ای پسر، اگر شاعر باشی جهد کن تا سخن تو سهل ممتنع باشد و بپرهیز از سخن غامض و بچیزی که تو دانی و دیگری نداند که بشرح حاجت افتد مگوی، که این شعر از بهر مردمان گویند نه از بهر خویش و بوزن و قوافیت قناعت مکن و بیصناعتی و ترتیبی شعر مگوی، که شعر راست ناخوش بود، صنعت و چربک باید که بود و شعر در ترجمه مردم را ناخوش آید، با صناعت باید برسم شعرا، چون:
مجانس، مطابق، متضاد، مشاکل، متشابه، مستعار، مکرر، مردف، مزدوج، موازنه، مضمر، مسلسل، مسجع، ملون، مستوی، موشح، موصل، مقطع، مخلع، مستحیل، ذوقافیتین، رجز، مقلوب
اما اگر خواهی که سخن تو عالی باشد و بماند بیشتر سخن مستعار گوی و استعارت بر ممکنات گوی و در مدح استعارت بکار دار و اگر غزل و ترانه گویی سهل و لطیف و تر گوی و بقوافی معروف گوی، تازیهاء سرد و غریب مگوی، بر حسب حال عاشقانه و سخنهاء لطیف گوی و امثالهاء خوش بکار دار، چنانک خاص و عام را خوش آید، زینهار که شعر گران و عروضی نگویی، که گرد عروض و وزنهاء گران کسی گردد که طبع ناخوش دارد و عاجز بود از لفظ خوش و معنی ظریف، اما اگر بخواهند بگویی روا باشد و لکن عروض بدان و علم شاعری و القاب و نقد شعر بیآموز، تا اگر میان شعرا مناظره افتد با تو کسی مکاشفتی نتواند کردن و اگر امتحانی کنند عاجز نباشی و این هفده دایره بحر که دایرهاء عروض پارسیان است، نام این دایرهها و نام این هفده بحر چون:
هزج، رجز، رمل، هزج مکفوف، هزج اخرب، رجز مطوی، رمل مخبون، منسرح، خفیف، مضارع، مضارع اخرب، مقتضب، مجتث، متقارب، سریع، قریب اخرب، منسرح کبیر
{و در وزنهای تازیها چون: بسیط و مدید و کامل و وافر و طویل و مانند آن عروضها}
این پنجاه و سه عروض و هشتاد و دو ضرب که در این هفده بحر بیاید جمله معلوم خویش گردان و آن سخن که گویی در شعر و در مدح و در غزل و در هجا و در مرثیت و زهد داد آن سخن بتمامی بده و هرگز سخن ناتمام مگوی سخنی نیز که بگویند تو در نظم مگوی، که نثر چون رعیت است و نظم چون پادشاه، آن چیز که رعیت را نشاید پادشاه را هم نشاید و غزل و ترانه آبدار گوی و مدح قوی و دلیر و بلندهمّت باش و سزای هر کسی بدان و مدحی که گویی در خور ممدوح گوی و آن کسی را که هرگز کارد بر میان نبسته باشد مگوی که شمشیر تو شیر افکنَد و به نیزه کوه بیستون برداری و به تیر موی بشکافی و آنکه هرگز بر خری ننشته باشد اسب او را به دلدل و براق و رخش و شبدیز ماننده مکن و بدان که هر کسی را چه باید گفت. اما بر شاعر واجب بود که از طمع ممدوح آگاه باشد و بداند که او را چه خوش آید، آنگاه او را چنان ستاید که او را خوش آید و تا تو آن نگویی که او خواهد او ترا آن ندهد که ترا خوش آید و حقیر همت مباش و در قصیده خود را خادم مخوان، الا در مدحی که ممدوح بدان ارزد و هجا گفتن عادت مکن، که همیشه سبوی از آب درست نیاید؛ اما بر زهد و توحید اگر قادر باشی تقصیر مکن، که بهر دو جهان نیکوست و در شعر دروغ گفتن از حد مبر، هر چند که مبالغت دروغ در شعر هنرست و مرثیت دوستان و محتشمان نیز گفتن واجب باشد اما غزل و مرثیت از یک طریق گوی و هجا و مدح از یک طریق، اگر هجا خواهی که بگویی و بدانی: همچنان که در مدح کسی را بستایی ضد آن مدح بگوی، که هر چه ضد مدح بود هجا بود و غزل و مرثیت همچنین بود؛ اما هر چه گویی از سخن خرد گوی و از سخن مردمان مگوی، که طبع تو گشاده نشود و میدان شعر تو فراخ نگردد و هم بدان قاعده بمانی که اول در شعر آمده باشی؛ اما چون در شعر قادر باشی و طبع تو گشاده شده باشد و ماهر گشته اگر جایی معنی غریب شنوی و ترا آن خوش آید و خواهی که برگیری و دیگر جای استعمال کنی مکابره مکن و هم آن لفظ را بکار مبر، اگر آن معنی در مدح بود تو در هجا بکار بر و اگر در هجا بود تو در مدح بکار بر و اگر در غزل شنوی در مرثیت بکار بر و اگر در مرثیت شنوی در غزل بکار بر، تا کسی نداند که آن از کجاست و اگر ممدوح طلب کنی و کار بازار کنی مدبر روی و پلید جامه و ترش روی مباش، دایم تازه روی و خندهناک باش، حکایات و نوادر و سخن مسکته و مضحکهٔ بسیار حفظ کن، در بازار پیش ممدوح گوی، که شاعر را ازین چاره نباشد. سخن بسیارست، اما بدین مختصر کردیم و بالله التوفیق.
اطلاعات
منبع اولیه: کیانا زرکوب
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای پسر، اگر شاعر باشی جهد کن تا سخن تو سهل ممتنع باشد و بپرهیز از سخن غامض و بچیزی که تو دانی و دیگری نداند که بشرح حاجت افتد مگوی، که این شعر از بهر مردمان گویند نه از بهر خویش و بوزن و قوافیت قناعت مکن و بیصناعتی و ترتیبی شعر مگوی، که شعر راست ناخوش بود، صنعت و چربک باید که بود و شعر در ترجمه مردم را ناخوش آید، با صناعت باید برسم شعرا، چون:
هوش مصنوعی: اگر پسر، به شعر گفتن مشغول هستی، سعی کن تا سخن تو آسان و در عین حال عمیق باشد و از بیان مطالب پیچیده و دشوار پرهیز کن. آنچه را که خود میدانی و دیگران نمیدانند، نتوانی به زبان بیاور و بهتر است بگویی که شعر برای مردمان نوشته میشود، نه برای خودت. به وزن و قافیهسازی اکتفا نکن و بدون مهارت و نظم شعر مگو؛ زیرا شعر بدون اصول و هنر به دل نمینشیند. باید با هنرمندی به شعریت خود پردازی، چرا که شعر باید به دل مردم بنشیند و این نیازمند صنعت و مهارت است.
مجانس، مطابق، متضاد، مشاکل، متشابه، مستعار، مکرر، مردف، مزدوج، موازنه، مضمر، مسلسل، مسجع، ملون، مستوی، موشح، موصل، مقطع، مخلع، مستحیل، ذوقافیتین، رجز، مقلوب
هوش مصنوعی: کلمات و عبارات مختلفی وجود دارند که هر کدام به مفاهیم خاصی اشاره میکنند. برخی از این کلمات نشاندهنده شباهتها و تفاوتها هستند، مانند "مجانس"، "متضاد"، و "مشاکل". همچنین، برخی دیگر به ویژگیهای متنی یا زبانی اشاره دارند، مانند "مستعار"، "مکرر"، "موازنه"، و "مستحیل". در حالی که دیگر کلمات مثل "ملون" و "موسل" میتوانند به توصیف فرمهای خاص و ساختارهای زبانی بپردازند. این واژهها به ما کمک میکنند تا بهتر به تجزیه و تحلیل متون و مفاهیم بپردازیم.
اما اگر خواهی که سخن تو عالی باشد و بماند بیشتر سخن مستعار گوی و استعارت بر ممکنات گوی و در مدح استعارت بکار دار و اگر غزل و ترانه گویی سهل و لطیف و تر گوی و بقوافی معروف گوی، تازیهاء سرد و غریب مگوی، بر حسب حال عاشقانه و سخنهاء لطیف گوی و امثالهاء خوش بکار دار، چنانک خاص و عام را خوش آید، زینهار که شعر گران و عروضی نگویی، که گرد عروض و وزنهاء گران کسی گردد که طبع ناخوش دارد و عاجز بود از لفظ خوش و معنی ظریف، اما اگر بخواهند بگویی روا باشد و لکن عروض بدان و علم شاعری و القاب و نقد شعر بیآموز، تا اگر میان شعرا مناظره افتد با تو کسی مکاشفتی نتواند کردن و اگر امتحانی کنند عاجز نباشی و این هفده دایره بحر که دایرهاء عروض پارسیان است، نام این دایرهها و نام این هفده بحر چون:
هوش مصنوعی: اگر میخواهی سخن تو زیبا و ماندگار باشد، بیشتر از استعارهها استفاده کن و در مدحها به کار ببری. اگر غزل یا ترانهای میسرایی، باید سهل و لطیف باشد و از قافیههای معروف استفاده کنی. از واژههای پیچیده و عجیب پرهیز کن و به حس عاشقانه و جملات لطیف توجه کن. سعی کن اثرت به دل مردم عام و خاص نشیند. هشدار که شعر سنگین و پیچیده نگو، زیرا ممکن است افرادی که ذوق ادبی کمتری دارند از آن سردر نیاورند. اگر میخواهی بخوانی، ایرادی ندارد، اما لازم است به علم عروض و شعرآفرینی و نقد شعر آشنا شوی، تا در صورت مناظره با دیگر شاعران، نتوانند تو را به چالش بکشند و اگر مورد آزمایش قرار بگیری، در برابر آن عاجز نباشی. همچنین باید با هفده دایره بحر آشنا شوی که بخشهای مختلف عروض شعر فارسی را تشکیل میدهند.
هزج، رجز، رمل، هزج مکفوف، هزج اخرب، رجز مطوی، رمل مخبون، منسرح، خفیف، مضارع، مضارع اخرب، مقتضب، مجتث، متقارب، سریع، قریب اخرب، منسرح کبیر
هوش مصنوعی: این متن به انواع مختلف وزنها و فرمهای شعری اشاره دارد. هزج، رجز و رمل از جمله اوزان معروف شعر فارسی هستند. همچنین به نوعهای مختلفی مانند هزج مکفوف و رجز مطوی پرداخته شده که هر کدام ویژگیها و قالبهای خاص خود را دارند. واژههایی مانند مجتث، متقارب و سریع نیز به دیگر وزنهای شعری اشاره دارند که در نظم و نثر استفاده میشوند. این اصطلاحات به هنرمندان شعر و ادبیات کمک میکند تا اشعار خود را با ساختارهای متفاوت خلق کنند.
{و در وزنهای تازیها چون: بسیط و مدید و کامل و وافر و طویل و مانند آن عروضها}
هوش مصنوعی: در شعر عربی، وزنهای مختلفی مانند بسیط، مدید، کامل، وافر و طویل وجود دارد.
این پنجاه و سه عروض و هشتاد و دو ضرب که در این هفده بحر بیاید جمله معلوم خویش گردان و آن سخن که گویی در شعر و در مدح و در غزل و در هجا و در مرثیت و زهد داد آن سخن بتمامی بده و هرگز سخن ناتمام مگوی سخنی نیز که بگویند تو در نظم مگوی، که نثر چون رعیت است و نظم چون پادشاه، آن چیز که رعیت را نشاید پادشاه را هم نشاید و غزل و ترانه آبدار گوی و مدح قوی و دلیر و بلندهمّت باش و سزای هر کسی بدان و مدحی که گویی در خور ممدوح گوی و آن کسی را که هرگز کارد بر میان نبسته باشد مگوی که شمشیر تو شیر افکنَد و به نیزه کوه بیستون برداری و به تیر موی بشکافی و آنکه هرگز بر خری ننشته باشد اسب او را به دلدل و براق و رخش و شبدیز ماننده مکن و بدان که هر کسی را چه باید گفت. اما بر شاعر واجب بود که از طمع ممدوح آگاه باشد و بداند که او را چه خوش آید، آنگاه او را چنان ستاید که او را خوش آید و تا تو آن نگویی که او خواهد او ترا آن ندهد که ترا خوش آید و حقیر همت مباش و در قصیده خود را خادم مخوان، الا در مدحی که ممدوح بدان ارزد و هجا گفتن عادت مکن، که همیشه سبوی از آب درست نیاید؛ اما بر زهد و توحید اگر قادر باشی تقصیر مکن، که بهر دو جهان نیکوست و در شعر دروغ گفتن از حد مبر، هر چند که مبالغت دروغ در شعر هنرست و مرثیت دوستان و محتشمان نیز گفتن واجب باشد اما غزل و مرثیت از یک طریق گوی و هجا و مدح از یک طریق، اگر هجا خواهی که بگویی و بدانی: همچنان که در مدح کسی را بستایی ضد آن مدح بگوی، که هر چه ضد مدح بود هجا بود و غزل و مرثیت همچنین بود؛ اما هر چه گویی از سخن خرد گوی و از سخن مردمان مگوی، که طبع تو گشاده نشود و میدان شعر تو فراخ نگردد و هم بدان قاعده بمانی که اول در شعر آمده باشی؛ اما چون در شعر قادر باشی و طبع تو گشاده شده باشد و ماهر گشته اگر جایی معنی غریب شنوی و ترا آن خوش آید و خواهی که برگیری و دیگر جای استعمال کنی مکابره مکن و هم آن لفظ را بکار مبر، اگر آن معنی در مدح بود تو در هجا بکار بر و اگر در هجا بود تو در مدح بکار بر و اگر در غزل شنوی در مرثیت بکار بر و اگر در مرثیت شنوی در غزل بکار بر، تا کسی نداند که آن از کجاست و اگر ممدوح طلب کنی و کار بازار کنی مدبر روی و پلید جامه و ترش روی مباش، دایم تازه روی و خندهناک باش، حکایات و نوادر و سخن مسکته و مضحکهٔ بسیار حفظ کن، در بازار پیش ممدوح گوی، که شاعر را ازین چاره نباشد. سخن بسیارست، اما بدین مختصر کردیم و بالله التوفیق.
هوش مصنوعی: در این متن، به اصول و قواعد شعر سرایی و نحوه ستایش در مدح افراد اشاره شده است. شاعر باید به سبک و ساختار شعر توجه کند و بتواند با استفاده از لحن مناسب، به ستایش ممدوح بپردازد. او باید نسبت به خصوصیات و ترجیحات ممدوح آگاه باشد تا بتواند به بهترین شکل او را وصف کند. همچنین، شاعر باید از به کار بردن سخن ناتمام و بیهوده خودداری کند و به قواعد نظم و نثر احترام بگذارد. برای هر نوع شعری مانند غزل، مرثیه، مدح و هجایی باید از زبانی مناسب استفاده شود و شاعر باید در استفاده از معانی و واژهها دقت کند تا به زیبایی و عمق شعر افزوده شود. بهعلاوه، شاعر باید در مواجهه با ممدوح به خوشروئی و لطافت معرفی شود و از نقل حکایتها و لطیفهها غافل نماند. در نهایت، این متن بر اهمیت آگاهی از قواعد شعر و دقت در انتخاب واژهها تأکید میکند تا شاعر بتواند اثر مطلوبی خلق کند.