شمارهٔ ۲۳ - صبح سرمد
زهی، ای که دلها به هجر تو آمد
چو عاصی به نیران دوزخ مخلّد
غمت گرچه تلخ است لیکن به کامم
شرنگ غمت به ز مغز تبرزد
درآیی اگر مرمرا یک شب از در
شود طالع از مشرقم صبح سرمد
منه دام بر گردنم از سلاسل
که در قید زنجیر زلفم مقید
بنازم به شیاد جزعت که خفته
چو دزدان به تاراج دل ها بمرصد
به عشقت بریدم سر خودپرستی
که دیر مغان نیست مانند معبد
به فردا مده وعده قتلم ای مه
بیا و بینگار امروز را غد
بهشت برین شد عیان از قیامت
چو افروختی خد، چو افراختی قد
زهی شیخ اسلام و کهف خلایق
خهی پشت ایمان چو اجداد امجد
زهی تاجداری که بر فرق خوبان
غبار رهت شرم تاج زبرجد
خهی هوشمندی که پیر فراست
گرفت از ولید تو تعلیم ابجد
بساط علوّ را ز اقصای رفعت
بگسترده فرّاش جاه تو مسند
چو کانون پر آتش ز رشک است دریا
چو بر گنج گوهر ببخشش نهی ید
ببخشی اگر ور نبخشی که ما را
ثنای تو شد مستحب مؤکد
دو قوم ار چه دارند دعوی ایمان
یکی عبد شیطان، یکی رقّ احمد
نبی گفته آن قوم مطرود را ذم
خدا کرده آن فوج مردود را رد
به عالم چو این قوم، نی پاک آیین
وز این قوم نی چون تو نزدیک مقصد
چه باک است اگر منکران پیمبر
تو را منکر علم و فضلند بی حدّ
که برخی به شبل علی بوده مشرک
که جمعی به سبط نبی گشته مرتد
الا ای که آمد ز فرط بلندی
ثنای تو از درک افسر مُبعّد
که بی چند و چون است ذات معرّا
که بی کم و کیف است عقل مجرد
ز توصیف هر هوشیاری مبرّا
بتأیید پروردگاری مؤید
ز کلکم به تحسین عطا را که هرگز
نگویند افلاکیان خوب را بد
الا تا که امواب پوسیده پیکر
نهانند چون خشت در خاک مرقد
تو را جان بدخواه در گور قالب
دچار فراوان عذاب مؤبد
شمارهٔ ۲۲ - افسر سلیمان: ای مهر رویت از مه گردون گرفته باجشمارهٔ ۲۴ - عیش مُخَلَّدْ: دی قاصد دلبر ز در حجره درآمد
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زهی، ای که دلها به هجر تو آمد
چو عاصی به نیران دوزخ مخلّد
هوش مصنوعی: آه، ای کسی که دلها به خاطر دوریات مثل گناهکارانی که به عذاب دائمی دوزخ انداخت میشوند، رنج میبرند.
غمت گرچه تلخ است لیکن به کامم
شرنگ غمت به ز مغز تبرزد
هوش مصنوعی: غم تو هرچند تلخ است، اما برای من مانند شراب است. غمت از مغز من بیشتر میجوشد و بیرون میآید.
درآیی اگر مرمرا یک شب از در
شود طالع از مشرقم صبح سرمد
هوش مصنوعی: اگر یک شب به درون وجود من بیایی، ستاره بخت من از مشرق طلوع خواهد کرد.
منه دام بر گردنم از سلاسل
که در قید زنجیر زلفم مقید
هوش مصنوعی: برای من زنجیر و دامن نزن، چون من خود در قید زلف تو گرفتار هستم.
بنازم به شیاد جزعت که خفته
چو دزدان به تاراج دل ها بمرصد
هوش مصنوعی: من به تبحر و زیرکی این فریبکار افتخار میکنم که مانند دزدان، در کمین قلبها نشسته و در انتظار فرصت است.
به عشقت بریدم سر خودپرستی
که دیر مغان نیست مانند معبد
هوش مصنوعی: برای عشق تو از خودپرستی دست کشیدم، چون دیگر شبیه معبدی نیست که فقط مخصوص مغان باشد.
به فردا مده وعده قتلم ای مه
بیا و بینگار امروز را غد
هوش مصنوعی: به فردا وعده نده که مرا خواهی کشت، ای ماه! بیایید و امروز را ببینید.
بهشت برین شد عیان از قیامت
چو افروختی خد، چو افراختی قد
هوش مصنوعی: بهشت برتر آشکار شد از روز قیامت، وقتی که خداوند آتش را برافروخت و قد را برافراشت.
زهی شیخ اسلام و کهف خلایق
خهی پشت ایمان چو اجداد امجد
هوش مصنوعی: ستایش از شیخ اسلام و پناهگاه مردم، خوشا به حال کسی که مانند اجداد بزرگش پشتوانه ایمان را دارد.
زهی تاجداری که بر فرق خوبان
غبار رهت شرم تاج زبرجد
هوش مصنوعی: بسیار خوشا به حال تو که بر سر نیکان، گرد و غبار راهت، خجالت از تاج زبرجد را به همراه دارد.
خهی هوشمندی که پیر فراست
گرفت از ولید تو تعلیم ابجد
هوش مصنوعی: به این معناست که فردی باهوش و دانا، از تجربه و دانش یک فرد دیگر (که در اینجا به ولید اشاره شده) بهرهمند شده و توانسته است از آن آموزهها استفاده کند. این نشاندهنده اهمیت یادگیری از دیگران و انتقال دانش است.
بساط علوّ را ز اقصای رفعت
بگسترده فرّاش جاه تو مسند
هوش مصنوعی: فرش بزرگی از مقام بلند و والایی تو در دوردستها گسترده شده است و جلال و شکوه تو، جایگاه و مسند خاصی را برایت فراهم کرده است.
چو کانون پر آتش ز رشک است دریا
چو بر گنج گوهر ببخشش نهی ید
هوش مصنوعی: وقتی که آتش عشق در دل شعلهور میشود، دریا به خاطر حسرتش به آن کانون دچار ناراحتی میشود، همانطور که اگر بر گنجینهای از گوهرها دست بگذاری، بر آن میبالید و حسرت آن را میخورد.
ببخشی اگر ور نبخشی که ما را
ثنای تو شد مستحب مؤکد
هوش مصنوعی: اگر تو ما را ببخشی یا نبخشی، برای ما مهم این است که تو را ستایش کنیم و این کار برایمان بسیار پسندیده و ضروری شده است.
دو قوم ار چه دارند دعوی ایمان
یکی عبد شیطان، یکی رقّ احمد
هوش مصنوعی: دو گروه اگرچه ادعای ایمان دارند، یکی بنده شیطان است و دیگری بنده احمد (پیامبر).
نبی گفته آن قوم مطرود را ذم
خدا کرده آن فوج مردود را رد
هوش مصنوعی: پیامبر فرمود که آن گروه طرد شده و نادرستند و خداوند آنها را مورد سرزنش قرار داده است.
به عالم چو این قوم، نی پاک آیین
وز این قوم نی چون تو نزدیک مقصد
هوش مصنوعی: اگر در عالم افرادی مانند این جمعیت هستند که هیچگونه پاکی و درستکاری ندارند، پس تو نیز نمیتوانی به هدف نزدیک شوی.
چه باک است اگر منکران پیمبر
تو را منکر علم و فضلند بی حدّ
هوش مصنوعی: نگران نباش اگر کسانی که به نبوّت تو ایمان ندارند، از علم و فضیلت تو حرفهای نادرست بزنند.
که برخی به شبل علی بوده مشرک
که جمعی به سبط نبی گشته مرتد
هوش مصنوعی: برخی از افرادی که به علی، پسر ابوطالب، ایمان داشتند، به کفر و شرک روی آوردند و گروهی دیگر که به نسل پیامبر نسبت داشتند، از دین برگردیدند.
الا ای که آمد ز فرط بلندی
ثنای تو از درک افسر مُبعّد
هوش مصنوعی: ای آن کسی که به سبب عظمت و بزرگیات، ستایش تو از درک ما فراتر رفته است.
که بی چند و چون است ذات معرّا
که بی کم و کیف است عقل مجرد
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که وجود واقعیت اصلی بدون هرگونه نقص و کجی است و عقل خالص و ناب نیز در عین سادگی و وضوح، هیچ گونه کم و کاستی ندارد.
ز توصیف هر هوشیاری مبرّا
بتأیید پروردگاری مؤید
هوش مصنوعی: هیچ خردمندی نمیتواند تو را بهطور کامل توصیف کند، چرا که این توسل به تأیید قدرتی از جانب پروردگار است.
ز کلکم به تحسین عطا را که هرگز
نگویند افلاکیان خوب را بد
هوش مصنوعی: از همه شما با تحسین یاد میشود، چرا که هرگز نمیگویند کسانی که در آسمانها هستند، انسانهای نیک را بد میشمارند.
الا تا که امواب پوسیده پیکر
نهانند چون خشت در خاک مرقد
هوش مصنوعی: برادر، هنگامیکه بدنهای ما به خاک سپرده شوند و همچون خشت در گور باقی بمانند، باید بدانیم که هویت و وجود ما در آنچه بر جای میگذاریم و در یاد دیگران زنده است.
تو را جان بدخواه در گور قالب
دچار فراوان عذاب مؤبد
هوش مصنوعی: تو در دل کسی که بدخواه توست، دچار عذاب و رنج فراوانی خواهی شد.