گنجور

باب هجدهم: اندر شکار کردن

ای پسر بدانک بر اسب نشستن و شکار کردن و چوگان زدن کار محتشمان است، خاصه به جوانی.

اما هر کاری را حد و اندازه باید با ترتیب و همه روز شکار نتوان کرد و هفته هفت روز باشد، دو روز به شکار و سه روز به شراب مشغول باش و دو روز به کدخدایی خویش.

اما چون بر اسب نشستی بر اسب خرد منشین، که مرد اگر چه منظرانی بود بر اسب خرد حقیر نماید و اگر مردی حقیر باشد بر اسب بزرگ بلند نماید و بر اسب راهوار جز در سفر منشین که چون اسب راهوار باشد مرد خویشتن را افگنده دارد و اندر شهر و اندر موکب بر اسب جهنده و تیز بنشین، تا از سبب تندی وی از خویشتن غافل نباشی و مادام راست نشین تا زشت کار ننمایی و در شکارگاه بر خیره اسب متاز، که بیهوده اسب تاختن کار غلامان و کودکان باشد و در عقب سباع اسب متاز که در شکار سباع هیچ فایده نباشد و جز مخاطرهٔ جان هیچ حاصل نشود، چنانک دو پادشاه بزرگ در شکار سباع هلاک شدند: یکی جد پدر من وشمگیر بن زیار و دیگر پسر عم من امیر شرف‌المعالی، پس بگذار تا کهتران تو بتازند، تو متاز مگر پیش پادشاه بزرگ، نام جستن را و یا خویشتن باز نمودن را روا باشد؛ پس اگر شکار دوست داری شکار باز و جرغ و شاهین و یوز و سگ مشغول باش، تا هم شکار کرده باشی و هم بیم مخاطره نباشد؛ گوشت شکاری نخوردن را شاید و نه پوست او پوشیدن را، پس اگر شکار باز کنی پادشاهان از دو گونه کنند: پادشاهان خراسان باز به‌دست نپرانند، ملوک عراق را رسم آنست که به‌دست خویش برانند، هر دو گونه روا بود، تا اگر پادشاه نباشی چنانک می‌خواهی بکن و اگر پادشاه باشی و خواهی که خود پرانی رواست.

اما هیچ باز را بیش از یک‌بار مپران که پادشاه نباید که بازی را دو بار پراند، یک بار پران و نظاره همی‌کن، اگر صید گیرد یا نه، بازِ دیگر بستان تا به‌طلب آن برود، که مقصود پادشاه از شکار باید که تماشا بود، نه طلب طعمه و اگر پادشاه به سگ نخجیر کند پادشاه را سگ نشاید گرفت، باید که در پیش او بندگان گشایند و وی نظاره همی‎‌کند و از پس نخجیر اسب متاز و اگر شکار یوز کنی البته یوز را از پس پشت خود بر اسب مگیر، که زشت بود از پادشاه یوز داری کردن و هم در شرط خرد نیست سباعی را در پس قفای خویش گرفتن، خاصه پادشاه و ملوک را، این‌ست تمامی شکار کردن و شرط او.

باب هفدهم: اندر خفتن و آسودن: بدان و آگاه باش ای پسر که رسم حکیمان روم آنست که از گرمابه بیرون آیند تا زمانی در مسلخ گرمابه نخسپند بیرون نیایند و هیچ قوم دیگر را این رسم نیست، اما حکما خواب را موت الاصغر خوانند، از بهر آنک چه خفته و چه مرده هیچ دو را از عالم آگاهی نیست، که این مرده‌ای است با نفَس و آن مرده‌ای است بی‌ نفس و بسیار خفتن عادت ناستوده است، تن را کاهل کند و طبع را شوریده کند و صورت روی را از حال به بی‌حالی برد، که پنج چیز است که چون به مردم رسد در حال صورت روی را متغیر کند: یکی نشاط ناگهان و یکی غم مفاجا و یکی خشم و یکی خواب و یکی مستی و ششم پیری‌ست. که چون مردم پیر شود از صورت خویش بگردد و آن نوع دیگرست، اما مردم تا خفته باشد نه در حکم زندگان بود و نه در حکم مردگان‌، چنان که بر مرده قلم نیست بر خفته نیز قلم نیست، چنانک گفتم،بیت:باب نوزدهم: اندر چوگان زدن: بدان ای پسر که اگر نشاط چوگان زدن کنی مادام عادت مکن، که بسیار کس را از چوگان زدن بلا برسیده است.

اطلاعات

منبع اولیه: کیانا زرکوب

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای پسر بدانک بر اسب نشستن و شکار کردن و چوگان زدن کار محتشمان است، خاصه به جوانی.
هوش مصنوعی: ای پسر، بدانی که سوار شدن بر اسب، شکار کردن و بازی چوگان از کارهای باارزش و شایسته افراد با احترام و مقام است، به‌ویژه در دوران جوانی.
اما هر کاری را حد و اندازه باید با ترتیب و همه روز شکار نتوان کرد و هفته هفت روز باشد، دو روز به شکار و سه روز به شراب مشغول باش و دو روز به کدخدایی خویش.
هوش مصنوعی: اما هر چیزی باید حد و اندازه‌ای داشته باشد و نمی‌توان هر روز به شکار رفت. هفته هفت روز دارد؛ بنابراین دو روز را به شکار، سه روز را به نوشیدن شراب و دو روز را هم به مدیریت و امور مربوط به خود اختصاص بده.
اما چون بر اسب نشستی بر اسب خرد منشین، که مرد اگر چه منظرانی بود بر اسب خرد حقیر نماید و اگر مردی حقیر باشد بر اسب بزرگ بلند نماید و بر اسب راهوار جز در سفر منشین که چون اسب راهوار باشد مرد خویشتن را افگنده دارد و اندر شهر و اندر موکب بر اسب جهنده و تیز بنشین، تا از سبب تندی وی از خویشتن غافل نباشی و مادام راست نشین تا زشت کار ننمایی و در شکارگاه بر خیره اسب متاز، که بیهوده اسب تاختن کار غلامان و کودکان باشد و در عقب سباع اسب متاز که در شکار سباع هیچ فایده نباشد و جز مخاطرهٔ جان هیچ حاصل نشود، چنانک دو پادشاه بزرگ در شکار سباع هلاک شدند: یکی جد پدر من وشمگیر بن زیار و دیگر پسر عم من امیر شرف‌المعالی، پس بگذار تا کهتران تو بتازند، تو متاز مگر پیش پادشاه بزرگ، نام جستن را و یا خویشتن باز نمودن را روا باشد؛ پس اگر شکار دوست داری شکار باز و جرغ و شاهین و یوز و سگ مشغول باش، تا هم شکار کرده باشی و هم بیم مخاطره نباشد؛ گوشت شکاری نخوردن را شاید و نه پوست او پوشیدن را، پس اگر شکار باز کنی پادشاهان از دو گونه کنند: پادشاهان خراسان باز به‌دست نپرانند، ملوک عراق را رسم آنست که به‌دست خویش برانند، هر دو گونه روا بود، تا اگر پادشاه نباشی چنانک می‌خواهی بکن و اگر پادشاه باشی و خواهی که خود پرانی رواست.
هوش مصنوعی: زمانی که بر روی اسب نشستی، باید به نوعی در نشستن بر آن دقت کنی. چون اگر مردی با ارزش و بزرگ بر اسب کوچک نشسته باشد، به نظر حقیر و کوچک می‌آید. همچنین، اگر مردی با شخصیت ضعیف بر اسب بزرگ بنشیند، به نظر بزرگتر و معتبرتر می‌آید. همچنین، بهتر است بر اسب‌های سریع تنها در سفر بنشینی، زیرا اسب‌های تند ممکن است تو را به فکر وادارند و نتوانی بر خود مسلط باشی. در شهر و در جمع، بهتر است بر اسب‌های تند بنشینی تا حس شجاعت و قدرتت حفظ شود. در شکارگاه، از تندرفتن بر اسب بپرهیز، چون این کار برای مردان بزرگ مناسب نیست و ریسک زیادی دارد. دو پادشاه بزرگ به همین سبب در شکار جان خود را از دست داده‌اند. بنابراین، وقتی دیگران دنبال زودرفتن هستند، تو نباید این کار را کنی، مگر اینکه در حضور یک پادشاه بزرگ باشی. اگر به شکار علاقه‌مندی، می‌توانی از پرندگان شکاری، مانند باز، عقاب و سگ‌های شکاری استفاده کنی تا بدون خطر شکار کنی. از خوردن گوشت شکار و پوشیدن پوستش بپرهیز. اگر به شکار پرنده‌ها می‌پردازی، یاد داشته باش که شیوه‌های شکار متفاوت است؛ پادشاهان خراسان عموماً خود باز را نمی‌زنند، در حالی که پادشاهان عراق معمولاً خود آن را شکار می‌کنند. هر دو روش قابل قبول است، و اگر تو پادشاه نباشی، می‌توانی به شیوه‌ای که می‌خواهی عمل کنی، ولی اگر پادشاهی، می‌توانی خودت دست به شکار بزنی.
اما هیچ باز را بیش از یک‌بار مپران که پادشاه نباید که بازی را دو بار پراند، یک بار پران و نظاره همی‌کن، اگر صید گیرد یا نه، بازِ دیگر بستان تا به‌طلب آن برود، که مقصود پادشاه از شکار باید که تماشا بود، نه طلب طعمه و اگر پادشاه به سگ نخجیر کند پادشاه را سگ نشاید گرفت، باید که در پیش او بندگان گشایند و وی نظاره همی‎‌کند و از پس نخجیر اسب متاز و اگر شکار یوز کنی البته یوز را از پس پشت خود بر اسب مگیر، که زشت بود از پادشاه یوز داری کردن و هم در شرط خرد نیست سباعی را در پس قفای خویش گرفتن، خاصه پادشاه و ملوک را، این‌ست تمامی شکار کردن و شرط او.
هوش مصنوعی: هرگز نباید پرنده‌ای را بیش از یک بار به هوا فرستاد، زیرا پادشاه نباید که شکار را دوبار بکند. یک بار پرنده را بفرست و تماشا کن که آیا چیزی صید می‌شود یا نه. سپس می‌توان پرنده دیگری را به کار گرفت تا به دنبال آن برود، زیرا هدف پادشاه از شکار تماشا است، نه صرفاً به دنبال غذا رفتن. اگر پادشاه با سگی به شکار برود، نباید خود را درگیر گرفتن سگ کند و باید اطرافیان او در مقابلش بندگان را رها کنند تا او تماشا کند. بعد از سگ هم نباید به دنبال شکار برود. همچنین، اگر قصد شکار یوز را داری، نباید یوز را از پشت خود بر روی اسب بگذاری، زیرا این کار برای پادشاه ناپسند است. به طور کلی، این آداب شکار کردن و شرایط آن برای پادشاه و دیگر بزرگان است.