گنجور

شمارهٔ ۲۲ - افسر سلیمان

ای مهر رویت از مه گردون گرفته باج
وی مور درگهت ز سلیمان ربوده تاج
زخمی که بر دل آمده از ناوک فراق
نبود به غیر مرهم وصل تواش علاج
چون سجده گاه دل شد محراب ابرویت
دیگر برهنمائی زاهد چه احتیاج
کی عکس مستقیم تو در او کند ظهور
مرآت قلب را بود، ار اندک اعوجاج
معنی است نور پاک تو و ماسوی صور
صهباست انعکاس تو و مابقی زجاج
وصل تو حج اکبر و راهش ره فنا
یاد رخ تو توشه و مهرت امیر حاج
در انتشار عدل تو ای خسرو وجود
گرگ آورد فرو سر تسلیم بر نعاج
مشتق تو را ز نام خدا نام شد علی
اوصاف ایزدی را در شخصت اندراج
شد آب خضر چشمه جاوید زندگی
افکندی از کرم چو در او قطره ای مجاج
گردید سم قاتل اندر جهان پدید
افشاند ابر خشم تو تا قطره اجاج
زیبد ز امر بنده حکمت که تا ابد
گیرد سما سکون و زمین یابد ارتجاج
از قهر اگر به جانب دریا نظر کنی
چون آتش آب گردد از گرمیش مزاج
در جان و دل نداشت نهان مهرت ار صفی
کی جسمش از عناصر می یافت امتزاج
از بهر حفظ سرّ تو ای سرّ کردگار
صدری چو صحن عالم باید بانفراج
از صوت دلفریب تو داود آفرین
مر کاینات را دل و جان است در هیاج
چون عکس نور روی تو گردید جلوه گر
ز آن جلوه دل ز آدم آمد به اختلاج
پنهان و لیک ظاهری ای خفیه ات ظهور
بر جلوه رخ تو چه حاجت به احتجاج
آن بد گهر که خصم تو را یار شد چه باک
گر تافته است روی ز مهر تو از لجاج
با یاد عارض تو بود خفتنم به خار
بهتر که بی خیال تو بر پرنیان دواج
ای کاش یک دم از تو نبودم جدا و دور
یا من الی اقرب من حبلة‌ الوداج
افسر ز گفتگوی زبان درکش و خموش
بر یار بین که گاه سرور است و ابتهاج
تا در جهان مرادف بیضاست آفتاب
تا در زمان مخالف هم شهد با اجاج
روشن دل محب تو بادا چو صبح وصل
تاریک روی خصم تو بادا چو شام داج

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای مهر رویت از مه گردون گرفته باج
وی مور درگهت ز سلیمان ربوده تاج
هوش مصنوعی: ای خورشید زیبایی تو از آسمان حق به عنوان خراج گرفته‌ای و درگاهت مانند درگاه سلیمان است که تاج و تخت او را ربوده‌ای.
زخمی که بر دل آمده از ناوک فراق
نبود به غیر مرهم وصل تواش علاج
هوش مصنوعی: زخمی که بر دل ناشی از جدایی و فراق است، جز با داروی وصال تو درمانی ندارد.
چون سجده گاه دل شد محراب ابرویت
دیگر برهنمائی زاهد چه احتیاج
هوش مصنوعی: وقتی که ابروهای تو به جایگاه دل من تبدیل شده‌اند، دیگر چه نیازی به خودنمایی و ریاضت زاهدان است؟
کی عکس مستقیم تو در او کند ظهور
مرآت قلب را بود، ار اندک اعوجاج
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر قلب آدمی کمی دچار انحراف باشد، نمی‌تواند تصویر واقعی و مستقیم محبوبش را در آینه قلب خود ببیند. در واقع، هر گونه نادرستی یا انحراف در دل، مانع از دیدن واقعیات و زیبایی‌های موجود در ارتباط با محبوب می‌شود.
معنی است نور پاک تو و ماسوی صور
صهباست انعکاس تو و مابقی زجاج
هوش مصنوعی: نور پاک تو معنی واقعی است و بقیه چیزها تنها بازتابی از وجود تو هستند.
وصل تو حج اکبر و راهش ره فنا
یاد رخ تو توشه و مهرت امیر حاج
هوش مصنوعی: دوست داشتن تو بزرگ‌ترین هدف و مسیر همین دنیا است، یادآوری چهره‌ات برایم همچون توشه‌ای ارزشمند در سفر زندگی است و محبتت برایم همچون فرمانروایی در این سفر محسوب می‌شود.
در انتشار عدل تو ای خسرو وجود
گرگ آورد فرو سر تسلیم بر نعاج
هوش مصنوعی: ای پادشاه، در برقراری عدالت تو، گرگ‌ها نیز سرهای خود را بر نعاج‌ها (بره‌ها) تسلیم می‌کنند.
مشتق تو را ز نام خدا نام شد علی
اوصاف ایزدی را در شخصت اندراج
هوش مصنوعی: نام تو از نام خدا سرچشمه گرفته و به همین دلیل، ویژگی‌های الهی در وجود تو جمع شده است.
شد آب خضر چشمه جاوید زندگی
افکندی از کرم چو در او قطره ای مجاج
هوش مصنوعی: آب خضر که مظهر زندگی ابدی است، به چشمه‌ای تبدیل شده و از روی لطف و مهربانی، در آن چشمه تنها یک قطره به چشم می‌خورد.
گردید سم قاتل اندر جهان پدید
افشاند ابر خشم تو تا قطره اجاج
هوش مصنوعی: در سراسر جهان سم کشنده‌ای پخش شده است و خشم تو مانند ابر، قطره‌های تلخی را پراکنده می‌سازد.
زیبد ز امر بنده حکمت که تا ابد
گیرد سما سکون و زمین یابد ارتجاج
هوش مصنوعی: زیبنده است که به فرمان بنده، حکمت به کار گرفته شود تا همیشه آسمان در آرامش باشد و زمین نیز دچار لرزش و حرکت نشود.
از قهر اگر به جانب دریا نظر کنی
چون آتش آب گردد از گرمیش مزاج
هوش مصنوعی: اگر از روی خشم به سمت دریا نگاه کنی، گرمای خشم تو آنقدر شدید است که باعث می‌شود آب به جوش بیاید.
در جان و دل نداشت نهان مهرت ار صفی
کی جسمش از عناصر می یافت امتزاج
هوش مصنوعی: اگر محبت تو در جان و دل نهان نباشد، پس چگونه ممکن است که جسم او از عناصر طبیعی تشکیل یافته باشد؟
از بهر حفظ سرّ تو ای سرّ کردگار
صدری چو صحن عالم باید بانفراج
هوش مصنوعی: برای حفظ راز تو، ای راز خدای بزرگ، باید صدری مانند فضای وسیع جهان داشته باشم.
از صوت دلفریب تو داود آفرین
مر کاینات را دل و جان است در هیاج
هوش مصنوعی: صوت دلنشین تو مانند نغمه‌ای است که برای تمام جهان زندگی و جان می‌بخشد و باعث هیجان و شور و شوق می‌شود.
چون عکس نور روی تو گردید جلوه گر
ز آن جلوه دل ز آدم آمد به اختلاج
هوش مصنوعی: زمانی که نور چهره تو نمایان شد، آن نور به دل آدمی تپش و دگرگونی بخشید.
پنهان و لیک ظاهری ای خفیه ات ظهور
بر جلوه رخ تو چه حاجت به احتجاج
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وجود حقیقتی پنهان درون تو، به گونه‌ای است که با زیبایی و جلوه ظاهری‌ات خود را نشان می‌دهد. در واقع، نیازی به دفاع و اثبات این حقیقت نیست، چرا که خود زیبایی چهره‌ات، گواهی بر آن است.
آن بد گهر که خصم تو را یار شد چه باک
گر تافته است روی ز مهر تو از لجاج
هوش مصنوعی: اگر دشمن تو کسی باشد که به تو نزدیک شده، نگران نباش. حتی اگر به خاطر لجاجت، چهره‌اش از عشق تو روشن شده باشد، اهمیتی ندارد.
با یاد عارض تو بود خفتنم به خار
بهتر که بی خیال تو بر پرنیان دواج
هوش مصنوعی: با یاد چهره‌ی تو خوابم می‌برد، و از خوابیدن روی خارها هم بهتر است که بی‌توجهی به تو را تحمل کنم.
ای کاش یک دم از تو نبودم جدا و دور
یا من الی اقرب من حبلة‌ الوداج
هوش مصنوعی: ای کاش هرگز از تو جدا نمی‌شدم و همیشه در نزدیکی‌ات می‌بودم، حتی به اندازه‌ی رگ گردن.
افسر ز گفتگوی زبان درکش و خموش
بر یار بین که گاه سرور است و ابتهاج
هوش مصنوعی: از گفتار و سخن خود داری کن و به چهره دوستانت نگاه کن که گاهی لحظه‌های شادی و خوشحالی به هم می‌رسد.
تا در جهان مرادف بیضاست آفتاب
تا در زمان مخالف هم شهد با اجاج
هوش مصنوعی: در این دنیا، مانند رنگ سفید و روشنایی آفتاب، دستیابی به آرزوها و اهداف ممکن است. همچنین در زمان‌های دشوار و مخالف، حتی با وجود تلخی‌ها، شیرینی‌ها و لذت‌ها نیز وجود دارد.
روشن دل محب تو بادا چو صبح وصل
تاریک روی خصم تو بادا چو شام داج
هوش مصنوعی: دل عاشق تو باید روشن و روشنایی‌بخش باشد مانند صبحی که دل‌ها را شاد می‌کند، در حالی که چهره دشمن تو باید تیره و تار باشد مانند شبی که ظلمت دارد.