شمارهٔ ۴۳ - در سوگ همسر خود
کنون که عهد ربیع است و روزگار بهار
مرا دلی است به رنج اندر از تغابن یار
بهار پار نبردیم لذت ای همدم
مگر بریم هم امسال لذتی ز بهار
بهار پار مرا بود سیمبر ترکی
فرشته خوی و ملک سیرت و پری رفتار
ز سحر غمزه به تاراج داده صد بابل
ز چین طرّه به یغما سپرد صد تاتار
گسسته بر زبر ماه رشته پروین
شکسته بر سر خورشید طبله زنگار
سفر نمود بناگاه و رفت از بر من
مرا ز رفتن او مانده دل حزین و فکار
شنیده بود که مه را سفر فزاید قدر
سفر نمود مهم تا فزایدش مقدار
سپهر بین که به آیین همسران حریف
چگونه با من و دل باژگونه باخت قمار
گرفته بود دلم با وصال او الفت
بدل به فرقت او کرد الفتم ناچار
کنار من تهی از غم نگشت زآن ساعت
که آن غزال غزلخوان ز من گرفت کنار
بهار طلعت من چون کناره جست ز من
بهار عیش مرا شد خزان رنج دچار
بلی چو شاخ شود منقطع ز ریشه خویش
ورق بخوشد و پژمرده اش شود اثمار
الا چه شرح دهم از غم جدایی او،
که نیست ناطقه را بیش تاب این تکرار
کنون که گاه بهار است و بوستان از گل
چو شاهدی بود از فرق تا قدم به نگار
به جای سبزه و گل در چمن همی گویی،
نهاده طره و رخ لعبتان چین و تتار
صبا نموده عنبر، همی به جیب و بغل
هوا نهفته لادن، همی به گوش و کنار
صفیر مرغ زند روح را صلای بهشت
نسیم صبح دهد مغز را شمیم بهار
چمن ز باد صبا عطر سائیش آیین
صبا ز خاک چمن مشکبیزیش هنجار
به پای سر و بن آواز برکشیده تذرو
به شاخ سرخ گل، آهنگ ساز کرده هزار
تذروگان همه بنهاده چنگ بر حلقوم
چکاوکان همه بر بسته زنگ بر منقار
به چهر سوری افکنده باد سرخ حریر
به جام نرگس شبنم نموده زرد عقار
ز ارغوان و سمن، بس فشانده باد ورق
نهفته جیب چمن را به درهم و دینار
ز برگ لاله عیان، شقه شقه حلّه چین
به جیب غنچه نهان، نافه نافه مشک تتار
دمن چو افسر کاووس پر ز گوهر و لعل
چمن چو پیکر طاووس پر ز نقش و نگار
نهفته تن به نقوش خورنقی بستان
نموده جا به فراش ستبرقی کهسار
ز لاله بستان چونان که پشته پشته عقیق
ز سبزه هامون، ز آنسان که کوه که زنگار
سحاب، گوهر ریز است و خاک لعل انگیز
چمن زمرّد خیز است و دشت مرجان زار
هوا، معنبر بوی است و باد مشک آیین
زمین منقش چهر است و آب آیینه دار
بنفشه مشک فروش و شکوفه قاقم پوش
نسیم لخلخه سای و سحاب لؤلؤ بار
ز بس به باغ ز خوبان کشمری قامت،
ز بس به راغ ز ترکان خلخی رخسار
نه باغ، بل فلکی و اندر آن ملک انبوه
نه راغ بل ارمی و اندر آن پری بسیار
کجا رواست خدا را، که در چنین فصلی،
جهانیان همه در عیش و من به اندوه یار
خصوص اندوه دلبر که سخت تر رنجی است
که ز آن رهاییم الحق بسی بود دشوار
شمارهٔ ۴۲ - عروس گلزار: باز پیرانه سر از باد بهارشمارهٔ ۴۴ - صبح صادق: داد دیگر بار زیور باغ را ابر بهار
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کنون که عهد ربیع است و روزگار بهار
مرا دلی است به رنج اندر از تغابن یار
هوش مصنوعی: حالا که فصل بهار و روزهای خوشی است، دل من از دلتنگی و غم یار به شدت آشفته و ناراحت است.
بهار پار نبردیم لذت ای همدم
مگر بریم هم امسال لذتی ز بهار
هوش مصنوعی: دوست گرامی، ما در این بهار نتوانستیم لذت ببریم. اما امیدوارم که امسال هم از بهار لذتی ببریم.
بهار پار مرا بود سیمبر ترکی
فرشته خوی و ملک سیرت و پری رفتار
هوش مصنوعی: بهار، زیباییهای فراوانی دارد و در آن روزگار، ویژگیهای دلانگیز و رفتارهای فرشتهگون را به وضوح میتوان دید. این فصل به من حالتی فرحبخش و روحنواز میبخشد، همچون یک موجود آسمانی که با رفتار و سیمای دلنشینش، جان مرا شاداب میکند.
ز سحر غمزه به تاراج داده صد بابل
ز چین طرّه به یغما سپرد صد تاتار
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی یک چشمان دلفریب، بسیاری از سرزمینها و کشورها تحت تأثیر قرار گرفته و به غارت رفتهاند. همچنین، به خاطر زیبایی و جذابیت موهای بافنده، بسیاری از تاتارها نیز به غارت رفتهاند.
گسسته بر زبر ماه رشته پروین
شکسته بر سر خورشید طبله زنگار
هوش مصنوعی: درخشش زیبای ستارگان در آسمان مانند نخی است که به نور ماه متصل شده است و این کائنات به زیبایی میدرخشند و از تأثیر خورشید نیز بینصیب نیستند.
سفر نمود بناگاه و رفت از بر من
مرا ز رفتن او مانده دل حزین و فکار
هوش مصنوعی: ناگهان سفر کرد و از نزد من رفت. از رفتنش دلم غمگین و پر از فکر شده است.
شنیده بود که مه را سفر فزاید قدر
سفر نمود مهم تا فزایدش مقدار
هوش مصنوعی: او شنیده بود که سفر کردن ماه را بیشتر میکند، بنابراین تصمیم گرفت تا برای دیدن بیشتر او سفر کند.
سپهر بین که به آیین همسران حریف
چگونه با من و دل باژگونه باخت قمار
هوش مصنوعی: به آسمان نگاه کن که چگونه در بازی عشق، همسران چطور با من و دل در تضاد، قمار باختهاند.
گرفته بود دلم با وصال او الفت
بدل به فرقت او کرد الفتم ناچار
هوش مصنوعی: دل من با رسیدن به او آرام و شاد بود، اما جدایی او باعث شد که این دوستی و محبت ناخواسته به دوری تبدیل شود.
کنار من تهی از غم نگشت زآن ساعت
که آن غزال غزلخوان ز من گرفت کنار
هوش مصنوعی: از آن لحظه که آن غزال زیبا و دلنواز به من پیوست، زندگیام از غم و اندوه خالی شد و در کنار او آرامش یافتم.
بهار طلعت من چون کناره جست ز من
بهار عیش مرا شد خزان رنج دچار
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی من از کنارم دور شد، لذت زندگیام به زمستان غم تبدیل شد.
بلی چو شاخ شود منقطع ز ریشه خویش
ورق بخوشد و پژمرده اش شود اثمار
هوش مصنوعی: وقتی که شاخهای از ریشهی خود جدا شود، برگهای آن خشک و میوههایش پژمرده میشوند.
الا چه شرح دهم از غم جدایی او،
که نیست ناطقه را بیش تاب این تکرار
هوش مصنوعی: چه بگویم از درد فراق او که زبان هرگز قادر به تحمل این تکرار نیست.
کنون که گاه بهار است و بوستان از گل
چو شاهدی بود از فرق تا قدم به نگار
هوش مصنوعی: در این زمان که بهار فرا رسیده و باغ پر از گل است، مانند زنی زیبا میباشد که زیباییاش از سر تا پا نمایان است.
به جای سبزه و گل در چمن همی گویی،
نهاده طره و رخ لعبتان چین و تتار
هوش مصنوعی: در چمن، به جای سبزه و گل، تو از طراوت و زیبایی موها و چهرههای زیبا سخن میگویی.
صبا نموده عنبر، همی به جیب و بغل
هوا نهفته لادن، همی به گوش و کنار
هوش مصنوعی: نسیم ملایم عطر خوش عنبر را به همراه دارد و در جیب و کنار خود گلها را پنهان کرده است.
صفیر مرغ زند روح را صلای بهشت
نسیم صبح دهد مغز را شمیم بهار
هوش مصنوعی: پرندهای که میخواند، روح را به یاد بهشت میآورد و نسیم صبح بویی از بهار برای مغز به ارمغان میآورد.
چمن ز باد صبا عطر سائیش آیین
صبا ز خاک چمن مشکبیزیش هنجار
هوش مصنوعی: چمن به خاطر وزش نرمی از باد، عطر خوشی را پخش کرده است و آیین این باد تازه، از خاک چمن مانند مشک خوشبوست.
به پای سر و بن آواز برکشیده تذرو
به شاخ سرخ گل، آهنگ ساز کرده هزار
هوش مصنوعی: پرندهای به نام تذرو در کنار گلهای سرخ نشسته و با صدای دلنشین خود موسیقی زیبایی را به وجود آورده است.
تذروگان همه بنهاده چنگ بر حلقوم
چکاوکان همه بر بسته زنگ بر منقار
هوش مصنوعی: پرندگان همه به شدت صدای خود را بلند کردهاند و بر روی حلقوم چکاوکها فشار میآورند و زنگها را بر نوک خود بستهاند.
به چهر سوری افکنده باد سرخ حریر
به جام نرگس شبنم نموده زرد عقار
هوش مصنوعی: به چهرهی زیبای او مانند حریر سرخی وزیده است و جام نرگس را مانند شبنم تر و تازه کردهاست، در حالی که زردی عطر به مشام میرسد.
ز ارغوان و سمن، بس فشانده باد ورق
نهفته جیب چمن را به درهم و دینار
هوش مصنوعی: باد، برگهای گلهای ارغوان و سمن را به اطراف میپاشد و در دل چمن، طلا و نقرهای نهفته شده است.
ز برگ لاله عیان، شقه شقه حلّه چین
به جیب غنچه نهان، نافه نافه مشک تتار
هوش مصنوعی: از برگ گل لاله، تکهتکه زیبایی به چین میشود و در جیب غنچه پنهان، عطر مشک تاتاری وجود دارد.
دمن چو افسر کاووس پر ز گوهر و لعل
چمن چو پیکر طاووس پر ز نقش و نگار
هوش مصنوعی: دمن مانند تاجی است که کاووس بر سر دارد و پر از جواهر و سنگهای قیمتی است، و چمن مانند بدن طاووسی است که پر از طرحها و نقوش زیباست.
نهفته تن به نقوش خورنقی بستان
نموده جا به فراش ستبرقی کهسار
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیباییهای طبیعت اشاره دارد. او میگوید که درختان و گلها در باغ مانند نشانها و طرحهای زندهای قرار گرفتهاند و آنها در این بستان، به نوعی با نرمی و لطافت، در کنار کوهها و فرازها جا خوش کردهاند. این توصیف زیبایی و شگفتی طبیعت را منتقل میکند.
ز لاله بستان چونان که پشته پشته عقیق
ز سبزه هامون، ز آنسان که کوه که زنگار
هوش مصنوعی: در باغ گلها مانند لالهها، چندین لایه از عقیق بر روی سبزههای هامون قرار گرفته است، همانطور که کوهها از زنگار پوشیده شدهاند.
سحاب، گوهر ریز است و خاک لعل انگیز
چمن زمرّد خیز است و دشت مرجان زار
هوش مصنوعی: ابرها مانند جواهرات ریز هستند و خاک به مانند سنگهای قیمتی، گلزارها را زنده میکند. دشتها با شکوه و زیبایی شبیه به مرجانها به نظر میرسند.
هوا، معنبر بوی است و باد مشک آیین
زمین منقش چهر است و آب آیینه دار
هوش مصنوعی: هوا معطر به عطر خوش است و باد مانند مشک، زیبایی زمین را نشان میدهد و آب همچون آینهای است که انعکاس آن را به نمایش میگذارد.
بنفشه مشک فروش و شکوفه قاقم پوش
نسیم لخلخه سای و سحاب لؤلؤ بار
هوش مصنوعی: بنفشهای که عطری خوش دارد، به همراه شکوفهای که زیباییاش درخشان است، نسیمی نرم و لطیف میوزد و بارانی شبیه مروارید از ابرها میبارد.
ز بس به باغ ز خوبان کشمری قامت،
ز بس به راغ ز ترکان خلخی رخسار
هوش مصنوعی: از آنقدر که به زیباییهای باغ و قامت دلفریب معشوقان خیره شدهام، و از آنقدر که به گلهای رنگارنگ و صورتهای زیبا نگاه کردهام، به شدت تحت تأثیر قرار گرفتهام.
نه باغ، بل فلکی و اندر آن ملک انبوه
نه راغ بل ارمی و اندر آن پری بسیار
هوش مصنوعی: نه تنها یک باغ، بلکه آسمانی وسیع است و در آن کشور وسیعی وجود دارد. نه تنها یک باغ، بلکه دنیایی پر از زیبایی و در آن پر از پریان است.
کجا رواست خدا را، که در چنین فصلی،
جهانیان همه در عیش و من به اندوه یار
هوش مصنوعی: آیا جایز است برای خداوند که در این فصل خوشی، همه انسانها به خوشی و شادی مشغول باشند و من در غم و اندوه معشوق گرفتار باشم؟
خصوص اندوه دلبر که سخت تر رنجی است
که ز آن رهاییم الحق بسی بود دشوار
هوش مصنوعی: اندوه ناشی از دلبر بسیار عمیقتر و سختتر است و به راستی، رهایی از آن بسیار دشوار و دشوارتر از دیگر رنجهاست.

افسر کرمانی