گنجور

باب پنجم: اندر شناختن حق پدر و مادر

بدان ای پسر که آفریدگار ما جلّ جلاله چون خواست که جهان آبادان بماند اسباب نسل پدید کرد و شهوت جانور را سبب کرد، پس همچنین از موجب خرد بر فرزند واجب است خود را حرمت داشتن و تعهد کردن و نیز واجب است اصل خود را تعهد کردن و حرمت داشتن و اصل او هم پدر و مادرست، تا نگویی که پدر و مادر را بر من چه حق است که ایشان را غرض شهوت بود نه مقصود من بودم، هر چند غرض شهوت بود، مضاعفْ شفقت ایشانست؛ کی از بهر تو خویشتن را بکشتن دهند و کمتر حرمت مادر و پدر آنست که هر دو واسطه‌اند میان تو و آفریدگار تو؛ پس چندانک آفریدگار خود را و خود را حرمت داری واسطه را نیز اندر خور او بباید داشت و آن فرزند را که مادام خرد رهنمون او بود از حق پدر و مادر خالی نباشد، حق سبحانه و تعالی می‌گوید در کلام مجید خویش که: اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم، این آیت را از چند روی تفسیر کرده و بیک روایت چنین خواندم که اولوالامر مادر و پدرند زیرا که امر بتازی دوست: یا کارست یا فرمان و اولوالامر آن بود که او را هم فرمان بود و هم توان و پدر و مادر را هم توانست و هم فرمان، اما توان پروردن باشد و فرمان خوبی آموختن. نگر ای پسر که رنج دل پدر و مادر نخواهی و خوار نداری که آفریدگار برنج دل مادر و پدر بسیار عقوبت کند و حق تعالی می‌گوید: فلا تقل لهما اف و لا تنهرهما و قل لهما قولا کریما. امیرالمؤمنین علی را رضی الله عنه پرسیدند که حق مادر و پدر چندست و چیست بر فرزند؟ گفت: این ادب ایزد تعالی در مرگ مادر و پدر پیغامبر علیه السلام {بنمود} که اگر ایشان روزگار پیغامبر را علیه السلام دریافتندی واجب بودی ایشان را برتر از همه کس داشتن، ضعیف آمدی که گفت: انا سید الولد آدم و لافخر؛ پس حق مادر و پدر {اگر از روی دین ننگری از روی خرد و مردمی بنگر} که اصل منبت پرورش تواند و چون تو در حق ایشان مقصر باشی چنان بود که تو سزای نیکی نباشی و آن کس که وی حق شناس اصل نیکی نباشد نیکی فرع را هم حق نداند، نیکی کردن از خیر که باشد و تو نیز خیر{گی} خویش مجوی و با پدر و مادر خویش چنان باش که از فرزندان خویش طمع داری که با تو باشند، زیرا که آنکه از تو آید همان طمع دارد که تو از وی زادی و مثل آدمی هم‌چون میوه است و مادر و پدر هم‌چون درخت، هر چند درخت را تعهد بیش کنی میوه از وی نکوتر و بهتر یابی و چون پدر و مادر را حرمت ‌داری و آزرم، دعا و نفرین ایشان در تو اثر بیشتر کند و مستجاب‌تر بود و بخشنودی حق تعالی نزدیک‌تر باشی و بخشنودی ایشان نزدیک‌تر باشی و نگر از بهر میراث مادر و پدر نخواهی که بی‌مرگ مادر و پدر آنچ روزی تست بتو رسد، کی روزی مقسومست بر همه کس و بهر کسی آن رسد که قسمت او کرده‌اند و از بهر روزی رنج بسیار بر خود منه که بکوشش روزی‌ افزون نگردد، چنانک گفت: عش بجدک لابکدک، یعنی سخت زی نه بکوشش و اگر خواهی که از بهر روزی همواره از خدای خشنود باشی بکسی منگر که حال او بهتر از حال تو باشد، بکسی نگر که حال او از حال تو بتر باشد، تا دایم از خداوند خشنود باشی و اگر بمال درویش گردی جهد کن تا بخرد توانگر باشی، که توانگری خرد بهتر از توانگری مال و بخرد مال توان حاصل کرد و بمال خرد نتوان حاصل نتوان کرد و جاهل از مال زود درویش گردد و خرد را دزد نتواند بردن و آب و آتش هلاک نتواند کردن، پس اگر خرد داری با خرد هنر آموز که خرد بی‌هنر چون تنی بود بی‌جامه و شخصی بی‌صورت، که گفته‌اند: الادب صورة العقل.

باب چهارم: اندر فزونی طاعت از راه توانستن: بدان ای پسر که خدای تعالی دو فریضه پیدا کرد از بهر منعمان و بندگان خاص و آن حج است و زکوة و فرمود که هر که را ساز بود خانه او را زیارت کند و آنرا که ساز ندارد نفرمود، نه بینی که در دنیا نیز معاملت درگاه پادشاه هم خداوندان نعمت توانند کرد و اعتماد حج بر سفرست و بینوایان را سفر فرمودن نه از دانش باشد و بی‌ساز سفر کردن از تهلکه و نادانی باشد و چون ساز بود سفر نکنی خوشی و لذت دنیا تمام نباشد که خوشی دنیا و لذت نعمت اندر آنست که نادیده به بینی و ناخورده بخوری و نایافته بیابی و این جز در سفر نباشد که مردم سفری جهان آزموده و کاردیده و روزبه و دانا بود که نادیده دیده باشد و ناشنیده شنیده، چنانک گفته‌اند: لیس الخبر کالمعاینه کی جهان دیدگان را برابر نکنند و گفته‌اند، نظم:باب ششم: اندر فروتنی و افزونی هنر: بدان و آگاه باش که مردم بی‌هنر مادام بی‌سود باشند، چون مغیلان که تن دارد و سایه ندارد، نه خود را سود کند و نه غیر خود را و مردم بسبب و اصل اگر بی‌هنر بود از روی اصل و نسب از حرمت داشتن مردم بی‌بهره نباشد و بتر آن بود که نه گوهر دارد و نه هنر؛ اما جهد کن که اگر چی اصیل و گوهری باشی گوهر تن نیز داری که گوهر تن از گوهر اصل بهتر، چنانک گفته‌اند: الشرف بالعقل و الادب لا بالاصل و النسب، که بزرگی خرد و دانش راست نه گوهر و تخمه را و بدانک ترا پدر و مادر نام نهند هم‌داستان مباش، آن نشانی بود، نام آن بود که تو به هنر بر خویشتن نهی تا از نام زید و جعفر و عم و خال باستاد فاضل و فقیه و حکیم افتی، که اگر مردم را با گوهر اصل گوهر هنر نباشد صحبت هیچ کس را بکار نیاید و در هر که این دو گوهر یابی چنگ در وی زن و از دست مگذار که وی همه را بکار آید و بدانک از همه هنرها بهترین هنری سخن گفتن است که آفریدگار ما جلّ جلاله از همه آفریده‌های خویش آدمی را بهتر آفرید و آدمی فزونی یافت بر دیگر جانوران به ده درجه که در تن اوست: پنج از درون و پنج از بیرون. اما پنج نهانی چون اندیشه و یاد گرفتن و نگاه داشتن و تخیل کردن و تمیز و گفتار و پنج ظاهر چون سمع و بصر و شم و لمس و ذوق و از این جمله آنچ دیگر جانوران را هست، نه برین جمله که آدمی راست. پس آدمی بدین سبب پادشاه و کامکار شد بر دیگر جانوران و چون این بدانستی زفان را بخوبی و هنر آموختن خو کن و جز خوبی گفتن زفان را عادت مکن. گفت‌ که زفان تو دایم همان گوید که تو او را بر آن داشته باشی و عادت کنی، که گفته‌اند: هر که زفان او خوشتر هواخواهان او بیشتر و با همه هنرها جهد کن تا سخن بجایگاه گویی که سخن نه بر جایگاه اگر چه خوب باشد زشت نماید و از سخن بی‌فایده دوری گزین که سخن بی‌سود همه زیان باشد و سخن که ازو بوی دروغ آید و بوی هنر نیاید ناگفته بهتر، که حکیمان سخن را به نبیذ ماننده کرده‌اند که هم ازو خمار خیزد و هم بدو درمان خمار بود. اما سخن ناپرسیده مگوی و تا نخواهند کس را نصیحت مکن و پند مده، خاصه آن کس را که پند نشنود که او خود افتد و بر سر ملاء هیچ کس را پند مده که گفته‌اند: النصح بین الملاء تقریع؛ اگر کسی به کژی برآمده بود گرد راست کردن او مگرد که نتوانی، که هر درختی را که کژ برآمده بود و شاخ زده بود و بالا گرفته جز به بریدن و تراشیدن راست نگردد. چنانک به سخن بخیلی نکنی اگر طاقت بود به عطاء مال هم بخیلی مکن که مردم فریفتهٔ مال زودتر شوند که فریفتهٔ سخن و از جای تهمت‌زده پرهیز کن و از یار بداندیش و بدآموز دور باش و بگریز و در خویشتن به غلط مشو و خویشتن را جایی نه که اگر بجویندت هم‌آنجا یابند تا شرمسار نگردی و خود را از آنجای طلب که نهاده باشی تا بازیابی و به زیان و به غم مردم شادی مکن تا مردمان به زیان و غم تو شادی نکنند. داد بده تا داد یابی و خوب گوی تا خوب شنوی و اندر شورستان تخم مکار که بر ندهد و رنج بیهوده بود، یعنی که با مردم ناکس نیکی کردن چون تخم در شورستان افکندن باشد. اما نیکی از سزاوار نیکی دریغ مدار و نیکی آموز باش که پیغامبر گفته است، علیه السلام: الدال علی الخیر کفاعله، و نیکی کن و نیکی فرمای که این دو برادرند که پیوندشان ازمانه بگسلد و بر نیکی کردن پشیمان مباش که جزای نیک و بد هم درین جهان به تو رسد، پیش از آنک بجای دیگر روی و چون تو با کسی نکویی کنی بنگر که اندر وقت نکویی کردن هم‌چندان راحت به تو رسد که بدان کس رسد و اگر با کسی بدی کنی چندانی که رنج به وی رسد بر دل تو ضجرت و گرانی رسیده باشد و از تو خود به کسی بد نیاید و چون به حقیقت بنگری بی‌ضجرت تو از تو به کسی رنجی نرسد و بی‌خوشی تو راحتی از تو به کسی نرسد، درست شد که مکافات نیک و بد هم درین جهان بیابی، پیش از آنک بدان جهان رسی و این سخن را که گفتم کسی منکر نتواند شدن که هرکه در همه عمر خویش با کسی نیکی یا بدی کرده‌ست چون به حقیقت بیندیشد داند که من بدین سخن برحقم و مرا بدین سخن مصدق دارند، پس تا توانی نیکی از کسی دریغ مدار که نیکی آخر یک‌روز بر دهد.

اطلاعات

منبع اولیه: کیانا زرکوب

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدان ای پسر که آفریدگار ما جلّ جلاله چون خواست که جهان آبادان بماند اسباب نسل پدید کرد و شهوت جانور را سبب کرد، پس همچنین از موجب خرد بر فرزند واجب است خود را حرمت داشتن و تعهد کردن و نیز واجب است اصل خود را تعهد کردن و حرمت داشتن و اصل او هم پدر و مادرست، تا نگویی که پدر و مادر را بر من چه حق است که ایشان را غرض شهوت بود نه مقصود من بودم، هر چند غرض شهوت بود، مضاعفْ شفقت ایشانست؛ کی از بهر تو خویشتن را بکشتن دهند و کمتر حرمت مادر و پدر آنست که هر دو واسطه‌اند میان تو و آفریدگار تو؛ پس چندانک آفریدگار خود را و خود را حرمت داری واسطه را نیز اندر خور او بباید داشت و آن فرزند را که مادام خرد رهنمون او بود از حق پدر و مادر خالی نباشد، حق سبحانه و تعالی می‌گوید در کلام مجید خویش که: اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم، این آیت را از چند روی تفسیر کرده و بیک روایت چنین خواندم که اولوالامر مادر و پدرند زیرا که امر بتازی دوست: یا کارست یا فرمان و اولوالامر آن بود که او را هم فرمان بود و هم توان و پدر و مادر را هم توانست و هم فرمان، اما توان پروردن باشد و فرمان خوبی آموختن. نگر ای پسر که رنج دل پدر و مادر نخواهی و خوار نداری که آفریدگار برنج دل مادر و پدر بسیار عقوبت کند و حق تعالی می‌گوید: فلا تقل لهما اف و لا تنهرهما و قل لهما قولا کریما. امیرالمؤمنین علی را رضی الله عنه پرسیدند که حق مادر و پدر چندست و چیست بر فرزند؟ گفت: این ادب ایزد تعالی در مرگ مادر و پدر پیغامبر علیه السلام {بنمود} که اگر ایشان روزگار پیغامبر را علیه السلام دریافتندی واجب بودی ایشان را برتر از همه کس داشتن، ضعیف آمدی که گفت: انا سید الولد آدم و لافخر؛ پس حق مادر و پدر {اگر از روی دین ننگری از روی خرد و مردمی بنگر} که اصل منبت پرورش تواند و چون تو در حق ایشان مقصر باشی چنان بود که تو سزای نیکی نباشی و آن کس که وی حق شناس اصل نیکی نباشد نیکی فرع را هم حق نداند، نیکی کردن از خیر که باشد و تو نیز خیر{گی} خویش مجوی و با پدر و مادر خویش چنان باش که از فرزندان خویش طمع داری که با تو باشند، زیرا که آنکه از تو آید همان طمع دارد که تو از وی زادی و مثل آدمی هم‌چون میوه است و مادر و پدر هم‌چون درخت، هر چند درخت را تعهد بیش کنی میوه از وی نکوتر و بهتر یابی و چون پدر و مادر را حرمت ‌داری و آزرم، دعا و نفرین ایشان در تو اثر بیشتر کند و مستجاب‌تر بود و بخشنودی حق تعالی نزدیک‌تر باشی و بخشنودی ایشان نزدیک‌تر باشی و نگر از بهر میراث مادر و پدر نخواهی که بی‌مرگ مادر و پدر آنچ روزی تست بتو رسد، کی روزی مقسومست بر همه کس و بهر کسی آن رسد که قسمت او کرده‌اند و از بهر روزی رنج بسیار بر خود منه که بکوشش روزی‌ افزون نگردد، چنانک گفت: عش بجدک لابکدک، یعنی سخت زی نه بکوشش و اگر خواهی که از بهر روزی همواره از خدای خشنود باشی بکسی منگر که حال او بهتر از حال تو باشد، بکسی نگر که حال او از حال تو بتر باشد، تا دایم از خداوند خشنود باشی و اگر بمال درویش گردی جهد کن تا بخرد توانگر باشی، که توانگری خرد بهتر از توانگری مال و بخرد مال توان حاصل کرد و بمال خرد نتوان حاصل نتوان کرد و جاهل از مال زود درویش گردد و خرد را دزد نتواند بردن و آب و آتش هلاک نتواند کردن، پس اگر خرد داری با خرد هنر آموز که خرد بی‌هنر چون تنی بود بی‌جامه و شخصی بی‌صورت، که گفته‌اند: الادب صورة العقل.
هوش مصنوعی: ای پسر، بدان که خداوند وقتی اراده کرد جهان به خوبی و آبادانی باقی بماند، نسل‌ها را پدید آورد و انگیزه‌های طبیعی را برای جانوران ایجاد کرد. بنابراین، بر فرزند واجب است که به خود احترام بگذارد و به خانواده‌اش نیز احترام بگذارد؛ چرا که پدر و مادر اساس وجود او هستند. حتی اگر انگیزه داشتن فرزند، به خاطر تمایلات طبیعی باشد، محبت و شفقت پدر و مادر می‌بایست بیشتر از آن باشد که خود را قربانی فرزند کنند. این احترام به والدین نیز بخشی از احترام به خداوند است، زیرا آنها میان تو و آفریدگارت واسطه‌اند. همچنین، خداوند در قرآن می‌فرماید: «خدا را اطاعت کنید و پیغمبر و صاحبان امر را». طبق تفسیرها، والدین نیز از صاحبان امرند، زیرا هم قدرت دارند و هم وظیفه تربیت و آموزش را بر عهده دارند. ای پسر، به خاطر دشواری‌هایی که برای والدینت پیش می‌آید، آزارشان نده و به آن‌ها بی‌احترامی نکن، زیرا خداوند نیز بر کسانی که به دل والدین زحمت می‌دهند، مجازات‌های سختی می‌فرستد. خداوند می‌فرماید: «به آنها اف نگو و بر آن‌ها فریاد نزن و با آن‌ها کلامی نیکو بگو». امام علی (ع) درباره حق والدین فرمود که در زمان پیامبر، اگر والدین از او پیروی می‌کردند، برتریشان بر دیگران واجب بود. توجه به والدین و احترام به آن‌ها نه تنها از نظر دینی بایسته است، بلکه از نظر عقلانی و اجتماعی نیز ارزشمند است. تو باید بدانید که والدین منبع اصلی تربیت و رشد هر فرد هستند و اگر در احترام به آن‌ها کوتاهی کنی، به نتیجه خوبی نخواهی رسید. محبت و رعایت والدین باعث می‌شود دعای آن‌ها برایت مؤثرتر باشد و در نزد خداوند نیز نزدیک‌تر به رحمت قرار بگیری. همچنین به یاد داشته باش که ثروت و روزی هر کس مقدر شده است و نیازی به نگرانی بیش از حد نیست؛ بلکه با بکارگیری عقل و خرد، می‌توان به ثروت واقعی رسید. در نهایت، علم و دانش از مال ارزش بیشتری دارند و بزرگ‌ترین ثروت، خرد و عقل است.