شمارهٔ ۳۸ - هلالِ عید
ساقی هلال عید بر آمد ز کوهسار
هی هی به مژدگانی آن جام می بیار
افسردگان محنت دیرینه را بشوی
ز آن راح روح بخش ز مرآت دل غبار
زآن می که قطره ای به گلو هرکه را رسد
تا بامداد حشر بود نشئه از خمار
بفشان بکام جامی از آن می بیاد دوست
کاسایشی بیابم از اندوه روزگار
وآنگه درود گویم آن را که مهر و ماه
در نزد نور روی وی استند ذره وار
ای مظهر خدا که ز نیروی عزم او
در دهر قدرت ازلی آمد آشکار
آن داور وجود که از فرط جود اوست
ارکان چارگانه ایجاد برقرار
ای مظهر ظهور ازل ای که شد پدید
ز آئینه جمال تو رخسار کردگار
دست خرد به دامن جاه تو چون رسد
با نور مهر دیده خفاش را چه کار؟
گر جامه جلال تو را آستر نبود
نه اطلس سپهر نمی یافت پود و تار
گر شرق غیب سر نزد از مهر طلعتت
چون شام تیره، عرصه ایجاد بود تار
دوزخ بود ز آتش قهرت یکی شرر
جنت بود ز پرتو مهرت یکی بهار
مقصود چرخ گر نه طواف حریم توست
بر گرد خاک چیست ورا روز و شب مدار
در چار موج بحر عدم غرق می شدی
فلک وجود گر نرساندی تو بر کنار
ای پرده دار، پرده برانداز تا شود
اسرار محتجب ز جمال تو آشکار
پیدا ز شش جهت نه بغیر از ظهور توست
با چشم یار باید دیدار روی یار
قهرت اگر به جانب گلشن کند گذر
مهرت اگر به دامن گلخن کند گذار
آن یک شود چو ساحت دوزخ شراره خیز
و این یک شود چو دامن فردوس لاله زار
از لطف تو بهشت، بهاری است بی خزان
وز قهر تو جحیم خزانی است بی بهار
پیوسته در ثنای تو بگشوده اند لب
پیران سالخورده و طفلان شیرخوار
خورشید هر صباح پی اکتساب نور
ساید بر آستانه تو روی انکسار
شام موافقان تو روشن چو صبح وصل
صبح مخالفان تو چون شام هجر، تار
شمارهٔ ۳۷ - شاهد غیب: دارم ز دست چرخ همی شام تا سحرشمارهٔ ۳۹ - جلوه پروردگار: حیدر صفدر علی، شاهنشه ملک وقار
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ساقی هلال عید بر آمد ز کوهسار
هی هی به مژدگانی آن جام می بیار
هوش مصنوعی: ای ساقی، هلال ماه عید از دماوند سر برآورده است. بیا و بهخاطر این خبر خوش، جام می را پر کن و به ما بده.
افسردگان محنت دیرینه را بشوی
ز آن راح روح بخش ز مرآت دل غبار
هوش مصنوعی: غمگینان را از دردهای کهنه خود رها کن و با آن روح بخش، که همچون آینه دل را جلا میدهد، غبار غم را پاک کن.
زآن می که قطره ای به گلو هرکه را رسد
تا بامداد حشر بود نشئه از خمار
هوش مصنوعی: هر کس که حتی یک قطره از آن می را بنوشد، تا روز قیامت در حال نشئه و بیخبری سر خواهد کرد.
بفشان بکام جامی از آن می بیاد دوست
کاسایشی بیابم از اندوه روزگار
هوش مصنوعی: بیایید جامی از شراب که یاد دوست را زنده کند، بنوشیم تا از غم و اندوه زندگی رهایی یابیم.
وآنگه درود گویم آن را که مهر و ماه
در نزد نور روی وی استند ذره وار
هوش مصنوعی: و سپس به کسی سلام میکنم که در نزد نور چهرهاش، خورشید و ماه کوچک و بیاهمیت به نظر میرسند.
ای مظهر خدا که ز نیروی عزم او
در دهر قدرت ازلی آمد آشکار
هوش مصنوعی: ای مظهر خداوند، تو به دلیل ارادهای قوی از جانب او در دنیا به ظهور رسیدهای و قدرت جاودان او را به نمایش گذاشتی.
آن داور وجود که از فرط جود اوست
ارکان چارگانه ایجاد برقرار
هوش مصنوعی: آن قضاوت کنندهای که بخاطر بخشش بیپایانش، پایههای چهارگانه عالم هستی را برقرار کرده است.
ای مظهر ظهور ازل ای که شد پدید
ز آئینه جمال تو رخسار کردگار
هوش مصنوعی: ای مظهر وجود الهی که در آغاز آفرینش، زیباییهای تو همچون آینهای در چهرهی پروردگار نمایان شد.
دست خرد به دامن جاه تو چون رسد
با نور مهر دیده خفاش را چه کار؟
هوش مصنوعی: اگر عقل و خرد به مقام و جاه تو برسد، دیگر نیازی به نگرانی از جهالت و تاریکیهای ناشی از آن نخواهد بود؛ زیرا مانند خفاش که از نور دوری میکند، ابهام و نادانی جایی در زندگیاش نخواهد داشت.
گر جامه جلال تو را آستر نبود
نه اطلس سپهر نمی یافت پود و تار
هوش مصنوعی: اگر لباس جلال و شکوه تو زیرپوشی نداشت، آنگاه نه آسمان میتوانست نخ و تار باردیگر پیدا کند.
گر شرق غیب سر نزد از مهر طلعتت
چون شام تیره، عرصه ایجاد بود تار
هوش مصنوعی: اگر نور وجود تو از شرق غیبت نتابد، همانند تاریکی شب، فضای آفرینش به کلی تاریک و خالی خواهد بود.
دوزخ بود ز آتش قهرت یکی شرر
جنت بود ز پرتو مهرت یکی بهار
هوش مصنوعی: جهنم به خاطر خشم تو مانند شعلهای میسوزد و بهشت به خاطر محبت تو مانند پرتو ماه میدرخشد.
مقصود چرخ گر نه طواف حریم توست
بر گرد خاک چیست ورا روز و شب مدار
هوش مصنوعی: اگر هدف از چرخش این آسمان و زمین، دور زدن حریم تو باشد، پس دور خاک چه معنایی دارد و چرا روز و شب در حال گردش هستند؟
در چار موج بحر عدم غرق می شدی
فلک وجود گر نرساندی تو بر کنار
هوش مصنوعی: اگر تو مرا به ساحل نمیرساندی، در جزر و مد پرهیاهوی پریشانی غرق میشدم.
ای پرده دار، پرده برانداز تا شود
اسرار محتجب ز جمال تو آشکار
هوش مصنوعی: ای نگهبان پرده، پرده را کنار بزن تا رازهای پنهان از زیبایی تو نمایان شود.
پیدا ز شش جهت نه بغیر از ظهور توست
با چشم یار باید دیدار روی یار
هوش مصنوعی: هر چیزی که در این دنیا وجود دارد، غیر از حضور تو، از شش جهت قابل مشاهده نیست. برای دیدن زیبایی و چهرهی محبوب، تنها باید با چشم یار به آن نگاه کرد.
قهرت اگر به جانب گلشن کند گذر
مهرت اگر به دامن گلخن کند گذار
هوش مصنوعی: اگر خشم تو به سوی باغ گل بیفتد، مهرت میتواند دامن آتش را هم لمس کند.
آن یک شود چو ساحت دوزخ شراره خیز
و این یک شود چو دامن فردوس لاله زار
هوش مصنوعی: وقتی عذاب و آتش جهنم در اوج خود باشد، او به یک حالت خاص میرسد و وقتی به بهشت و نعمتهای آن اشاره میشود، احساس خوشی و زیبایی مانند گلهای لاله در دامن بهشت پیدا میکند.
از لطف تو بهشت، بهاری است بی خزان
وز قهر تو جحیم خزانی است بی بهار
هوش مصنوعی: از محبت و رحمت تو، بهشت حالتی دائمی و بدون زوال دارد و از خشم و غضب تو، جهنم حالتی دائمی و خالی از شادی است.
پیوسته در ثنای تو بگشوده اند لب
پیران سالخورده و طفلان شیرخوار
هوش مصنوعی: همواره زبان پیران سالخورده و بچههای نوزاد به ستایش تو باز شده است.
خورشید هر صباح پی اکتساب نور
ساید بر آستانه تو روی انکسار
هوش مصنوعی: در هر صبح، خورشید برای بهدست آوردن نور، به پیشگاه تو میآید و در برابر تو به خضوع درمیآید.
شام موافقان تو روشن چو صبح وصل
صبح مخالفان تو چون شام هجر، تار
هوش مصنوعی: شبهایی که از محبت تو سرشار است، مانند صبحی روشن و دلپذیر است، اما صبحهایی که با جدایی از تو همراه است، همچون شبی تاریک و غمگین میباشد.

افسر کرمانی