گنجور

باب سی و ششم: اندر آداب خنیاگری

بدان ای پسر که اگر خنیاگر باشی خوش‌خوی و سبک‌روح باش و خود را به طاقت خویش همیشه پاک‌جامه دار و مطیب و معطر و خوب‌زبان باش و چون به سرایی در شوی به مطربی‌، ترش‌روی و گرفته مباش و همه راههاء گران مزن و همه راههاء سبک مزن، که همه از یک نوع زدن شرط نیست، که آدمی همه یک‌طبع نباشند، هم چنانک مجلس مختلف است و ازین سبب است که استادان اهل ملاهی این صناعت را ترتیبی نهاده‌اند: اول دستان خسروانی زنند و آن از بهر مجلس ملوک ساخته‌اند و بعد از آن طریقها به وزن گران نهاده‌اند چنانک بدو سرود بتوان گفتن و آن را راه نام کرده‌اند و آن راهی بود که به طبع پیران و خداوندان جِد نزدیک‌تر بود، پس این راه گران از بهر این قوم ساخته‌اند و آنگاه چون دیدند که خلق همه پیر و اهل جد نباشند گفتند این از بهر پیران طریقی نهاده‌اند و از بهر جوانان نیز طریقی بنهیم، پس بجستند و شعرها که به وزن سبک‌تر بود بر وی راههاء سبک ساختند و خفیف نام کردند، تا از پس هر راهی گران ازین خفیفی بزنند، گفتند تا در هر نوبتی مطربی هم پیران را نصیب باشد و هم جوانان را، پس کودکان و زنان و مردان لطیف‌طبع نیز بی‌بهره نباشند، تا آنگاه که ترانه گفتن پدید آمد، این ترانه را نصیب این قوم کردند، تا این قوم نیز راحت یابند و لذت، از آنک از وزن‌ها هیچ وزنی لطیف‌تر از وزن ترانه نیست. پس همه از یک نوع مزن و مگوی که چنین باید که گفتم، تا همه را از سماع تو بهره باشد و در مجلسی که بشینی نگاه کن اگر مستمع سرخ روی و دموی روی باشد بیشتر بم بزن و اگر زردروی و صفرایی بود بیشتر زیر بزن و اگر سیاه‌گونه و نحیف و سودایی بود بیشتر سه‌تا بزن و اگر سپید پوست و فربه بود و مرطوب بود بیشتر بر بم بزن که این رودها را بر چهار طبع مردم ساخته‌اند؛ هر چند این که گفتم در شرط و آیین مطربی نیست، خواستم که ترا ازین معنی آگاه کنم، تا ترا معلوم بود. دیگر جهد کن تا آنجا که باشی از حکایت و مطایبت و مزاح کردن نیاسایی، تا از رنج مطربی تو کم شود و دیگر اگر خنیاگری باشی که شاعری دانی عاشق شعر خود مباش و همه روایت از شعر خویش مکن، چنانک ترا با شعر خود خوش بود آن قوم را نباشد، که خنیاگران راویان شاعرند، نه راوی شعر خویش‌اند و دیگر اگر نردباز باشی چون به مطربی روی اگر دو کس با هم نرد می‌بازند تو مطربی خویش باطل مکن و به تعلیم کردن نرد مشغول مشو و به شطرنج، که ترا مطربی خوانده‌اند نی به قامری و نیز سرودی که آموزی ذوق نگاه دار: غزل و ترانه بی‌وزن مگوی و چنان مگوی که سرود جای دیگر بود و زخمه جای دیگر و اگر بر کسی عاشق باشی همه حسب حال خود مگوی، مگر این ترا خوش آید و دیگران را نباید و هر سرودی در معنی دیگر گوی، شعر و غزل بسیار یاد گیر، چون فراقی، وصالی و ملامت و عتاب و رد و منع و قبول و وفا و جفا و احسان و عطا و خشنودی و گله، حسب حالهای وقتی و فصلی، چون سرود‌های خزانی و زمستانی و تابستانی، باید که بدانی به هر وقت چه باید گفتن و نباید که اندر بهار، خزانی گویی و در خزان، بهاری و در تابستان، زمستانی و در زمستان، تابستانی؛ وقت هر سرودی باید که بدانی، اگر چه استاد بی‌نظیر باشی و در سر کار حریفان را می‌نگر، اگر قوم مردمان خاص و پیران عاقل باشند که صرف مطربی بدانند پس مطربی کن و راهها و نواهای نیک می‌زن، اما سرود بیشتر اندر پیری گوی و در مذمت دنیا و اگر قوم جوانان و کودکان باشند بیشتر طریقهای سبک زن و سرود‌هایی گوی که در حق زنان گفته باشند، یا در ستایش نبیذخواران و اگر قوم سپاهیان و عیاران باشند دو بیتی‌هاء ماوراءالنهری گوی، در حرب کردن و خون ریختن و ستودن عیار پیشه‌گی و جگرخواره مباش و همه نواهاء خسروانی مزن و مگوی و دیگر شرط مطربی نیست که نخست بر پردهٔ راست چیزی بزن، پس علی رسم بر هر پردهٔ چون پردهٔ باده و پردهٔ عراق و پردهٔ عشاق و پردهٔ زیر افگنده و پردهٔ بوسلیک و پرده سپاهان و پرده نوا و پرده بسته مگوی، که تا شرط مطربی بجای آورده باشی و آنگاه بر سر کوی ترانه روم، که تو تا شرط مطربی بجای آری مردمان مست شده باشند و رفته؛ اما نگر تا هر کسی چه خواهد و چه راه دوست دارند، چون قدح بدان کس رسد آن گوی که وی خواهد، تا ترا آن دهد که تو خواهی، که خنیاگری را بزرگترین هنری آنست که برای و طبع مستمع رود و در مجلسی که باشی پیش‌دستی مکن پیاله گرفتن را و سه‌یکی بزرگ خواستن را، نبیذ کم خور تا سیم بحاصل کنی، چون سیم یافتی آنگاه تن در نبیذ ده و در مطربی با مستان ستیزه مکن به سرودی که خواهند، اگر چه محال باشد، تو از آن میندیش، بگذار تا می‌گوید؛ چون نبیذ بخوری و مردمان مست شوند با همکاران در مناظره مشو، که از مناظره سیم بحاصل نشود و بنگر تا مطرب معربد نباشی که از عربدهٔ تو سیم مطربی از میان برود و سر و روی و دست‌افزار شکسته شود و یا جامه‌دریده به خانه شوی و خنیاگران مزدوران مستانند و مزدور معربد را دانی که مزد ندهد و اگر در مجلس کسی ترا بستاید وی‌را تواضع نمای، تا دیگران ترا بستایند، اول به هشیاری ستودن بود بی‌سیم، چون مست شود سیم از پس ستودن بود و اگر مستان به خانه می‌روند یا به راهی یا سرودی سخت کردند، چنانک عادت مستان بود، تو از گفتن ملول مشو و می‌گوی تا آنگاه که غرض تو از آن حاصل شود، که مطربان را بهتر هنری صبرست که با مستان کنند و اگر صبر نکند محروم ماند و نیز گفته‌اند که: خنیاگر کر و کور و گنگ باید، یعنی گوش بجایی ندارد که نباید داشتن و بجایی ننگرد که نباید نگریستن و هر جایی که رود چیزی که در جایی دیگر دیده باشد و شنیده باز نگوید، چنین مطرب پیوسته با میزبان باشد و الله اعلم.

باب سی و پنجم: در رسم شاعری: ای پسر، اگر شاعر باشی جهد کن تا سخن تو سهل ممتنع باشد و بپرهیز از سخن غامض و بچیزی که تو دانی و دیگری نداند که بشرح حاجت افتد مگوی، که این شعر از بهر مردمان گویند نه از بهر خویش و بوزن و قوافیت قناعت مکن و بی‌صناعتی و ترتیبی شعر مگوی، که شعر راست ناخوش بود، صنعت و چربک باید که بود و شعر در ترجمه مردم را ناخوش آید، با صناعت باید برسم شعرا، چون:باب سی و هفتم: اندر خدمت کردن پادشاه: بدان ای پسر که اگر اتفاق افتد که از جملهٔ حاشیت باشی از آن پادشاه و به‌خدمت او پیوندی، هر چند پادشاه ترا نزدیک خویش ممکن دارد تو بدآن نزدیکی وی غره مشو و گریزان باش، اما از خدمت گریزان مباش، که از نزدیکی مَلِک دوری خیزد و از خدمت پادشاه نزدیکی؛ اگر ترا از خویشتن ایمن دارد آن روز نا‌ایمن‌تر باش و هر که از کسی فربه شود نزار گشتن هم از آن کس باشد؛ هر چند که عزیز باشی از خویشتن‌شناسی غافل مباش و سخن جز بر مراد پادشاه مگوی و با وی لجاج مکن، که در مثل گفته‌اند که: ‌«هر که با پادشاه در‌افتد و لجاج کند پیش از اجل بمیرد‌» و خداوند‌ِ خویش را جز نیکویی کردن راه منمای، تا با تو نیکویی کند، که اگر بدی آموزی با تو هم بدی کند.

اطلاعات

منبع اولیه: کیانا زرکوب

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدان ای پسر که اگر خنیاگر باشی خوش‌خوی و سبک‌روح باش و خود را به طاقت خویش همیشه پاک‌جامه دار و مطیب و معطر و خوب‌زبان باش و چون به سرایی در شوی به مطربی‌، ترش‌روی و گرفته مباش و همه راههاء گران مزن و همه راههاء سبک مزن، که همه از یک نوع زدن شرط نیست، که آدمی همه یک‌طبع نباشند، هم چنانک مجلس مختلف است و ازین سبب است که استادان اهل ملاهی این صناعت را ترتیبی نهاده‌اند: اول دستان خسروانی زنند و آن از بهر مجلس ملوک ساخته‌اند و بعد از آن طریقها به وزن گران نهاده‌اند چنانک بدو سرود بتوان گفتن و آن را راه نام کرده‌اند و آن راهی بود که به طبع پیران و خداوندان جِد نزدیک‌تر بود، پس این راه گران از بهر این قوم ساخته‌اند و آنگاه چون دیدند که خلق همه پیر و اهل جد نباشند گفتند این از بهر پیران طریقی نهاده‌اند و از بهر جوانان نیز طریقی بنهیم، پس بجستند و شعرها که به وزن سبک‌تر بود بر وی راههاء سبک ساختند و خفیف نام کردند، تا از پس هر راهی گران ازین خفیفی بزنند، گفتند تا در هر نوبتی مطربی هم پیران را نصیب باشد و هم جوانان را، پس کودکان و زنان و مردان لطیف‌طبع نیز بی‌بهره نباشند، تا آنگاه که ترانه گفتن پدید آمد، این ترانه را نصیب این قوم کردند، تا این قوم نیز راحت یابند و لذت، از آنک از وزن‌ها هیچ وزنی لطیف‌تر از وزن ترانه نیست. پس همه از یک نوع مزن و مگوی که چنین باید که گفتم، تا همه را از سماع تو بهره باشد و در مجلسی که بشینی نگاه کن اگر مستمع سرخ روی و دموی روی باشد بیشتر بم بزن و اگر زردروی و صفرایی بود بیشتر زیر بزن و اگر سیاه‌گونه و نحیف و سودایی بود بیشتر سه‌تا بزن و اگر سپید پوست و فربه بود و مرطوب بود بیشتر بر بم بزن که این رودها را بر چهار طبع مردم ساخته‌اند؛ هر چند این که گفتم در شرط و آیین مطربی نیست، خواستم که ترا ازین معنی آگاه کنم، تا ترا معلوم بود. دیگر جهد کن تا آنجا که باشی از حکایت و مطایبت و مزاح کردن نیاسایی، تا از رنج مطربی تو کم شود و دیگر اگر خنیاگری باشی که شاعری دانی عاشق شعر خود مباش و همه روایت از شعر خویش مکن، چنانک ترا با شعر خود خوش بود آن قوم را نباشد، که خنیاگران راویان شاعرند، نه راوی شعر خویش‌اند و دیگر اگر نردباز باشی چون به مطربی روی اگر دو کس با هم نرد می‌بازند تو مطربی خویش باطل مکن و به تعلیم کردن نرد مشغول مشو و به شطرنج، که ترا مطربی خوانده‌اند نی به قامری و نیز سرودی که آموزی ذوق نگاه دار: غزل و ترانه بی‌وزن مگوی و چنان مگوی که سرود جای دیگر بود و زخمه جای دیگر و اگر بر کسی عاشق باشی همه حسب حال خود مگوی، مگر این ترا خوش آید و دیگران را نباید و هر سرودی در معنی دیگر گوی، شعر و غزل بسیار یاد گیر، چون فراقی، وصالی و ملامت و عتاب و رد و منع و قبول و وفا و جفا و احسان و عطا و خشنودی و گله، حسب حالهای وقتی و فصلی، چون سرود‌های خزانی و زمستانی و تابستانی، باید که بدانی به هر وقت چه باید گفتن و نباید که اندر بهار، خزانی گویی و در خزان، بهاری و در تابستان، زمستانی و در زمستان، تابستانی؛ وقت هر سرودی باید که بدانی، اگر چه استاد بی‌نظیر باشی و در سر کار حریفان را می‌نگر، اگر قوم مردمان خاص و پیران عاقل باشند که صرف مطربی بدانند پس مطربی کن و راهها و نواهای نیک می‌زن، اما سرود بیشتر اندر پیری گوی و در مذمت دنیا و اگر قوم جوانان و کودکان باشند بیشتر طریقهای سبک زن و سرود‌هایی گوی که در حق زنان گفته باشند، یا در ستایش نبیذخواران و اگر قوم سپاهیان و عیاران باشند دو بیتی‌هاء ماوراءالنهری گوی، در حرب کردن و خون ریختن و ستودن عیار پیشه‌گی و جگرخواره مباش و همه نواهاء خسروانی مزن و مگوی و دیگر شرط مطربی نیست که نخست بر پردهٔ راست چیزی بزن، پس علی رسم بر هر پردهٔ چون پردهٔ باده و پردهٔ عراق و پردهٔ عشاق و پردهٔ زیر افگنده و پردهٔ بوسلیک و پرده سپاهان و پرده نوا و پرده بسته مگوی، که تا شرط مطربی بجای آورده باشی و آنگاه بر سر کوی ترانه روم، که تو تا شرط مطربی بجای آری مردمان مست شده باشند و رفته؛ اما نگر تا هر کسی چه خواهد و چه راه دوست دارند، چون قدح بدان کس رسد آن گوی که وی خواهد، تا ترا آن دهد که تو خواهی، که خنیاگری را بزرگترین هنری آنست که برای و طبع مستمع رود و در مجلسی که باشی پیش‌دستی مکن پیاله گرفتن را و سه‌یکی بزرگ خواستن را، نبیذ کم خور تا سیم بحاصل کنی، چون سیم یافتی آنگاه تن در نبیذ ده و در مطربی با مستان ستیزه مکن به سرودی که خواهند، اگر چه محال باشد، تو از آن میندیش، بگذار تا می‌گوید؛ چون نبیذ بخوری و مردمان مست شوند با همکاران در مناظره مشو، که از مناظره سیم بحاصل نشود و بنگر تا مطرب معربد نباشی که از عربدهٔ تو سیم مطربی از میان برود و سر و روی و دست‌افزار شکسته شود و یا جامه‌دریده به خانه شوی و خنیاگران مزدوران مستانند و مزدور معربد را دانی که مزد ندهد و اگر در مجلس کسی ترا بستاید وی‌را تواضع نمای، تا دیگران ترا بستایند، اول به هشیاری ستودن بود بی‌سیم، چون مست شود سیم از پس ستودن بود و اگر مستان به خانه می‌روند یا به راهی یا سرودی سخت کردند، چنانک عادت مستان بود، تو از گفتن ملول مشو و می‌گوی تا آنگاه که غرض تو از آن حاصل شود، که مطربان را بهتر هنری صبرست که با مستان کنند و اگر صبر نکند محروم ماند و نیز گفته‌اند که: خنیاگر کر و کور و گنگ باید، یعنی گوش بجایی ندارد که نباید داشتن و بجایی ننگرد که نباید نگریستن و هر جایی که رود چیزی که در جایی دیگر دیده باشد و شنیده باز نگوید، چنین مطرب پیوسته با میزبان باشد و الله اعلم.
هوش مصنوعی: پسرم، اگر می‌خواهی خنیاگر باشی، باید خوش خوی و سبک‌روح باشی و همیشه خود را به اندازه توانایی‌ات پاکیزه و خوشبو نگه‌داری. وقتی به محفل و مجلس می‌روی، نباید عبوس و بی‌حوصله باشی و از نواهای سنگین و سخت نزن. برعکس، نواها باید متنوع و متناسب با حال و روحیات مختلف مردم باشد که همه افراد یکسان نیستند. به همین دلیل اهل فن، نغمه‌ها و سبک‌های مختلفی را برای مجالس خاص تنظیم کرده‌اند. به عنوان مثال، برخی نغمه‌ها برای مجالس پادشاهان مناسب است و برخی دیگر برای جوانان و افراد با طبع‌های مختلف. بنابراین، باید به حال و هوای حاضران توجه کنی و بر اساس آن نواها را انتخاب کنی. اگر بعضی افراد سرخ‌رو و پرانرژی هستند، باید بیشتر بر روی نواهای شاد تمرکز کنی و اگر افراد زردروی و کم‌انرژی هستند، نواهای آرام‌تر بزن. همچنین، اگر معلوم شد که حاضران مختلفی از جمله زنان و کودکان نیز در مجلس هستند، باید به نواهایی که مناسب آن‌هاست توجه کنی. در ادامه، از حکایات، شوخی‌ها و مطایبه غافل نشو که این‌ها می‌تواند به مطلوبی نواختن کمک کند و رنج خنیاگری را کاهش دهد. همچنین، اگر شاعری می‌شناسی، نباید فقط به شعر خود بپردازی؛ چون خنیاگران فقط روایت‌کنندگان شعر هستند، نه تنها شعر خود. توجه داشته باش که اگر حتی در بازی‌های نرد و شطرنج مشغول هستی، به عنوان خنیاگر نباید مطربی‌ات را فراموش کنی. باید در هر زمانی بدانید چه چیزی مناسب است و چه باید بگویی؛ مثلاً در فصل بهار نباید شعری درباره‌ی سرمای زمستان بگویی. در نهایت، به روحیه و جمعیت حاضر توجه کن و بر اساس آن نواها و اشعار را انتخاب کن. برای مثال، اگر حاضران سرشار از انرژی هستند، از نغمات شاد استفاده کن و اگر جمعیت در حالتی دیگر است، باید متناسب با آن ادبیات به کار ببری. در این مسیر، صبر و انعطاف‌پذیری از مهم‌ترین ویژگی‌های یک خنیاگر موفق محسوب می‌شود.