گنجور

شمارهٔ ۳۱ - امام عوالم

تعجب از آن روی چون مهر انور
شگفتی از آن موی چون مشک اذفر
از آن موی صبحم چو شام است تیره
وز آن روی شامم چو صبح است انور
ندارد شب ما مگر صبح از پی
و یا صبح هجر است شامی مکرر
ز بس بر وجودم رسد رنجی از تو
ز بس بر عقودم فتد عقدی از سر
بنالند بر من ضعیف و توانا
بمویند بر من فقیر و توانگر
چنان گشتم از فتنه دهر عاجز
چنان ماندم از باری چرخ مضطر
که درمان دردم بود سم قاتل
که مرهم به زخمم بود نیش خنجر
نه چشمم به ساقی، نه گوشم به مطرب
نه ذوقم به صهبا، نه شوقم به ساغر
که شد ساقی و مطربم محنت جان
که شد ساغر و باده ام زحمت سر
من و رنج، با هم چو جانیم و قالب
من و درد با هم چو روحیم و پیکر
همی یاد دارم که در بوستانی
نشاندیم شمشاد و سرو و صنوبر
به نیروی بیداد و منشار کینه
فتادند از پا نهالان دلبر
خوشا عهد دیرین که در بزم و باهم
ستادیم خرم، نشستیم خوش تر
به حسرت بما چشم بیدار گردون
بغیرت بما دیده باز اختر
برافروخت رخ یار، چون ماه نخشب
برافراخت قد دوست چون سرو کشمر
دلی دارم امروز بختی و وقتی
چو شام غریبان و چون صبح محشر
سرم را ز حسرت نه جز خشت بالین
تنم را ز محنت نه جز خاک بستر
به نیران رنجم چو عاصی مخلد
به عمّان دردم چو ماهی شناور
به گلشن روم گرنه با یار گلرخ
به صحرا روم گرنه با شوخ دلبر
بود لاله در سینه ام نار سوزان
بود سبزه در دیده ام نوک نشتر
اگر نالم از زخم دیرینه دل
زند دست دوران به دل زخم دیگر
گریزم به دربار دارای دوران
کشد دهر از من گر این گونه کیفر
خداوند گیرنده عدل پیشه
شهنشاه بخشنده دادگستر
امام عوالم ملقب به کاظم
که آمد مسمی به موسی بن جعفر
زهی ای که آید ز حکمت مبدل
ز یک لمحه کمتر قضای مقدر
تعالی الله از آسمان جلالت
که مهر آفرین بی حدش باشد اختر
نمی خواند اگر نام پاک تو موسی
نمی دید اگر نور تو پور آذر
بیک لمحه مغروق می گشت در یم
بیک لحظه محروق می شد در آذر
خیال است خس، وصف جاه تو قلزم
عقولند اعراض و ذات تو جوهر
خطا قلزمت گفتمی ز آنکه جوهر
ز ابرت یک از قطره های مقطر
غلط جوهرت سفتمی ز آنکه جوهر
ز جود تو هر دم ستد فیض دیگر
سخا راست دست عطای تو موجد
لقا راست شخص ولای تو مصدر
به آب ولای تو ای موجد کل
گل آدم آمد عجین و مخمر
تو آنی که با صد هزاران تنزل
عقول آمد از نام پاکت معبر
بجز صورتت سجده بر هرچه آرم
شود بی گمان لات و عزّی مصور
مشام عقول از شمیمت مروّح
دماغ وجود از سجودت معفّر
بگفتن سخن مفرد آری، تو آری
شدت کثرت خصم جمع مکسر
به عدلت سزاوار باشد که آهو
گزیند مکان در کنام غضنفر
گدای تو را تکیه زن چار بالش
غلام تو خال رخ هفت کشور
یکی پلّه از بارگاه جلالت
بسی برتر از کاخ نه طاق اخضر
ز خاک درت کسب نور ار نکردی
چو جرم قمر قرص خور شد مکدر
مزن دم تو افسر ز مدح شه دین
که او را خداوند شد مدح گستر
بود تا تن خاکیم خانه جان
من و مهر احمد من و حُبّ حیدر
الا تا ز آهوی تاتار آید
معنبر چو زلف بتان نافه تر
محب ترا بخت چون مهر تابان
به دنیا معزّز به عقبی مظفر
عدوی تو را روز و شب شام ادهم
عنای موّفا، بلای موّفر

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تعجب از آن روی چون مهر انور
شگفتی از آن موی چون مشک اذفر
هوش مصنوعی: تعجب از زیبایی روی او مانند شکفتن آفتاب است و شگفتی از موی او همچون بوی دل‌انگیز مشک است.
از آن موی صبحم چو شام است تیره
وز آن روی شامم چو صبح است انور
هوش مصنوعی: موهای صبح مانند شب تاریک و چهره‌ام در شب مانند صبح درخشان است.
ندارد شب ما مگر صبح از پی
و یا صبح هجر است شامی مکرر
هوش مصنوعی: شب ما فقط با صبحی که در پی‌اش است، معنا پیدا می‌کند و یا اینکه صبحی است که به دنبال جدایی می‌آید و شبی تکراری را رقم می‌زند.
ز بس بر وجودم رسد رنجی از تو
ز بس بر عقودم فتد عقدی از سر
هوش مصنوعی: از شدت درد و رنجی که از تو بر من می‌رسد، روابط و پیوندهایم با مسائل مختلف دچار اختلال و مشکل می‌شود.
بنالند بر من ضعیف و توانا
بمویند بر من فقیر و توانگر
هوش مصنوعی: زبان حال من به گونه‌ای است که هم ضعیفان و هم قویان بر من ناله می‌کنند و همچنین هم فقیران و هم توانگران درباره من صحبت می‌کنند.
چنان گشتم از فتنه دهر عاجز
چنان ماندم از باری چرخ مضطر
هوش مصنوعی: حالت به قدری بغرنج و ناامید کننده شده که نمی‌دانم چه کار باید بکنم و از فشارهایی که زندگی به من وارد کرده، دلم پر از اضطراب و نگرانی است.
که درمان دردم بود سم قاتل
که مرهم به زخمم بود نیش خنجر
هوش مصنوعی: درد من، درمانش در سم کشنده‌ای بود که مرهم برای زخمم نیش خنجر به حساب می‌آمد.
نه چشمم به ساقی، نه گوشم به مطرب
نه ذوقم به صهبا، نه شوقم به ساغر
هوش مصنوعی: نه به زیبایی ساقی نگاه می‌کنم، نه صدای موسیقی توجهی برایم دارد، نه از نوشیدنی لذتی می‌برم و نه شوقی به می‌نوشی دارم.
که شد ساقی و مطربم محنت جان
که شد ساغر و باده ام زحمت سر
هوش مصنوعی: ساقی و نوازنده‌ای که در دل دارم، نسبت به درد و رنج جانم، به مانند جام و شراب من، زحمت و مشقتی است که تحمل می‌کنم.
من و رنج، با هم چو جانیم و قالب
من و درد با هم چو روحیم و پیکر
هوش مصنوعی: من و سختی‌ها همچون جان و بدن به هم پیوسته‌ایم و من و دردها هم چون روح و جسم به یکدیگر وابسته‌ایم.
همی یاد دارم که در بوستانی
نشاندیم شمشاد و سرو و صنوبر
هوش مصنوعی: یاد دارم که در یک باغ، درختان شمشاد، سرو و صنوبر را کاشتیم.
به نیروی بیداد و منشار کینه
فتادند از پا نهالان دلبر
هوش مصنوعی: به خاطر ظلم و دشمنی، دلبرانی که مانند نهال هستند، به زمین افتادند و آسیب دیدند.
خوشا عهد دیرین که در بزم و باهم
ستادیم خرم، نشستیم خوش تر
هوش مصنوعی: خوشا دوران قدیمی که با هم در نشست‌ها و مهمانی‌ها حاضر بودیم و لحظات شادی را در کنار هم سپری می‌کردیم.
به حسرت بما چشم بیدار گردون
بغیرت بما دیده باز اختر
هوش مصنوعی: به خاطر حسرتی که داریم، آسمان بیدار به ما نگاهی نمی‌اندازد و ستاره‌ها هم به ما توجهی نمی‌کنند.
برافروخت رخ یار، چون ماه نخشب
برافراخت قد دوست چون سرو کشمر
هوش مصنوعی: چهره محبوب مانند ماه تمام درخشید و قامت دوست همانند سرو زیبای کشمر راست و بلند است.
دلی دارم امروز بختی و وقتی
چو شام غریبان و چون صبح محشر
هوش مصنوعی: امروز دلی دارم که با خوشبختی همراه است و حالتی دارد شبیه به غم و تنهایی شب، اما همزمان مانند صبحی که در آن قضاوت و حسابرسی آغاز می‌شود.
سرم را ز حسرت نه جز خشت بالین
تنم را ز محنت نه جز خاک بستر
هوش مصنوعی: جز خشت و خاک، چیزی ندارم؛ سرم را به خاطر آرزوهایم روی یک تکه خشت گذاشته‌ام و تنم جز خاک بستر ندارد.
به نیران رنجم چو عاصی مخلد
به عمّان دردم چو ماهی شناور
هوش مصنوعی: درد و رنج من مانند عاصی‌ای است که به عذاب دائم گرفتار شده و دردی که دارم، شبیه به حالتی است که ماهی در آب شناور است.
به گلشن روم گرنه با یار گلرخ
به صحرا روم گرنه با شوخ دلبر
هوش مصنوعی: اگر به باغ بروم، می‌خواهم با محبوبی زیبا به آنجا بروم، یا اگر به دشت بروم، باید با معشوقه‌ی خوش‌رو به آنجا بروم.
بود لاله در سینه ام نار سوزان
بود سبزه در دیده ام نوک نشتر
هوش مصنوعی: در دل من لاله‌ای وجود دارد که مانند آتش می‌سوزد و در چشمانم سبزه‌ای هست که مانند نوک تیغ تیز و برنده است.
اگر نالم از زخم دیرینه دل
زند دست دوران به دل زخم دیگر
هوش مصنوعی: اگر از درد و جراحتی قدیمی شکایت کنم، زمان خودش زخم دیگری بر دلم وارد می‌کند.
گریزم به دربار دارای دوران
کشد دهر از من گر این گونه کیفر
هوش مصنوعی: اگر به دربار پادشاهی بروم، زمان به سختی می‌گذرد و اگر این گونه تنبیه شوم، دهر مرا دچار زحمت می‌کند.
خداوند گیرنده عدل پیشه
شهنشاه بخشنده دادگستر
هوش مصنوعی: خداوند، که عدالت را می‌پذیرد و پادشاهی است که بخشش می‌کند و به برقراری عدالت می‌پردازد.
امام عوالم ملقب به کاظم
که آمد مسمی به موسی بن جعفر
هوش مصنوعی: امام عوالم که به لقب کاظم شناخته می‌شود، با نام موسی بن جعفر شناخته می‌شود.
زهی ای که آید ز حکمت مبدل
ز یک لمحه کمتر قضای مقدر
هوش مصنوعی: چه خوب است که آنچه از حکمت می‌آید، می‌تواند مقدر را در یک لحظه تغییر دهد و کمتر از آنچه رقم خورده است، به واقعیت تبدیل کند.
تعالی الله از آسمان جلالت
که مهر آفرین بی حدش باشد اختر
هوش مصنوعی: خداوند عزت و بزرگی‌اش، آسمان را با مهر و محبت بی‌نهایتش روشن می‌کند.
نمی خواند اگر نام پاک تو موسی
نمی دید اگر نور تو پور آذر
هوش مصنوعی: اگر نام نیک تو را کسی نبیند، موسی هم نمی‌توانست نور تو را مشاهده کند.
بیک لمحه مغروق می گشت در یم
بیک لحظه محروق می شد در آذر
هوش مصنوعی: در یک لحظه، او در دریا غرق می‌شد و در یک لحظه دیگر، در آتش می‌سوخت.
خیال است خس، وصف جاه تو قلزم
عقولند اعراض و ذات تو جوهر
هوش مصنوعی: تصور کردن تو همچون خس و موی بُرگی است، در حالی که عظمت تو عمق ocean-like عواملی است که ذهن‌ها را مشغول می‌کند و ذات تو در حقیقت جوهر با ارزشی است.
خطا قلزمت گفتمی ز آنکه جوهر
ز ابرت یک از قطره های مقطر
هوش مصنوعی: خطای من این بود که از جوهر وجودت تنها به یک قطره اشاره کردم.
غلط جوهرت سفتمی ز آنکه جوهر
ز جود تو هر دم ستد فیض دیگر
هوش مصنوعی: شما به خاطر طبیعت خوب و بخشنده‌تان، هر لحظه در اثر وجود شما، جوهر و اصالت‌تان متحول می‌شود و بهبود می‌یابد.
سخا راست دست عطای تو موجد
لقا راست شخص ولای تو مصدر
هوش مصنوعی: سخا و generosity راست دست تو است و بخشش تو باعث دیدار و ملاقات می‌شود. همچنین، شخصیتی که به تو وابسته است، منبع و ریشه‌اش در وجود تو نهفته است.
به آب ولای تو ای موجد کل
گل آدم آمد عجین و مخمر
هوش مصنوعی: در ابتدا، شما ای خالق همه‌چیز، با آب و خاک خود انسان را به وجود آوردید و او را به شکلی عالی شکل بخشیدید.
تو آنی که با صد هزاران تنزل
عقول آمد از نام پاکت معبر
هوش مصنوعی: تو همان کسی هستی که به واسطه‌ی نام پاکت، از هزاران مرتبه‌ی پایین‌تر از خردها و عقل‌ها آمده‌ای.
بجز صورتت سجده بر هرچه آرم
شود بی گمان لات و عزّی مصور
هوش مصنوعی: جز صورت تو، بر هر چیزی که سجده کنم، بی‌تردید، صورت لات و عزی به تصویر می‌آید.
مشام عقول از شمیمت مروّح
دماغ وجود از سجودت معفّر
هوش مصنوعی: عطر دل‌انگیز تو عقل‌ها را به وجد می‌آورد و بوی وجود انسان‌ها را از عبادت و بندگی‌ات معطر می‌سازد.
بگفتن سخن مفرد آری، تو آری
شدت کثرت خصم جمع مکسر
هوش مصنوعی: با گفتن کلمات ساده و روشن، شما به خوبی می‌توانید پیام خود را منتقل کنید، اما در برابر کثرت و دشواری‌های مخالفان، باید با یکدیگر متحد و منسجم باشید تا پیروز شوید.
به عدلت سزاوار باشد که آهو
گزیند مکان در کنام غضنفر
هوش مصنوعی: عدالت ایجاب می‌کند که آهو، در جایی زندگی کند که شیر در آنجا نیست و در خطر قرار نگیرد.
گدای تو را تکیه زن چار بالش
غلام تو خال رخ هفت کشور
هوش مصنوعی: تو مانند یک گدا به من تکیه کردی، و من همچون غلام تو آماده‌ام. زیبایی صورتت به اندازه‌ای است که در هفت کشور معروف است.
یکی پلّه از بارگاه جلالت
بسی برتر از کاخ نه طاق اخضر
هوش مصنوعی: یکی از درجات و مقام‌های بلند تو از کاخ‌هایی با سقف‌های سبز رنگ بسیار والاتر است.
ز خاک درت کسب نور ار نکردی
چو جرم قمر قرص خور شد مکدر
هوش مصنوعی: اگر نتوانستی از خاک درگاه تو نور بگیرم، مانند جرم قمر، خورشید هم تحت تأثیر قرار خواهد گرفت.
مزن دم تو افسر ز مدح شه دین
که او را خداوند شد مدح گستر
هوش مصنوعی: نگو که از زیبایی و بزرگی دین و رهبر آن سخن بگو، زیرا او خود دارای مقام و ویژگی‌هایی است که نیازی به تعریف و تمجید ندارد.
بود تا تن خاکیم خانه جان
من و مهر احمد من و حُبّ حیدر
هوش مصنوعی: تا زمانی که بدن خاکی من وجود دارد، خانه روح من پر از محبت احمد و عشق حیدر است.
الا تا ز آهوی تاتار آید
معنبر چو زلف بتان نافه تر
هوش مصنوعی: به زودی از تاتارها، همچون آهویی زیبا و دلربا، یاد و نشانی خواهد آمد که دل‌ها را می‌رباید و زیبایی او همچون زلف‌های پریان نرم و دلنشین است.
محب ترا بخت چون مهر تابان
به دنیا معزّز به عقبی مظفر
هوش مصنوعی: محبت تو باعث می‌شود که بخت مانند خورشید درخشان باشد و در زندگی، انسانی محترم و در آخرت کامیاب و پیروز خواهد شد.
عدوی تو را روز و شب شام ادهم
عنای موّفا، بلای موّفر
هوش مصنوعی: دشمن تو را به شدت مورد توجه قرار می‌دهد و هر لحظه در فکر آسیب زدن به توست، در حالی که من نیز در این مسیر با تمام قوا در کنار تو هستم.