گنجور

شمارهٔ ۱۹ - مظهر اوصاف حقّ

دیری است که جان در قفس جسم اسیر است
دور از وطن افتاده در این ملک حقیر است
تا دست که گیرد دل افتاده ما را
کامروز در این منزل ویرانه فقیر است
دادیم دل از دست و دریغا که ندیدیم
میری که همی نام ویم نقش ضمیر است
دارای جهان داور دین احمد مرسل
آن کو ملک ملک خداوند قدیر است
او جلوه گه قدرت دادار اگر نیست
ذرات جهان را به ذوات از چه اثیر است
ای آن که کمین چاکر دربار ثنایت
در محکمه حکمت دادار مدیر است
شد قافله جودت و اجرام کواکب
بر سطح فلک نقش کف پای بعیر است
چون مظهر اوصاف و کمالات خدائی
در کون و مکان ذات تو بی مثل و نظیر است
جز جلوه ی رخسار تو در کون و مکان نیست
و آن راست مبرهن که در او چشم بصیر است
گر روی منیرت به جهان جلوه گر آمد
اندر بر او چهر مه و مهر چو قیر است
شأنت بر از آن است که جبریل امین را
گویم به دبستان تو یک طفل صغیر است
با فیض سحاب کف جودت یم امکان
چون نیک بدیدم مثل بحر و غدیر است
سبز از چه بود مزرع آمال خلایق
سر پنجه جودت نه اگر ابر مطیر است
سطری است سماوات ز دیوان ثنایت
کش نقطه آن سطر یکی مهر منیر است
با مزرع احسان تو نه کشته گردون
ما نیک بدیدیم و کم از قشر شعیر است
از رایحه خلق تو یک نافه جنان است
وز نایره قهر تو یک شعله سعیر است
در جنب مکین جدولی از لجه جودت
دریای ازل همچو یکی جوی حقیر است
بر قطب زند دور از آن گنبد دوّار
کش دست تو همواره شب و روز مدیر است
درک تو به افهام خلایق چه در آید؟
کی سبزه برآید ز زمینی که کویر است
بر خاک سرایت سر تسلیم نهادن
صد باره به از زینت دیهیم و سریر است
ای آنکه مطاف امل اهل جهان را
درگاه عطایت ز صغیر و ز کبیر است
ما چند تهیدست در این شهر بمانیم
با جود تو کاندر همه ملک شهیر است
لختی ز کرم بین به من دلشده کامروز
جز آن که گریزم به پناهت نه گزیر است
مدحت نتواند که به انجام رساند
افسر که زبانش ز ثنای تو قصیر است
از کون و مکان بربودش دوحه مدحت
اغصان و مرا طایر اندیشه حقیر است

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دیری است که جان در قفس جسم اسیر است
دور از وطن افتاده در این ملک حقیر است
هوش مصنوعی: مدتی است که روح من در قفس بدن گرفتار شده و از وطن خود دور افتاده و در این سرزمین بی‌ارزش زندگی می‌کند.
تا دست که گیرد دل افتاده ما را
کامروز در این منزل ویرانه فقیر است
هوش مصنوعی: امروز در این مکان خراب و غمگین، دل شکسته ما به دست کسی نیاز دارد که آن را بگیرد و به ما دلداری دهد.
دادیم دل از دست و دریغا که ندیدیم
میری که همی نام ویم نقش ضمیر است
هوش مصنوعی: دل را از دست دادیم و افسوس که نمی‌بینیم کسی را که نامش بر دل ما نقش بسته است.
دارای جهان داور دین احمد مرسل
آن کو ملک ملک خداوند قدیر است
هوش مصنوعی: خدای جهان، قاضی دین محمد پیامبر است، همان کسی که پادشاهی ملک خداوند توانای را دارد.
او جلوه گه قدرت دادار اگر نیست
ذرات جهان را به ذوات از چه اثیر است
هوش مصنوعی: اگر خداوند قدرت خود را در جهان نشان ندهد، پس چرا ذرات جهان به موجودات مختلف اثر می‌گذارند؟
ای آن که کمین چاکر دربار ثنایت
در محکمه حکمت دادار مدیر است
هوش مصنوعی: ای کسی که در انتظار تو، خدمتگزار دربار تو در محضر حکمت و دانش، حاضر و آماده است.
شد قافله جودت و اجرام کواکب
بر سطح فلک نقش کف پای بعیر است
هوش مصنوعی: کاروان بخشش تو و اجرام آسمانی، بر روی آسمان، نشانی از رد پای شتری است.
چون مظهر اوصاف و کمالات خدائی
در کون و مکان ذات تو بی مثل و نظیر است
هوش مصنوعی: وجود تو، نماد ویژگی‌ها و کمالات الهی است و در جهان و هستی، هیچ کس مانند تو نیست.
جز جلوه ی رخسار تو در کون و مکان نیست
و آن راست مبرهن که در او چشم بصیر است
هوش مصنوعی: به جز زیبایی چهره تو در دنیا و همه‌جا چیز دیگری وجود ندارد و این مسئله به طور واضحی روشن است که فقط کسانی که بینا هستند می‌توانند آن را درک کنند.
گر روی منیرت به جهان جلوه گر آمد
اندر بر او چهر مه و مهر چو قیر است
هوش مصنوعی: اگر زیبایی و نور تو در دنیا نمایان شود، چهره‌ی ماه و خورشید در مقابل آن مانند قیر خواهد بود.
شأنت بر از آن است که جبریل امین را
گویم به دبستان تو یک طفل صغیر است
هوش مصنوعی: شأن تو به قدری بلند است که می‌توانم بگویم جبرئیل، فرشته بزرگ، در کنار تو همچون یک کودک کوچک در مدرسه است.
با فیض سحاب کف جودت یم امکان
چون نیک بدیدم مثل بحر و غدیر است
هوش مصنوعی: با نعمت و بخشش بی‌پایان تو، هنگامی که به زیبایی‌ها و خوبی‌ها نگاه می‌کنم، آن‌ها را مانند دریا و جویبار می‌بینم.
سبز از چه بود مزرع آمال خلایق
سر پنجه جودت نه اگر ابر مطیر است
هوش مصنوعی: مزرعه آرزوهای مردم چطور سبز شده است؟ آیا به دلیل بخشش و عطای توست، یا اینکه باران رحمت الهی بر آن باریده است؟
سطری است سماوات ز دیوان ثنایت
کش نقطه آن سطر یکی مهر منیر است
هوش مصنوعی: در آسمان‌ها، سطری وجود دارد که نوشته‌ای از عشق توست. در آن سطر، گذشته‌ای پرمعنا به همراه نوری درخشان وجود دارد.
با مزرع احسان تو نه کشته گردون
ما نیک بدیدیم و کم از قشر شعیر است
هوش مصنوعی: با تلاش و مهربانی‌هایی که تو به دیگران می‌کنی، ما نیز به گزراندن روزهای خوب آشنایی پیدا کردیم و به هیچ‌وجه از سطح و عمق زندگی بی‌خبر نیستیم.
از رایحه خلق تو یک نافه جنان است
وز نایره قهر تو یک شعله سعیر است
هوش مصنوعی: عطر وجود تو همچون نسیمی بهشت است و خشم تو مانند آتش سوزانی می‌باشد.
در جنب مکین جدولی از لجه جودت
دریای ازل همچو یکی جوی حقیر است
هوش مصنوعی: در کنار خود، جدولی از دریای بی‌پایان generosity وجود دارد که در مقایسه با آن، جریان کوچکی به نظر می‌آید.
بر قطب زند دور از آن گنبد دوّار
کش دست تو همواره شب و روز مدیر است
هوش مصنوعی: بر روی قطب، به دور از آن گنبد در حال چرخش، دست تو همیشه بر کارهای شب و روز تسلط دارد.
درک تو به افهام خلایق چه در آید؟
کی سبزه برآید ز زمینی که کویر است
هوش مصنوعی: درک تو برای فهم مردم چگونه ممکن است؟ چگونه می‌توان انتظار داشت در سرزمینی که بیابان است، سبزه‌ای جوانه بزند؟
بر خاک سرایت سر تسلیم نهادن
صد باره به از زینت دیهیم و سریر است
هوش مصنوعی: نهادن سر بر خاک حاکمیت تو، بارها از تاج و تخت برتری دارد.
ای آنکه مطاف امل اهل جهان را
درگاه عطایت ز صغیر و ز کبیر است
هوش مصنوعی: ای کسی که محل راز و نیاز مردمان جهان، درگاه بخشش تو است، نه تنها برای بزرگان بلکه برای کوچک و بزرگ.
ما چند تهیدست در این شهر بمانیم
با جود تو کاندر همه ملک شهیر است
هوش مصنوعی: ما چند نفر بی‌پول و دچار در این شهر بمانیم، در حالی که بخشندگی و سخاوتمندی تو در همه جا مشهور است.
لختی ز کرم بین به من دلشده کامروز
جز آن که گریزم به پناهت نه گزیر است
هوش مصنوعی: لحظه‌ای به محبتت نگاه کن، چون امروز جز این که به سوی پناه تو فرار کنم، راه دیگری ندارم.
مدحت نتواند که به انجام رساند
افسر که زبانش ز ثنای تو قصیر است
هوش مصنوعی: مدح و ستایش نمی‌تواند به خوبی انجام شود، زیرا فردی که می‌خواهد تو را وصف کند، زبانش از بیان زیبایی‌های تو ناتوان است.
از کون و مکان بربودش دوحه مدحت
اغصان و مرا طایر اندیشه حقیر است
هوش مصنوعی: درخت ستایش به ارتفاع و وسعت خود، وجود او را از تمام جاها و مکان‌ها می‌گیرد، در حالی که فکر من همچون پرنده‌ای کوچک و حقیر است.