گنجور

شمارهٔ ۳۷ - شاهد غیب

دارم ز دست چرخ همی شام تا سحر
جاری به گونه چشمه خونی ز چشم تر
پیچیده ام به دامن، ز اندوه فکر پای
بنهاده ام به زانو، ز انبوه فکر سر
در برّ فکرتم به شب و روز پی سپار
در بحر حیرتم به مه و سال غوطه ور
بر جان خسته بس رسدم رنج بی حساب
در دل نهفته بس بودم درد بی شمر
جز ذکر دوست بسته ام از گفته ها زبان
جز روی یار بسته ام از ماسوا نظر
همواره ام دل از شب هجر است پرملال
پیوسته ام تن از تب عشق است پر شرر
گر دستگیر من نشود پیر دادخواه
ور پایمرد من نشود شاه دادگر
شاهنشهی که ز آینه نفس پاک او
مهر جمال شاهد غیب است جلوه گر
آن داوری که طایری از بام همتش
آورده ملک کون و مکان را به زیر پر
آن واحد یگانه، که یکتائی خدای
از مهر چهر او به دو گیتی است مشتهر
آن داور یگانه که از لطف بی شمار
آن خسرو زمانه که از فضل بی شمر
هم کوثرش ز چشمه فیض است جرعه نوش
هم جنتش ز خوان نوال است توشه بر
سلطان برّ و بحر که خضر وجود را
بر چشمه بقای ابد گشته راهبر
بحر وجود در بر رشح عطای او
باشد چنانکه در بر دریا یکی شمر
آن مالک ممالک کون و مکان که هست
امکان به طرف گلشن جاهش یکی شجر
فلک وجود را نه اگر بود ناخدای
در چار موج بحر عدم بود غوطه ور
ای از شمیم لطف تو جنت یکی بهار
وی از سموم قهر تو، دوزخ یکی شرر
از خامه صنایعت ای حاکم قضا
در دفتر فضایلت ای آمر قدر
سطری بود صحیفه ایجاد بس حقیر
شطری بود بدایع آفاق مختصر
عکسی است آفتاب در این نیلگون سپهر
کز آفتاب روی تو گردید جلوه گر
سبوحیان به مدح تو هر صبح تا به شام
قدوسیان به ذکر تو هر شام تا سحر
از حکم محکم تو سپهر است بر مدار
وز امر آمر تو زمین است مستقر
روح القدس به قالب آدم چو دم دمید
از گوهر تو داد بشارت به بوالبشر
کرد آسمان به درگه جودت شبی سؤال
شد دامنش ز ثابت و سیاره پرگهر
زآن تار و پود یافته نه اطلس سپهر
تا جامعه جلال تو را گردد آستر
یک قطره ز ابر جود تو بحری است کاندر آن
مستغرق استعالم ایجاد سر بسر
ای آفتاب ملک ز مرآت کاینات
ناید جز آفتاب جمال تو در نظر
بحر وجود شد ز یکی قطره اش پدید
ابر مطیر جود تو افشاند تا مطر
افلاک را به ناصیه مُهری است زآفتاب
بس روز و شب به خاک درت گشته سجده بر
مرغ گمان و شُرفه کاخ ثنای تو
باشد حدیث دیده خفاش و روی خور

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دارم ز دست چرخ همی شام تا سحر
جاری به گونه چشمه خونی ز چشم تر
هوش مصنوعی: از دست چرخ روزگار، تا صبح، اشک‌های من مثل چشمه‌ای جاری است و به راحتی نمی‌توانم کنترلش کنم.
پیچیده ام به دامن، ز اندوه فکر پای
بنهاده ام به زانو، ز انبوه فکر سر
هوش مصنوعی: در این بیت، گویا شخصی خود را در غم و اندوه غرق کرده و به حالت تسلیم درآمده است. او به زانو درآمده و فکر و اندیشه‌اش به شدت مشغول است، به طوری که این اندیشه‌ها او را احاطه کرده و نتوانسته از آن رهایی یابد. در واقع، او در وضعیتی غم‌انگیز و بی‌تاب به سر می‌برد.
در برّ فکرتم به شب و روز پی سپار
در بحر حیرتم به مه و سال غوطه ور
هوش مصنوعی: در دل تفکراتم مدام به شب و روز می‌اندیشم و در دریای گیجی و سردرگمی‌ام غوطه‌ورم، مثل ماه و سال که در عمق آب‌ها وجود دارند.
بر جان خسته بس رسدم رنج بی حساب
در دل نهفته بس بودم درد بی شمر
هوش مصنوعی: به جان خسته‌ام بسیار رنج و عذابی انباشته‌ام و در دلم دردهایی نهفته است که شمارش‌پذیر نیست.
جز ذکر دوست بسته ام از گفته ها زبان
جز روی یار بسته ام از ماسوا نظر
هوش مصنوعی: جز یاد دوستی، هیچ چیزی برای گفتن ندارم. و جز دیدن روی محبوب، چشمم به هیچ چیز دیگری نخواهد بود.
همواره ام دل از شب هجر است پرملال
پیوسته ام تن از تب عشق است پر شرر
هوش مصنوعی: دل من همیشه از دوری و جدایی پر از غم و اندوه است و بدنم هم به خاطر عشق در آتش بی‌تابی می‌سوزد و ناآرام است.
گر دستگیر من نشود پیر دادخواه
ور پایمرد من نشود شاه دادگر
هوش مصنوعی: اگر پیر دادخواه به یاری من نیاید و اگر شاه دادگر حامی من نشود، به چه کسی می‌توانم امید داشته باشم؟
شاهنشهی که ز آینه نفس پاک او
مهر جمال شاهد غیب است جلوه گر
هوش مصنوعی: سلطانی که پاکی نفسش چون آینه است، زیبایی او در عالم غیب نمایان می‌شود.
آن داوری که طایری از بام همتش
آورده ملک کون و مکان را به زیر پر
هوش مصنوعی: داور بزرگی که به بلندای همت خود، طیری را از بام آسمان به زیر آورد و سلطنت و حکومت جهان را در دستان خود دارد.
آن واحد یگانه، که یکتائی خدای
از مهر چهر او به دو گیتی است مشتهر
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم یگانگی خداوند اشاره دارد و بیان می‌کند که وجود او به عنوان یک حقیقت یکتا و منحصر به فرد در جهان، به خوبی شناخته شده است. این یگانگی از زیبایی و محبت او نشأت می‌گیرد و در هر دو جهان مادی و معنوی محسوس است.
آن داور یگانه که از لطف بی شمار
آن خسرو زمانه که از فضل بی شمر
هوش مصنوعی: داور یکتا و بی‌نظیر که به خاطر مهربانی‌های بی‌پایانش در میان فرمانروایان زمان، از ویژگی‌ها و نعمت‌های فراوان برخوردار است.
هم کوثرش ز چشمه فیض است جرعه نوش
هم جنتش ز خوان نوال است توشه بر
هوش مصنوعی: آب کوثر از چشمه‌ی نعمت و بخشش سرازیر می‌شود و به مناسبت جنتش نیز، از سفره‌ی روزی و عطا بهره‌مند است.
سلطان برّ و بحر که خضر وجود را
بر چشمه بقای ابد گشته راهبر
هوش مصنوعی: سلطان نیکی و دریا که خضرِ وجود را به سوی چشمه‌ی جاودانگی راهنمایی کرده است.
بحر وجود در بر رشح عطای او
باشد چنانکه در بر دریا یکی شمر
هوش مصنوعی: وجود انسان به اندازه یک قطره در دریای عطای اوست، مانند اینکه یک قطره در دریا قرار گرفته باشد.
آن مالک ممالک کون و مکان که هست
امکان به طرف گلشن جاهش یکی شجر
هوش مصنوعی: مالک جهان و تمامی موجودات، همان کسی است که امکانات و قدرت ایجاد گلی در باغ خود را دارد، همانند درختی که در گلشن او قرار دارد.
فلک وجود را نه اگر بود ناخدای
در چار موج بحر عدم بود غوطه ور
هوش مصنوعی: اگر هیچ‌کس در زندگی هدایتگر وجود نباشد، انسان در دریایی از عدم غرق خواهد شد.
ای از شمیم لطف تو جنت یکی بهار
وی از سموم قهر تو، دوزخ یکی شرر
هوش مصنوعی: ای عشق و محبت تو مانند بهار است که نسیمش دلپذیر و شاداب کننده است و در عین حال، خشم و قهر تو مانند آتش جهنم می‌سوزاند و عذاب‌آور است.
از خامه صنایعت ای حاکم قضا
در دفتر فضایلت ای آمر قدر
هوش مصنوعی: ای حاکم سرنوشت، از قلم هنرمندیت در دفتر خوبی‌ها و فضائل خود بنویس.
سطری بود صحیفه ایجاد بس حقیر
شطری بود بدایع آفاق مختصر
هوش مصنوعی: یک خط از دفتر وجود، به شدت بی‌اهمیت و کوچک است، اما در عوض، دنیای شگفت‌انگیز آفرینش در آن خلاصه شده است.
عکسی است آفتاب در این نیلگون سپهر
کز آفتاب روی تو گردید جلوه گر
هوش مصنوعی: در آسمان آبی رنگ، تصویری از آفتاب وجود دارد که به خاطر نور چهره تو، نمایان شده است.
سبوحیان به مدح تو هر صبح تا به شام
قدوسیان به ذکر تو هر شام تا سحر
هوش مصنوعی: هر صبح فرشتگان در ستایش تو مشغولند و در هر شب تا سپیده‌دم قدیسین به یاد تو دعا می‌کنند.
از حکم محکم تو سپهر است بر مدار
وز امر آمر تو زمین است مستقر
هوش مصنوعی: به دلیل قدرت و فرمان تو، آسمان در چرخش است و زمین بر اساس دستورات تو پایدار است.
روح القدس به قالب آدم چو دم دمید
از گوهر تو داد بشارت به بوالبشر
هوش مصنوعی: روح القدس به شکل آدم دمید و از ذاتی که در تو بود، بشارت به انسانی که قرار بود به وجود آید، داد.
کرد آسمان به درگه جودت شبی سؤال
شد دامنش ز ثابت و سیاره پرگهر
هوش مصنوعی: در آسمان، درگاه بخشایش تو، شبی پرسشی پیش آمد که آیا دامن ستاره‌ها از فراوانی و ثبات پر است یا خیر.
زآن تار و پود یافته نه اطلس سپهر
تا جامعه جلال تو را گردد آستر
هوش مصنوعی: به خاطر بافت و ساختی که از آسمان به دست آمده، هیچ پارچه‌ای به زیبایی و شکوه لباس تو نمی‌تواند باشد.
یک قطره ز ابر جود تو بحری است کاندر آن
مستغرق استعالم ایجاد سر بسر
هوش مصنوعی: یک قطره از باران بخشندگی تو به اندازه‌ای ارزشمند است که در آن، تمامی اسرار و حقیقت‌های وجود نهفته است.
ای آفتاب ملک ز مرآت کاینات
ناید جز آفتاب جمال تو در نظر
هوش مصنوعی: ای خورشید، در دنیای هستی جز روشنی و زیبایی تو در هیچ آیینه‌ای نمایان نمی‌شود.
بحر وجود شد ز یکی قطره اش پدید
ابر مطیر جود تو افشاند تا مطر
هوش مصنوعی: وجود بزرگ همچون دریا از یک قطره آغاز شد و بارانی که از نیکی‌ها و بخشندگی تو نازل می‌شود، آن را به ثمر می‌رساند.
افلاک را به ناصیه مُهری است زآفتاب
بس روز و شب به خاک درت گشته سجده بر
هوش مصنوعی: آسمان‌ها به خاطر نور خورشید، همیشه در حال پرستش و سجده بر خاک تو هستند و این حالت در طول روز و شب ادامه دارد.
مرغ گمان و شُرفه کاخ ثنای تو
باشد حدیث دیده خفاش و روی خور
هوش مصنوعی: مرغ خیال و تصور، می‌تواند کاخ زیبایی باشد که ستایش تو در آن جریان دارد؛ در حالی که دیدگاه خفاش و واقعیت‌های آن، نشان‌دهنده روی حقیقت و نور خورشید است.