گنجور

باب هفدهم: اندر خفتن و آسودن

بدان و آگاه باش ای پسر که رسم حکیمان روم آنست که از گرمابه بیرون آیند تا زمانی در مسلخ گرمابه نخسپند بیرون نیایند و هیچ قوم دیگر را این رسم نیست، اما حکما خواب را موت الاصغر خوانند، از بهر آنک چه خفته و چه مرده هیچ دو را از عالم آگاهی نیست، که این مرده‌ای است با نفَس و آن مرده‌ای است بی‌ نفس و بسیار خفتن عادت ناستوده است، تن را کاهل کند و طبع را شوریده کند و صورت روی را از حال به بی‌حالی برد، که پنج چیز است که چون به مردم رسد در حال صورت روی را متغیر کند: یکی نشاط ناگهان و یکی غم مفاجا و یکی خشم و یکی خواب و یکی مستی و ششم پیری‌ست. که چون مردم پیر شود از صورت خویش بگردد و آن نوع دیگرست، اما مردم تا خفته باشد نه در حکم زندگان بود و نه در حکم مردگان‌، چنان که بر مرده قلم نیست بر خفته نیز قلم نیست، چنانک گفتم،بیت:

هر چند به جفا پشت مرا دادی خم
من مهر تو در دلم نگردانم کم
از تو به جفا نبرم ای شهره صنم
تو خفته و بر خفته نرانند قلم

همچنان که خفتن بسیار زیان کارست ناخفتن هم زیان دارد، که اگر آدمی هفتاد و دو ساعت، یعنی سه شباروز، به قصد بگذارد و نخسبد یا به ستم بیدار دارند آن کس را بیم مرگ باشد.

اما هر کاری را اندازه‌ای است، حکما چنین گفته‌اند که: شباروزی بیست و چهار ساعت باشد، دو بهر بیدار باشی و یک بهر بخسبی و هشت ساعت به‌طاعت حق تعالی و به‌کدخدایی مشغول باید بود و هشت ساعت به‌عشرت و طیبت و روح خویش تازه داشتن و هشت ساعت بباید آرامیدن، تا اعضاها که شانزده ساعت رنجه گشته باشد آسوده شود و جاهلان ازین بیست و چهار ساعت نیمی بخسبند و نیمی بیدار باشند و کاهلان بهری بخسبند و بهری بکار خویش مشغول باشند و عقلا بهری بخسپند و دو بهر بیدار باشند، برین قسمت که یاد کردیم هر هشت ساعت به لونی دیگر باید بود و بدانک حق تعالی شب را از بهر خواب و آسایش بندگان آفرید، چنانک گفت: و جعلنا اللیل لباسا و حقیقت دان که همه زندهٔ تن‌ست و جان، و تن مکان‌ست و جان متمکن و سه خاصیت است جان را: چون زندگانی و سبکی و حرکات و سه خاصیت تن راست: مرگ و سکون و گرانی، تا تن و جان به‌یک جای باشند جان به‌خاصیت خویش تن را نگاه دارد و گاه در کار آرد و گاه تن را به‌خاصیت خویش از کار باز دارند و اندر غفلت کشند، هر گاهی که تن خاصیت خویش پدید کند مرگ و گرانی و سکون فرو خسپند و مثل فرو خفتن چون خانهٔ بود که بیفتد، چون خانه بیفتد هر که در خانه باشد فرو گیرد؛ پس تن که فرو خسبد همه ارواح مردم را فرو گیرد، تا نه سمع شنود و نه بصر بیند و نه ذوق چاشنی داند و نه لمس گرانی و سبکی و نرمی و درشتی و نه نطق، هر چه در مکان خویش خفته بود ایشان را فرو گیرد، حفظ و فکرت بیرون مکان خویش باشند، ایشان را فرو نتواند گرفت؛ نه بینی که چون تن بخسبد فکرت خواب همی بیند گوناگون و حفظ یاد می‌دارد، تا چون بیدار شود بگوید که چنین و چنین دیدم، اگر این دو نیز در مقام خویش بودندی هر دو را فرو گرفتی، چنانک آن دو را، نه فکرت توانستی دیدن و نه حفظ نگاه توانستی داشت و اگر نطق و کتاب نیز در مقام خویش بودندی تن در خواب نتوانستی شد و اگر خواب کردی و گفتی آنگاه خواب خود نبودی و راحت و آسایش نبودی، که همه آسودن جانوران در خواب‌ست. پس حق تعالی هیچ بی‌حکمت نیافرید؛ اما خواب روز به‌تکلف از خویشتن دور کن و اگر نتوانی اندک مایه باید خفت، که روز شب گردانیدن نه از حکمت باشد؛ اما رسم محتشمان و منعمان چنانست که تابستان نیمروز به قیلوله روند، باشد که بخسپند یا نه.

اما طریق تعنم آنست که چنانک رسم بود بیآسایند یک ساعت، اگر نه با کسی که وقت ایشان با وی خوش باشد خلوت کنند تا آفتاب فرو گردد و گرما شکسته شود، آنگاه بیرون آیند؛ فی الجمله جهد باید کرد تا بیشتر عمر در بیداری گذاری و کم خسبی که بسیار خواهند خفتن.

اما به روز و شب هرگاه که بخواهی خفت تنها نباید خفت، با کسی باید خفت که روح تو تازه دارد، از بهر آنک خفته و مرده هر دو به قیاس یکی باشند، هیچ دو را از عالم خبر نباشد، لکن یکی خفته باشد با حیات و یکی خفته بی‌حیات، اکنون فرقی باید میان این دو خفته، که آن یکی را تنها همی‌باید بود به‌عذر عاجزی و این خفته را که اضطرار نیست چرا چنان خسبد که آن عاجز به‌اضطرار، پس مونس بستر این جهان جان‌افزای باید، که مونس آن بستر آن چنانک هست خود هست، تا خفتن زندگان از خفتن مردگان پیدا باشد. لکن پگاه خاستن عادت باید کرد، چنانک پیش از آفتاب برآمدن برخیزی، تا وقت طلوع را فریضهٔ حق تعالی گزارده باشی و هر که بر آفتاب برآمدن برخیزد تنگ‌روزی باشد، از بهر آنک وقت نماز از وی در گذشته باشد، شومی آن وی را دریابد. پس پگاه برخیز و فریضهٔ حق تعالی بگزار، آنگاه آغاز شغل‌های خویش کن، اگر بامداد شغلی نباشد خواهی که به شکار و تماشا روی‌، روا باشد که به شکار و عیش مشغول باشی، و بالله توفیق.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کیانا زرکوب

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدان و آگاه باش ای پسر که رسم حکیمان روم آنست که از گرمابه بیرون آیند تا زمانی در مسلخ گرمابه نخسپند بیرون نیایند و هیچ قوم دیگر را این رسم نیست، اما حکما خواب را موت الاصغر خوانند، از بهر آنک چه خفته و چه مرده هیچ دو را از عالم آگاهی نیست، که این مرده‌ای است با نفَس و آن مرده‌ای است بی‌ نفس و بسیار خفتن عادت ناستوده است، تن را کاهل کند و طبع را شوریده کند و صورت روی را از حال به بی‌حالی برد، که پنج چیز است که چون به مردم رسد در حال صورت روی را متغیر کند: یکی نشاط ناگهان و یکی غم مفاجا و یکی خشم و یکی خواب و یکی مستی و ششم پیری‌ست. که چون مردم پیر شود از صورت خویش بگردد و آن نوع دیگرست، اما مردم تا خفته باشد نه در حکم زندگان بود و نه در حکم مردگان‌، چنان که بر مرده قلم نیست بر خفته نیز قلم نیست، چنانک گفتم،بیت:
هوش مصنوعی: بدان و آگاه باش ای پسر که حکیمان روم اعتقاد دارند که باید از حمام خارج شوند و تا زمانی در آنجا نمانند. هیچ قوم دیگری چنین روشی ندارد. حکما خواب را به عنوان "مردن کوچک" می‌نامند، زیرا هم خوابیده و هم مرده هر دو از دنیای آگاهی بی‌بهره‌اند. مرده‌ای که نفس ندارد و مرده‌ای که نفس می‌کشد، هر دو در خواب و مرگ هیچ تفاوتی ندارند. خوابیدن زیاد عادت ناپسندی است و باعث تنبلی بدن و بی‌حالی رو می‌شود. پنج عامل وجود دارد که بر چهره آدمی تأثیر می‌گذارد و حالت صورت را تغییر می‌دهد: یکی شادی ناگهانی، یکی غم ناگهانی، یکی خشم، یکی خواب، یکی مستی و آخرین پیری است. زمانی که آدمی پیر می‌شود، چهره‌اش تغییر می‌کند و این نوع دیگری از حالت است. اما تا وقتی که خوابیده است، نه زنده محسوب می‌شود و نه مرده، چرا که بر خوابیده نمی‌توان قلم زد، درست مانند مرده.
هر چند به جفا پشت مرا دادی خم
من مهر تو در دلم نگردانم کم
هوش مصنوعی: با وجود اینکه به من ظلم کرده‌ای و به من آسیب رسانده‌ای، اما من هرگز محبت تو را از دل‌ام کم نخواهم کرد.
از تو به جفا نبرم ای شهره صنم
تو خفته و بر خفته نرانند قلم
هوش مصنوعی: من به تو کم‌لطفی نمی‌کنم، ای محبوب معروف، تو در خواب هستی و هیچ‌کس بر خواب تو قلم نمی‌زند.
همچنان که خفتن بسیار زیان کارست ناخفتن هم زیان دارد، که اگر آدمی هفتاد و دو ساعت، یعنی سه شباروز، به قصد بگذارد و نخسبد یا به ستم بیدار دارند آن کس را بیم مرگ باشد.
هوش مصنوعی: خوابیدن زیاد برای فرد مضر است و نخوابیدن نیز آسیب‌هایی به همراه دارد. اگر کسی به مدت هفتاد و دو ساعت، یعنی سه شبانه‌روز، بدون خواب بماند یا به طور ناجوانمردانه‌ای بیدار بماند، خطر مرگ او وجود دارد.
اما هر کاری را اندازه‌ای است، حکما چنین گفته‌اند که: شباروزی بیست و چهار ساعت باشد، دو بهر بیدار باشی و یک بهر بخسبی و هشت ساعت به‌طاعت حق تعالی و به‌کدخدایی مشغول باید بود و هشت ساعت به‌عشرت و طیبت و روح خویش تازه داشتن و هشت ساعت بباید آرامیدن، تا اعضاها که شانزده ساعت رنجه گشته باشد آسوده شود و جاهلان ازین بیست و چهار ساعت نیمی بخسبند و نیمی بیدار باشند و کاهلان بهری بخسبند و بهری بکار خویش مشغول باشند و عقلا بهری بخسپند و دو بهر بیدار باشند، برین قسمت که یاد کردیم هر هشت ساعت به لونی دیگر باید بود و بدانک حق تعالی شب را از بهر خواب و آسایش بندگان آفرید، چنانک گفت: و جعلنا اللیل لباسا و حقیقت دان که همه زندهٔ تن‌ست و جان، و تن مکان‌ست و جان متمکن و سه خاصیت است جان را: چون زندگانی و سبکی و حرکات و سه خاصیت تن راست: مرگ و سکون و گرانی، تا تن و جان به‌یک جای باشند جان به‌خاصیت خویش تن را نگاه دارد و گاه در کار آرد و گاه تن را به‌خاصیت خویش از کار باز دارند و اندر غفلت کشند، هر گاهی که تن خاصیت خویش پدید کند مرگ و گرانی و سکون فرو خسپند و مثل فرو خفتن چون خانهٔ بود که بیفتد، چون خانه بیفتد هر که در خانه باشد فرو گیرد؛ پس تن که فرو خسبد همه ارواح مردم را فرو گیرد، تا نه سمع شنود و نه بصر بیند و نه ذوق چاشنی داند و نه لمس گرانی و سبکی و نرمی و درشتی و نه نطق، هر چه در مکان خویش خفته بود ایشان را فرو گیرد، حفظ و فکرت بیرون مکان خویش باشند، ایشان را فرو نتواند گرفت؛ نه بینی که چون تن بخسبد فکرت خواب همی بیند گوناگون و حفظ یاد می‌دارد، تا چون بیدار شود بگوید که چنین و چنین دیدم، اگر این دو نیز در مقام خویش بودندی هر دو را فرو گرفتی، چنانک آن دو را، نه فکرت توانستی دیدن و نه حفظ نگاه توانستی داشت و اگر نطق و کتاب نیز در مقام خویش بودندی تن در خواب نتوانستی شد و اگر خواب کردی و گفتی آنگاه خواب خود نبودی و راحت و آسایش نبودی، که همه آسودن جانوران در خواب‌ست. پس حق تعالی هیچ بی‌حکمت نیافرید؛ اما خواب روز به‌تکلف از خویشتن دور کن و اگر نتوانی اندک مایه باید خفت، که روز شب گردانیدن نه از حکمت باشد؛ اما رسم محتشمان و منعمان چنانست که تابستان نیمروز به قیلوله روند، باشد که بخسپند یا نه.
هوش مصنوعی: هر کاری باید اندازه‌ای داشته باشد. گفته شده که شب و روز در مجموع بیست و چهار ساعت است: دو قسمت آن باید بیدار بمانیم، یک قسمت باید بخوابیم و هشت ساعت را باید به عبادت و کار مشغول شویم. همچنین هشت ساعت دیگر را باید به شادی و تجدید قوا بگذرانیم و هشت ساعت هم باید استراحت کنیم تا بدن که شانزده ساعت فعالیت کرده، آرامش یابد. بسیاری از افراد بدون توجه به این تقسیم‌بندی، نیمی از شبانه‌روز را می‌خوابند و نیمی بیدار هستند. افرادی که تنبل‌ترند، بیشتر می‌خوابند و کمی هم به کار مشغول می‌شوند؛ در حالی که افراد عاقل مقداری می‌خوابند و بیشتر بیدارند. این تقسیم‌بندی نشان می‌دهد که هر هشت ساعت باید به گونه‌ای متفاوت طی شود. خداوند شب را برای خواب و استراحت بندگان خلق کرده است، همانطور که در قرآن آمده است. زنده بودن مربوط به روح است و جسم محلی برای آن است. روح سه ویژگی دارد: زندگی، سبکی و حرکت، در حالی که جسم سه ویژگی دیگر دارد: مرگ، سکون و سنگینی. وقتی روح و جسم در کنار هم باشند، روح با ویژگی‌هایش از جسم نگهداری می‌کند و گاهی انسان را به فعالیت وامی‌دارد و گاهی نیز مانع از کار می‌شود. وقتی جسم ویژگی‌هایش را نشان دهد، به مرگ و سکون و سنگینی دچار می‌شود، آن‌گونه که خانه‌ای که ویران شده، افراد درونش را هم تحت تأثیر قرار می‌دهد. هنگامی که بدن به خواب برود، تمام ارواح انسان‌ها نیز به خواب می‌روند و دیگر شنوایی، بینایی و حس‌های دیگر را تجربه نمی‌کنند. اما فکر و حافظه می‌توانند خارج از محل خود باشند. برای مثال، وقتی بدن خوابیده است، فکر ممکن است خواب‌های مختلفی ببیند و خاطرات را به یاد بیاورد. اگر فکر و حافظه هم در محل خود بودند، همه‌چیز در خواب فراموش می‌شد. بنابراین، خداوند هیچ کاری بی‌دلیل نیافرید. خواب روز باید با زحمت دور شود، و اگر ممکن نیست، باید به مقداری بخوابیم، چون خواب در طول روز عاقلانه نیست. اما افراد محترم در تابستان در نیمروز کمی استراحت می‌کنند تا بخوابند یا نه.
اما طریق تعنم آنست که چنانک رسم بود بیآسایند یک ساعت، اگر نه با کسی که وقت ایشان با وی خوش باشد خلوت کنند تا آفتاب فرو گردد و گرما شکسته شود، آنگاه بیرون آیند؛ فی الجمله جهد باید کرد تا بیشتر عمر در بیداری گذاری و کم خسبی که بسیار خواهند خفتن.
هوش مصنوعی: اما روش مناسب این است که مانند عادت معمول، یک ساعت استراحت کنند و اگر نه با کسی که وقت‌شان را خوش می‌گذرانند، خلوت کنند تا آفتاب غروب کند و گرما کاهش یابد. سپس بیرون بروند. به طور کلی باید تلاش کرد تا بیشتر عمر را در بیداری سپری کند و خواب کمتر باشد؛ زیرا بسیاری از افراد تمایل به خوابیدن زیاد دارند.
اما به روز و شب هرگاه که بخواهی خفت تنها نباید خفت، با کسی باید خفت که روح تو تازه دارد، از بهر آنک خفته و مرده هر دو به قیاس یکی باشند، هیچ دو را از عالم خبر نباشد، لکن یکی خفته باشد با حیات و یکی خفته بی‌حیات، اکنون فرقی باید میان این دو خفته، که آن یکی را تنها همی‌باید بود به‌عذر عاجزی و این خفته را که اضطرار نیست چرا چنان خسبد که آن عاجز به‌اضطرار، پس مونس بستر این جهان جان‌افزای باید، که مونس آن بستر آن چنانک هست خود هست، تا خفتن زندگان از خفتن مردگان پیدا باشد. لکن پگاه خاستن عادت باید کرد، چنانک پیش از آفتاب برآمدن برخیزی، تا وقت طلوع را فریضهٔ حق تعالی گزارده باشی و هر که بر آفتاب برآمدن برخیزد تنگ‌روزی باشد، از بهر آنک وقت نماز از وی در گذشته باشد، شومی آن وی را دریابد. پس پگاه برخیز و فریضهٔ حق تعالی بگزار، آنگاه آغاز شغل‌های خویش کن، اگر بامداد شغلی نباشد خواهی که به شکار و تماشا روی‌، روا باشد که به شکار و عیش مشغول باشی، و بالله توفیق.
هوش مصنوعی: هر زمان که بخواهی به خواب بروی، نباید تنها باشی. بهتر است با کسی بخوابی که روحش تازه است، زیرا خواب و مردگی تقریباً همانندند و هر دو از دنیا بی‌خبر هستند. اما بین این دو نوع خواب تفاوتی هست؛ یکی خواب زنده است و دیگری خواب مرده. شخصی که ناچار به خواب می‌رود به دلیل ناتوانی است، اما کسی که نیازی به خواب ندارد چرا باید اینچنین بخوابد؟ بنابراین، باید همسفر بستر خواب کسی باشد که جانش افزوده است، تا تفاوت خواب زنده و مرده مشخص شود. برای برخاستن از خواب، باید عادت کنی که پیش از طلوع آفتاب بیدار شوی، تا بتوانی نماز صبح را در وقت مناسب بخوانی. اگر پس از طلوع آفتاب بیدار شوی، دچار تنگدستی خواهی شد، زیرا زمان نماز را از دست داده‌ای. پس صبح زود بیدار شو و نماز را انجام بده، سپس به کارهای خود بپرداز و اگر کاری نداری، می‌توانی به شکار یا تماشای طبیعت برسی. خداوند توفیق عطا کند.