باغ ارم را یادآوری می‌کند و صفا و زیبایی او به مانند محلی امن و آرامش‌بخش است.
چون مرا بر روی او افتاد چشم حق شناس
دادمی یکبارگی از کف زمام اختیار
هوش مصنوعی: وقتی که چشم حق‌شناس من به او افتاد، به یکباره همهٔ اختیار و کنترل خود را از دست دادم.
گفتم ای سیمین بدن بر گوی با من کیستی
گفت من آثار مهر ماه گردون اقتدار
هوش مصنوعی: گفتم ای بانوی زیبا، تو کیستی؟ او پاسخ داد که من نشانه‌های زیبایی ماه را در آسمان دارم.
آن کریم ذوالکرم کز جود عامش می برند
فیض هستی انس و جن و وحش و طیر و مور و مار
هوش مصنوعی: آن شخص بخشنده و با عظمت، که از بخشش‌های فراوانش، مخلوقات مختلفی از جمله انسان‌ها، جن‌ها، وحوش، پرندگان و حتی موجودات کوچکی مانند مورچه و مار بهره‌مند می‌شوند.
گر بتابد رخ ز امرش مهر گردد ذره سان
ور نپیچد سر ز حکمش ذره گردد مهروار
هوش مصنوعی: اگر چهره‌اش تابش کند، ذره مانند خورشید خواهد شد، و اگر از فرمانش سرپیچی کند، مانند ذره‌ای خواهد بود که در مقابل نور قرار گرفته و کم‌نور می‌شود.
از شعاع او نمی بودی اگر در کسب نور
وز ز ظل او نه پیدا کرده این ظلمت مدار
هوش مصنوعی: اگر نور او نبود، شما هم وجود نداشتید و اگر از سایه‌اش بهره نمی‌بردید، این تاریکی هرگز به وجود نمی‌آمد.
از چه چون روی مهان گردیده خور رخشان به صبح
وز چه چون موی بتان هر شامگه گردیده تار
هوش مصنوعی: چرا وقتی که چهره‌ی نیکوها در صبح، مانند خورشید درخشان شده، موهای زیبا و خوش‌فرم در شب به رنگ تار در می‌آید؟
ای وجودت مرکز پرگار کان و مایکون
و ای ظهورت علت اظهار امر کردگار
هوش مصنوعی: تو وجودی که مرکز ایجاد تمام اشیاء و موجودات هستی و نمایان شدنت، دلیل آشکار شدن فرمان خالق جهان است.
ای نظام آفرینش، یا امیرالمؤمنین
همسر صدیقه کبری و باب هفت و چار
هوش مصنوعی: ای ناظم و سرپرست آفریش، یا پیشوای مؤمنان، همسر بانوی بزرگوار صدیقه کبری و دروازه‌ای به علم و حقیقت.
ای لقای مهر از خاک سرایت مستنیر
وی بقای خضر از آب ولایت پایدار
هوش مصنوعی: ای دیدار مهر تو از خاک سرزمینت نورانی است و زندگی خضر از آب سرزمین تو همواره پایدار است.
آسمان گر سر کشد از طوع طوق بندگانت
می شود نقش قدم مانند خام رهگذار
هوش مصنوعی: اگر آسمان بخواهد از بندگی و اطاعت خارج شود، نقش قدم عزیزان تو مانند نقش قدم یک مسافر بی‌هدف خواهد بود.
هم توئی آیات یزدان را صراطی مستقیم
هم توئی مرآت سر تا پا نمای کردگار
هوش مصنوعی: تو خود آیات خداوند هستی و راهی مستقیم، همچنین تو آیینه‌ای هستی که تمام نمای خداوند را به تصویر می‌کشد.
روز و شب دارم خیال موی و رویت در نظر
نگذرد بر عاشقان زین خوب تر لیل و نهار
هوش مصنوعی: هر روز و شب من در خیال موی و صورت تو هستم و هیچ چیزی بهتر از این زیبایی در نظر عاشقان نمی‌تواند وجود داشته باشد.
روی ما و خاک درگاه تو تا یوم النشور
دست ما و دامن مهر تو تا روز شمار
هوش مصنوعی: تا روز قیامت، ما به محبت و رحمت تو نیازمندیم و وجود ما در سایه حمایت و لطفتو قرار دارد.
وصف مویت را کند افسر که اینسان دمبدم
ریزدش از خامه در دفتر همی مشک تتار
هوش مصنوعی: تاج سر تو وصف موهای تو را به خوبی بیان می‌کند، به گونه‌ای که هر لحظه زیبایی آن از قلم به روی کاغذ می‌ریزد و بوی خوشی مانند مشک را منتشر می‌کند.
تا بود از آتش دوزخ کلام اندر جهان
تا بود از جنت المأوی سخن در روزگار
هوش مصنوعی: تا زمانی که در دنیا از عذاب آتش جهنم سخن گفته می‌شود، در این سرزمین هم از نعمت‌های بهشت و آرامش آن صحبت خواهد شد.
باد بر هر عضو اعدای تو صد دوزخ عقاب
باد بر هر موی احباب تو صد جنّت نثار
هوش مصنوعی: باد بر هر بخشی از بدن تو صد آتش‌افروز عذاب می‌وزد و بر هر رشته از موی دوستانت صد باغ بهشت نثار می‌شود.