گنجور

باب چهارم: اندر فزونی طاعت از راه توانستن

بدان ای پسر که خدای تعالی دو فریضه پیدا کرد از بهر منعمان و بندگان خاص و آن حج است و زکوة و فرمود که هر که را ساز بود خانه او را زیارت کند و آنرا که ساز ندارد نفرمود، نه بینی که در دنیا نیز معاملت درگاه پادشاه هم خداوندان نعمت توانند کرد و اعتماد حج بر سفرست و بینوایان را سفر فرمودن نه از دانش باشد و بی‌ساز سفر کردن از تهلکه و نادانی باشد و چون ساز بود سفر نکنی خوشی و لذت دنیا تمام نباشد که خوشی دنیا و لذت نعمت اندر آنست که نادیده به بینی و ناخورده بخوری و نایافته بیابی و این جز در سفر نباشد که مردم سفری جهان آزموده و کاردیده و روزبه و دانا بود که نادیده دیده باشد و ناشنیده شنیده، چنانک گفته‌اند: لیس الخبر کالمعاینه کی جهان دیدگان را برابر نکنند و گفته‌اند، نظم:

جهان دیدگان را بنادیدگان
نکردند یکسان پسندیدگان

پس آفریدگار تقدیر سفر کرد بر خداوندان نعمت تا داد نعمت وی بدهند و نعمت او بسزا بخورند و فرمان خداوند تعالی بجای آرند و خانهٔ او را زیارت کنند و دوریش و بی‌توشه و بی‌زاد را نفرمودند { چنانکه دو بیت من گویم، رباعی:

گر یار مرا نخواند و با خود ننشاند
وز درویشی مرا چنین خوار بماند
معذورست او که خالق هر دو جهان
درویشان را بخانهٔ خویش نخواند

کی اگر حج کند خویشتن بتهلکه افکنده باشد و هر درویشی که کار توانگر کند چون بیماری بود که کار تن درستان کند و داستان او راست چون داستان آن دو حاجی بود که یکی توانگر و یکی درویش بود:

حکایت: وقتی رئیس بخارا قصد حج کرد و مردی سخت منعم بود و در آن قافله کسی ازو منعم‌تر نبود و فزون از صد شتر در زیر بار او بود و او در عماری نشسته بود و خرامان و نازان همی‌شد، در بادیه با ساز و آلت تمام و قومی از درویش و توانگر با وی همراه بودند، چون نزدیک عرفات برسیدند درویشی همی‌آمد پای برهنه و تشنه و گرسنه و پایها آبله کرده، رئیس بخارا را دید بدان سان ساز و تن‌آسانی روی بوی کرد و گفت: وقت مکافات جزای من و تو هر دو یکی خواهد بود؟ تو در آن ناز و نعمت همی‌روی و من درین شدت. رئیس بخارا گفت حاشا که جزای من و تو هر دو یکی باشد و اگر من بدانستمی کی جزای من و تو هر دو یکی خواهد بود هرگز قدم در بادیه ننهادمی. درویش گفت چرا؟ گفت: از بهر آنک من بفرمان خدای تعالی آمدم و تو بر خلاف فرمان حق تعالی می‌کنی و مرا بخوانده‌اند و من میهمانم و تو طفیلی و حشمت میهمان خوانده با طفیلی کی راست باشد و حق تعالی توانگران را خواند و درویشان را گفت: و لاتلقوا بایدیکم الی التهلکة، تو بی‌فرمان خدای به بیچارگی و گرسنگی در بادیه آمدی و خود را در تهلکه افکندی و فرمان حق تعالی را کار نبستی و با فرمان‌برداران چرا برابری کنی، هر که استطاعت دارد و حج کند فرمان حق تعالی بجای آورده باشد و داد نعمت او داده.

پس چون ترا ای پسر ساز حج بود هیچ تقصیر مکن که ساز سفر حج پنج چیزست: مکنت و نعمت و توانائی و مدت و داد و حرمت و امن و راحت، چون ازین بهره یابی جهد کن بر تمامی و بدانک حج طاعتیست کی دایم چون ساز بود اگر نیت در سال مستقبل معلق کنی جرم امام از تو منقطع گردد ولکن زکوة مال طاعتیست که بهیچگونه چون مکنت بود نادادن عذری نیست و خدای تعالی زکوة دهندگان را از مقربان خواند و مال مردم زکوة دهنده در میان دیگر قوم چون مثال پادشاه است در میان رعیت کی روزی‌ده او بود و دیگران روزی‌خواره و حق تعالی تقدیر کرد تا گروهی درویش باشند و گروهی توانگر و توانا باشند، با آنک همه اگر همه را توانگر گردانیدی توانستی ولکن دو گروه از آن کرد تا منزلت و شرف بندگان پدید آید و برتران از فروتران پیدا شوند کی چون پادشاه که یک خدمتکار را روزی‌ده قوی کند، پس اگر این خدمتکار که روزی‌ده بود روزی خورد و ندهد از خشم پادشاه ایمن نباشد. اما زکوة در سالی یک‌بارست و بر تو فریضه است، لکن اگر چه صدقه فریضه نیست در مروت و مردمی است، چندانک توانی میده و تقصیر مکن که مردم صدقه‌ده دایم در امن خدای تعالی باشد و امن از خدای تعالی بغنیمت باید داشت و زنهار ای پسر که در نهاد زکوة و حج دل بشک نداری و کار بیهوده نسگالی و نگویی که دویدن و برهنه بودن و ناخن ناچیدن و موی ناپیراستن چراست و از بیست دینار نیم دینار چیست و زکوة چیست و زکوة گوسفند و شتر چه بود و گوسفند چرا قربان کنند، بدین حکمت دل پاک دار و گمان مبر که آنچ تو ندانی خیری نیست که خیری آنست که ما ندانیم و تو بفرمان برداری حق تعالی مشغول باش که ترا با چون و چرا هیچ کار نیست؛ چون این فرمان بجای آوردی بشناس که حق مادر و پدر هم از فرمان خدای است عزّوجل.

باب سیوم: اندر سپاس داشتن از خداوند نعمت: بدان ای پسر که سپاس خداوند نعمت واجب است بر همهٔ خلق بر اندازهٔ فرمان‌، نه بر اندازهٔ استحقاق‌، اگر همگی خویش شکر سازد هنوز حق شکر یک جزو از هزار جزو نتواند گفتن بر اندازهٔ فرمان. اگر حق تعالی از نعمت اندک شکر خواهد بسیار بود، چنانکه اندازهٔ طاعت در دین اسلام پنج است: دو ازو خاص منعمان را و سه ازو عموم خلایق را، یکی ازو اقرار به زفان و تصدیق به دل و دیگر نماز پنجگانه و دیگر روزهٔ سی روز. اما شهادات دلیل نفی است بر حقیقت و هر چه جز از حقیقت است و نماز صدق قول اقرار بندگی و روزه تصدیق قول اقرار دادن به خدای تعالی، چون گفتی که من بنده‌ام در بند بندگی باید بود، چون گفتی که او خداوند‌ست زیر حکم خداوند باید بود و اگر خواهی که برابر طاعت دارد تو از طاعت مگریز و اگر بگریزی از بندهٔ خویش طاعت چشم مدار که نیکی تو بر بندهٔ تو بیش از آنست که نیکی خدای بر تو و بندهٔ بی‌طاعت مدار که بندهٔ بی‌طاعت خداوندی جوید و زود هلاک شود:باب پنجم: اندر شناختن حق پدر و مادر: بدان ای پسر که آفریدگار ما جلّ جلاله چون خواست که جهان آبادان بماند اسباب نسل پدید کرد و شهوت جانور را سبب کرد، پس همچنین از موجب خرد بر فرزند واجب است خود را حرمت داشتن و تعهد کردن و نیز واجب است اصل خود را تعهد کردن و حرمت داشتن و اصل او هم پدر و مادرست، تا نگویی که پدر و مادر را بر من چه حق است که ایشان را غرض شهوت بود نه مقصود من بودم، هر چند غرض شهوت بود، مضاعفْ شفقت ایشانست؛ کی از بهر تو خویشتن را بکشتن دهند و کمتر حرمت مادر و پدر آنست که هر دو واسطه‌اند میان تو و آفریدگار تو؛ پس چندانک آفریدگار خود را و خود را حرمت داری واسطه را نیز اندر خور او بباید داشت و آن فرزند را که مادام خرد رهنمون او بود از حق پدر و مادر خالی نباشد، حق سبحانه و تعالی می‌گوید در کلام مجید خویش که: اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم، این آیت را از چند روی تفسیر کرده و بیک روایت چنین خواندم که اولوالامر مادر و پدرند زیرا که امر بتازی دوست: یا کارست یا فرمان و اولوالامر آن بود که او را هم فرمان بود و هم توان و پدر و مادر را هم توانست و هم فرمان، اما توان پروردن باشد و فرمان خوبی آموختن. نگر ای پسر که رنج دل پدر و مادر نخواهی و خوار نداری که آفریدگار برنج دل مادر و پدر بسیار عقوبت کند و حق تعالی می‌گوید: فلا تقل لهما اف و لا تنهرهما و قل لهما قولا کریما. امیرالمؤمنین علی را رضی الله عنه پرسیدند که حق مادر و پدر چندست و چیست بر فرزند؟ گفت: این ادب ایزد تعالی در مرگ مادر و پدر پیغامبر علیه السلام {بنمود} که اگر ایشان روزگار پیغامبر را علیه السلام دریافتندی واجب بودی ایشان را برتر از همه کس داشتن، ضعیف آمدی که گفت: انا سید الولد آدم و لافخر؛ پس حق مادر و پدر {اگر از روی دین ننگری از روی خرد و مردمی بنگر} که اصل منبت پرورش تواند و چون تو در حق ایشان مقصر باشی چنان بود که تو سزای نیکی نباشی و آن کس که وی حق شناس اصل نیکی نباشد نیکی فرع را هم حق نداند، نیکی کردن از خیر که باشد و تو نیز خیر{گی} خویش مجوی و با پدر و مادر خویش چنان باش که از فرزندان خویش طمع داری که با تو باشند، زیرا که آنکه از تو آید همان طمع دارد که تو از وی زادی و مثل آدمی هم‌چون میوه است و مادر و پدر هم‌چون درخت، هر چند درخت را تعهد بیش کنی میوه از وی نکوتر و بهتر یابی و چون پدر و مادر را حرمت ‌داری و آزرم، دعا و نفرین ایشان در تو اثر بیشتر کند و مستجاب‌تر بود و بخشنودی حق تعالی نزدیک‌تر باشی و بخشنودی ایشان نزدیک‌تر باشی و نگر از بهر میراث مادر و پدر نخواهی که بی‌مرگ مادر و پدر آنچ روزی تست بتو رسد، کی روزی مقسومست بر همه کس و بهر کسی آن رسد که قسمت او کرده‌اند و از بهر روزی رنج بسیار بر خود منه که بکوشش روزی‌ افزون نگردد، چنانک گفت: عش بجدک لابکدک، یعنی سخت زی نه بکوشش و اگر خواهی که از بهر روزی همواره از خدای خشنود باشی بکسی منگر که حال او بهتر از حال تو باشد، بکسی نگر که حال او از حال تو بتر باشد، تا دایم از خداوند خشنود باشی و اگر بمال درویش گردی جهد کن تا بخرد توانگر باشی، که توانگری خرد بهتر از توانگری مال و بخرد مال توان حاصل کرد و بمال خرد نتوان حاصل نتوان کرد و جاهل از مال زود درویش گردد و خرد را دزد نتواند بردن و آب و آتش هلاک نتواند کردن، پس اگر خرد داری با خرد هنر آموز که خرد بی‌هنر چون تنی بود بی‌جامه و شخصی بی‌صورت، که گفته‌اند: الادب صورة العقل.

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کیانا زرکوب

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدان ای پسر که خدای تعالی دو فریضه پیدا کرد از بهر منعمان و بندگان خاص و آن حج است و زکوة و فرمود که هر که را ساز بود خانه او را زیارت کند و آنرا که ساز ندارد نفرمود، نه بینی که در دنیا نیز معاملت درگاه پادشاه هم خداوندان نعمت توانند کرد و اعتماد حج بر سفرست و بینوایان را سفر فرمودن نه از دانش باشد و بی‌ساز سفر کردن از تهلکه و نادانی باشد و چون ساز بود سفر نکنی خوشی و لذت دنیا تمام نباشد که خوشی دنیا و لذت نعمت اندر آنست که نادیده به بینی و ناخورده بخوری و نایافته بیابی و این جز در سفر نباشد که مردم سفری جهان آزموده و کاردیده و روزبه و دانا بود که نادیده دیده باشد و ناشنیده شنیده، چنانک گفته‌اند: لیس الخبر کالمعاینه کی جهان دیدگان را برابر نکنند و گفته‌اند، نظم:
هوش مصنوعی: بدان که خداوند متعال دو وظیفه مهم برای بندگان خاص خود تعیین کرده است: یکی حج و دیگری زکات. او فرموده است که هر کسی که توانایی رفتن به خانه‌اش را دارد، باید آن را زیارت کند و برای کسانی که توان سفر ندارند، این امر واجب نیست. همان‌طور که در زندگی روزمره نیز تلاش برای رسیدن به درگاه پادشاهان، نیازمند امکانات است. سفر کردن برای انجام حج بر اساس امکانات است و فرستادن افراد ضعیف به سفر، نشان از دانش کافی ندارد. اگر کسی با امکانات سفر نکند، در واقع خود را در خطر و نادانی قرار داده است. زمانی که امکانات سفر فراهم باشد، سفر نرفتن به معنای از دست دادن شادی و لذایذ دنیوی است، زیرا خوشی‌های دنیا و لذت‌های واقعی در تجربه‌های نادیده، نخورده و نایافته وجود دارد و این تنها از طریق سفر به دست می‌آید. افرادی که جهان را دیده و تجربه‌های آن را کسب کرده‌اند، می‌توانند چیزهایی را که دیگران نمی‌بینند و نمی‌شنوند، بشناسند، چرا که گفته‌اند: "دیدن مهم‌تر از شنیدن است."
جهان دیدگان را بنادیدگان
نکردند یکسان پسندیدگان
هوش مصنوعی: در این جهان، کسانی که نمی‌توانند با چشم خود ببینند، از چیزهایی که نمی‌توانند به درستی درک کنند، برخوردار نخواهند شد. در حالی که تنها معدودی از افراد هستند که می‌توانند آنچه را که می‌خواهند به صورت صحیح و عمیق بپسندند.
پس آفریدگار تقدیر سفر کرد بر خداوندان نعمت تا داد نعمت وی بدهند و نعمت او بسزا بخورند و فرمان خداوند تعالی بجای آرند و خانهٔ او را زیارت کنند و دوریش و بی‌توشه و بی‌زاد را نفرمودند { چنانکه دو بیت من گویم، رباعی:
هوش مصنوعی: پس خداوند، سرنوشت را بر افرادی که نعمت‌ها را دارند، هدایت کرده تا آن نعمت‌ها را به دیگران بدهند و خودشان از آن‌ها به درستی بهره‌مند شوند. همچنین، او خواسته است که دستورات او اجرا شود، خانه‌اش مورد زیارت قرار گیرد و از دوری و بی‌نصیب شدن منع شده‌اند.
گر یار مرا نخواند و با خود ننشاند
وز درویشی مرا چنین خوار بماند
هوش مصنوعی: اگر محبوب من مرا صدا نکند و در کنار خود نبرد، پس چه کنم که این ذلت و حقارت نسبت به یک درویش بر من بماند؟
معذورست او که خالق هر دو جهان
درویشان را بخانهٔ خویش نخواند
هوش مصنوعی: او که خالق هر دو جهان است، درویشان را به خانه‌اش نمی‌خواند و برای این کار معذور است.
کی اگر حج کند خویشتن بتهلکه افکنده باشد و هر درویشی که کار توانگر کند چون بیماری بود که کار تن درستان کند و داستان او راست چون داستان آن دو حاجی بود که یکی توانگر و یکی درویش بود:
هوش مصنوعی: کسی که به حج می‌رود، باید مراقب باشد که خود را به خطر نیندازد. هر درویشی که با قدرت و توانایی خود کاری انجام دهد، حالش مانند حال بیماری است که نمی‌تواند به خوبی کار کند. این وضعیت مانند داستان دو حاجی است؛ یکی ثروتمند و دیگری فقیر.
حکایت: وقتی رئیس بخارا قصد حج کرد و مردی سخت منعم بود و در آن قافله کسی ازو منعم‌تر نبود و فزون از صد شتر در زیر بار او بود و او در عماری نشسته بود و خرامان و نازان همی‌شد، در بادیه با ساز و آلت تمام و قومی از درویش و توانگر با وی همراه بودند، چون نزدیک عرفات برسیدند درویشی همی‌آمد پای برهنه و تشنه و گرسنه و پایها آبله کرده، رئیس بخارا را دید بدان سان ساز و تن‌آسانی روی بوی کرد و گفت: وقت مکافات جزای من و تو هر دو یکی خواهد بود؟ تو در آن ناز و نعمت همی‌روی و من درین شدت. رئیس بخارا گفت حاشا که جزای من و تو هر دو یکی باشد و اگر من بدانستمی کی جزای من و تو هر دو یکی خواهد بود هرگز قدم در بادیه ننهادمی. درویش گفت چرا؟ گفت: از بهر آنک من بفرمان خدای تعالی آمدم و تو بر خلاف فرمان حق تعالی می‌کنی و مرا بخوانده‌اند و من میهمانم و تو طفیلی و حشمت میهمان خوانده با طفیلی کی راست باشد و حق تعالی توانگران را خواند و درویشان را گفت: و لاتلقوا بایدیکم الی التهلکة، تو بی‌فرمان خدای به بیچارگی و گرسنگی در بادیه آمدی و خود را در تهلکه افکندی و فرمان حق تعالی را کار نبستی و با فرمان‌برداران چرا برابری کنی، هر که استطاعت دارد و حج کند فرمان حق تعالی بجای آورده باشد و داد نعمت او داده.
هوش مصنوعی: حکایت از این قرار است که رئیس بخارا، با جمعی از افراد ثروتمند و زائران، به سفر حج می‌رفت. او در میان این قافله زندگی راحتی داشت و تعداد زیادی شتر بار او را حمل می‌کرد. در حالی که او بر روی نشیمن خود نشسته و با ناز و زیبایی حرکت می‌کرد، درویشی به او نزدیک شد که پاهایش برهنه و زخمی، و از شدت گرسنگی و تشنگی رنج می‌برد. این درویش به رئیس بخارا گفت که میان او و رئیس، سزاوارانه نباید تفاوتی وجود داشته باشد. رئیس بخارا در پاسخ گفت که هرگز نمی‌خواهد به این صورت برود و هدف او از سفر این بود که فرمان خدا را دنبال کند، در حالی که درویش به سبب نافرمانی از خدا در این وضعیت سخت قرار دارد. وی تاکید کرد که کسی که توانایی انجام حج را دارد، باید در این راه عمل کند و در عوض کسی که خود را به زحمت می‌اندازد، نمی‌تواند با او برابر باشد.
پس چون ترا ای پسر ساز حج بود هیچ تقصیر مکن که ساز سفر حج پنج چیزست: مکنت و نعمت و توانائی و مدت و داد و حرمت و امن و راحت، چون ازین بهره یابی جهد کن بر تمامی و بدانک حج طاعتیست کی دایم چون ساز بود اگر نیت در سال مستقبل معلق کنی جرم امام از تو منقطع گردد ولکن زکوة مال طاعتیست که بهیچگونه چون مکنت بود نادادن عذری نیست و خدای تعالی زکوة دهندگان را از مقربان خواند و مال مردم زکوة دهنده در میان دیگر قوم چون مثال پادشاه است در میان رعیت کی روزی‌ده او بود و دیگران روزی‌خواره و حق تعالی تقدیر کرد تا گروهی درویش باشند و گروهی توانگر و توانا باشند، با آنک همه اگر همه را توانگر گردانیدی توانستی ولکن دو گروه از آن کرد تا منزلت و شرف بندگان پدید آید و برتران از فروتران پیدا شوند کی چون پادشاه که یک خدمتکار را روزی‌ده قوی کند، پس اگر این خدمتکار که روزی‌ده بود روزی خورد و ندهد از خشم پادشاه ایمن نباشد. اما زکوة در سالی یک‌بارست و بر تو فریضه است، لکن اگر چه صدقه فریضه نیست در مروت و مردمی است، چندانک توانی میده و تقصیر مکن که مردم صدقه‌ده دایم در امن خدای تعالی باشد و امن از خدای تعالی بغنیمت باید داشت و زنهار ای پسر که در نهاد زکوة و حج دل بشک نداری و کار بیهوده نسگالی و نگویی که دویدن و برهنه بودن و ناخن ناچیدن و موی ناپیراستن چراست و از بیست دینار نیم دینار چیست و زکوة چیست و زکوة گوسفند و شتر چه بود و گوسفند چرا قربان کنند، بدین حکمت دل پاک دار و گمان مبر که آنچ تو ندانی خیری نیست که خیری آنست که ما ندانیم و تو بفرمان برداری حق تعالی مشغول باش که ترا با چون و چرا هیچ کار نیست؛ چون این فرمان بجای آوردی بشناس که حق مادر و پدر هم از فرمان خدای است عزّوجل.
هوش مصنوعی: ای پسر، وقتی که قصد رفتن به حج را داری، هیچ‌گونه کوتاهی نکن، زیرا سفر حج شامل پنج چیز است: ثروت، نعمت، توانایی، زمان و امنیت و آرامش. وقتی به این موارد دست یافتی، باید تلاش کنی که همه‌ی شرایط را فراهم کنی. همچنین باید بدانی که حج عبادتی است که در صورت آماده بودن، همیشه واجب است. اگر در سال آینده نیت سفر حج را معلق کنی، دیگر گناهی بر تو نیست. اما زکات اموالی است که نمی‌توان به هیچ بهانه‌ای از پرداخت آن شانه خالی کرد و خداوند زکات‌دهندگان را نزدیک‌ترین بندگان به خود می‌داند. مال کسانی که زکات می‌دهند، مشابه مال پادشاه است که همیشه روزی‌دهنده است و بقیه مردم در این زمینه وابسته به او هستند. خدای تعالی مقرر کرده که برخی افراد فقیر و برخی دیگر توانگر باشند، تا مرتبه و شرافت بندگان مشخص شود و برتری‌های افراد قابل مشاهده باشد. بنابراین، اگر روزی‌دهنده‌ای غذا بخورد و زکات ندهد، از خشم پادشاه در امان نخواهد بود. زکات یک بار در سال واجب است. هرچند صدقه واجب نیست، اما از نظر مروت و انسانیت باید تا حد ممکن بدهی و در این کار کوتاهی نکن؛ زیرا کسانی که صدقه می‌دهند، همیشه در امنیت خداوند هستند. همچنین باید مراقب باشی که در مورد زکات و حج، قلبت را مضطرب نکنی و در کارهای بیهوده نیفتی. نگو که چرا باید ناخن‌ها و موها را اصلاح کنیم و به موارد کم‌ارزش بهای زیادی بدهی. با توجه به حکمت این امور، قلبت را پاک نگه‌دار و گمان مبر که آنچه نمی‌دانی خیری ندارد. خیر واقعی در اموری است که ما از آن بی‌خبر هستیم. پس به فرمان خداوند عمل کن و از دیالوگ و پرسش‌های بیهوده خودداری کن و بدان که این احکام مربوط به خداوند و والدینت است.