گنجور

باب دوازدهم: اندر مهمانی کردن و مهمان شدن و شرایط آن

اما مردم بیگانه را هر روز مهمان مکن، از آنک هر روز به حق مهمان نتوان رسیدن؛ بنگر تا یک ماه چند بار مهمانی توانی کردن، آنکه سه بار توانی کردن یک‌بار کن و آن سه بار اندرو خرج کن، تا خوان تو از همه عیبی مبرّا بوَد و زبان عیب‌جویان بر تو بسته باشد و چون مهمان در خانهٔ تو آید هر کس را پیش‌باز می‌فرست و تقربی همی‌کن و تیمار هر کس به سزای او می‌دار، چنانکه بوشکور گوید، شعر:

اگر دوست مهمان بود یا نه دوست
شب و روز تیمار مهمان نکوست

و اگر میوه بود پیش از طعام میوه‌ها تو پیش آر، تا بخورند و یک زمان توقف کن و آنگه خوردنی‌ها آور و تو منشین تا آنگاه که مهمانان بگویند یک‌بار و دوبار که بنشین، آنگاه با ایشان مساعدت کن و نان بخور و فروتر از همه‌کس نشین، مگر مهمان بزرگ باشد که نشستن ممکن نبود و از مهمانان عذر مخواه، که عذر خواستن طبع عامه و بازاریان بود و هر ساعت مگوی: «ای فلان، نان نیک بخور و هیچ نمی‌خوری، شرم مدار که از جهت تو چیزی نتوانستم کردن، انشاءالله که بعد ازین عذر آنها بخواهیم.» این نه سخنان محتشمان بوَد، این لفظی بود که به سالها مهمان یک‌بار توان کرد از جملهٔ بازاریان، که از چنین گفتار مردم شرمسار شوند و نان نتوانند خوردن و نیم‌سیر از خوان تو برخیزند و ما را به گیلان رسمی نیکوست: چون مهمان را به خانه برند خوان بنهند و کوزه‌های آب حاضر کنند و مهمانْ‌خداوند و مُتعلّقان همه بروند، مگر یک تن از جای دور باز ایستد، از بهر کاسه نهادن، تا مهمان چنان که خواهد نان بخورَد، آنگه بیش نان پیش آید و رسم عرب نیز چنین است؛ چون مهمانان نان خورده باشند، بعد از دست شستن، گلاب و عطر فرمای آوردن، و چاکران و غلامانِ مهمان را نیکو دار، که نام و ننگ ایشان بدر برند و اندر مجلس اسفرغم‌ها بسیار فرمای نهادن، مطربان فاخر فرمای آوردن و تا نبیذِ نیکو نبود مهمان مکن، که خود پیوسته مردم نبیذ خورند، سیکی و سماع باید که خوش باشد، تا اگر در خوان و کاسهٔ تو تقصیری بود عیب تو بدین بپوشد و سیکی خوردن بزه است، تا بزه بی‌مزه نکرده باشی، پس چون اینهمه که گفتم کرده باشی از مهمانان حق شناس و حق ایشان بر خود واجب‌دان.

حکایت: چنان شنیدم که ابن‌مقله، نصر بن منصور التمیمی را عمل بصره فرموده بودند، سال دیگر بازخواندند و حساب کردند و او مردی منعم بود، خلیفه را بدو طمعی افتاده بود، چون حساب کردند مالی بسیار بر وی باقی ماند، پسر مقله گفت: این مال بگزار، یا به زندان رو. نصر گفت: یا مولانا، مرا مال هست ولیکن اینجا حاضر نیست، یک ماه مرا امان ده تا بدین مقدار مرا به‌زندان نباید رفت. پسر مقله دانست که آن مرد را طاقت آن مال هست و راست می‌گوید؛ گفت: از امیرالمؤمنین فرمان نیست که تو باز جای روی، تا این مال بگزاری، اکنون هم اینجا در سرای من در حجره‌ای بنشین و این یک ماه مهمان من باش. نصر گفت: فرمان بردارم. در سرای ابن مقله محبوس بنشست و از قضا را اول رمضان بود، چون شب اندر آمد ابن مقله گقت: فلان را بیارید تا با ما روزه بگشاید. فی‌الجمله این نصر یک ماه رمضان پیش او افطار کرد، چون عید کردند و روزی چند برآمد پسر مقله کس فرستاد که آن مال دیر می‌آرند، تدبیر این کار چیست؟ نصر گفت: من زر دادم. پسر مقله گفت: که‌را دادی؟ گفت: به تو دادم. پسر مقله در طیره شد، نصر را بخواند و گفت: ای خواجه، این زر که‌را دادی؟ نصر گفت من زر ندادم، ولیکن این یک ماه نان تو را یکان بخوردم، ماهی بر خوان تو روزه گشادم و مهمان تو بودم، اکنون چون عید آمد حق من این باشد که از من زر خواهی؟ پسر مقله بخندید و گفت که: خط بستان و به سلامت برو، که آن مال به دندان‌ْمزد به تو دادم و من آن زر را بهر تو بگزارم. نصر بدین سبب از مصادره برَست. پس از مردم منت‌پذیر و تازه‌روی باش، اما بیهوده خنده مباش و نبیذ کم خور و پیش از مهمان مست مشو، چو دانی که مهمانان مست شدند آنگه از خویشتن شگرفی می‌نمای و یاد مردم می‌کن و نوش می‌خور و با مهمان تازه‌روی و خوش باش؛ اما بیهوده خنده مباش، که بیهوده خندیدن دوم دیوانگی است. چون مهمان مست شود و بخواهد رفت، یکی دو بار خواهش کن و تواضع نمای و مگذار که برود، سیوم بار رخصت ده تا برود و اگر غلامان تو خطایی بکنند در گذار و پیش مهمانان با ایشان عتاب مکن و روی‌ترش مباش و با ایشان جنگ مکن، که این نیک نیست و آن نیک است اگر چیزی ترا ناپسندیده آید بار دگر چنان فرمای کردن، بدین یک‌بار صبر کن و اگر مهمان تو هزار محال بکند و بگوید از وی بردار و خدمت وی بزرگ دان.

حکایت: چنان شنیدم که وقتی معتصم خلیفه مجرمی را گردن همی‌فرمود زدن، پیش خویش. آن مرد گفت: یا امیرالمؤمنین، به‌حق خدای مرا یک شربت آب ده و مهمان کن و آنگاه هر چه خواهی می‌کن، که سخت تشنه شده‌ام. معتصم بر حکم سوگند فرمود تا او را آب دهند؛ چون آب دادند به‌رسم عرب گفت: کثر الله خیرا یا امیرالمؤمنین، مهمان تو بودم بدین یک شربت آب؛ اکنون از طریق مردمی مهمان کشتن واجب نکند، مرا مفرمای کشتن و عفو کن، تا بر دست تو توبه کنم. معتصم گفت: راست گفتی، حق مهمان بسیار است؛ ترا عفو کردم، بیش از این خطا مکن، که حق مهمان داشتن واجب است.

ولیکن حق مهمانی که حق شناس ارزد، نه چنانکه هر آحادی یا ناداشتی را به خانه بری و آنگاه چندان اعزار و اکرام کنی، یعنی که این مهمان من است، بدانکه این تقرب و دلداری با که باید کرد.

فصل: و پس اگر مهمان شوی مهمان هر کسی مشو، که حشمت را زیان دارد و چون روی گرسنه مرو و سیر نیز مرو و تا نان بتوانی خوردن و میزبان نیآزارد و می‌خور و اگر به افراط خوری زشت باشد و چون در خانهٔ میزبان روی جایی نشین که جای تو باشد و اگر چه خانهٔ آشنایان بود و ترا گستاخی نباشد و در آن خانه بر سر نان و بر سر نبیذ کارافزایی مکن و با چاکران میزبان مگوی که: ای فلان، آن طَبَق و آن کاسه فلان جای نِهْ، یعنی من از خانه‌ام، مهمان فضول مباش و ساز کاسه و خوانچهٔ مردمان مکن و چاکران خویش را نواله مده، که گفته‌اند: الزلة ذلة و مست خراب مشو، چنان کن که در راه که روی کسی مستی تو نداند، چنان مست مشو که از چهرهٔ آدمیان بگردی؛ مستی به خانهٔ خویش کن، اگر فی‌المثل یک قدح نبیذ خورده باشی و چاکران تو صد گناه بکنند کس را ادب مفرمای کردن، اگر چه مستوجب ادب باشند، که هیچ کس آن از روی ادب نشمارد، گویند عَربَدهٔ مِیْ گویی، هر چه خواهی نبیذ ناخورده می‌کن، دانند که آن قصدی است، نه معربدی است، که از مست همه چیزی به عربده شمارند، چنانکه گفته‌اند: الجنون فنون، عربده همه انواعست: بسیار دست زدن و پای کوفتن و خندیدن و گریه کردن و سرود گفتن و نقل خوردن و سخن گفتن و خاموش بودن و بسیار تقرب و خدمت کردن، این همه عربده است با جنون، پس ازین هر چه گفتم پرهیز کن و پیش هیچ بیگانه مست و خراب مشو، مگر پیش عیالان و بندگان خویش و اگر از مطربان سماعی خواهی همه راه‌های سبک مخواه، تا به رعنایی و مستی منسوب نباشی، هر چند که جوانان را راه‌های سبک خوش آید و خواهند و زنند و فرمایند.

باب یازدهم: اندر ترتیب شراب خوردن و شرایط آن: شراب خوردن را نگویم که بخور و نگویم که مخور، که جوانان به‌قول کسی از فعل جوانی بازنگردند، که مرا نیز بسیار گفتند و نشنودم، تا بعد از پنجاه سال ایزد تعالی بر من رحمت کرد و مرا توبه ارزانی داشت؛ اما اگر نخوری سود دو جهانی با تو بود و هم خشنودی ایزد جل و علا و هم از ملامت خلق رسته باشی و از نهاد و سیرت بی‌عقلان و از افعال محال رسته باشی و نیز در کدخدایی بسیار توفیر یابی و ازین چند روی اگر رغبت در خوردن آن ننمایی سخت دوست دارم، و لیکن جوانی، دانم که رفیقان نگذارند که نخوری و بدین سبب گفته‌اند: الوحدة خیر من جلیس السوء، اگر خوری دانم که دل بر توبه داری و بر کردار خویشتن پشیمان باشی، پس به‌هر حال که نبیذ خوری باید که بدانی خوردن، از آنچه ار ندانی خوردن زهر‌ست و اگر دانی خوردن با زهر حقیقت و همه مأکولات و مشروبات که بی‌ترتیب و بی‌نسق خوری بدست که گفته‌اند:باب سیزدهم: اندر مزاح و نرد و شطرنج و شرایط آن: بدان ای پسر که گفته‌اند: «‌‌المزاح مقدمة الشر‌‌» یعنی مزاح پیشرو همه آفتهاست؛ تا بتوانی از مزاحِ سرد حذر کن و اگر مزاح کنی باری در مستی مکن، که شر و آشوب بیش خیزد و از مزاح ناخوش و فحش گفتن شرم دار، اندر مستی و هشیاری، خاصه در نرد و شطرنج که درین هر دو شغل، مردم صحو باشند، مزاح کمتر تحمل توانند کردن و نرد و شطرنج بسیار باختن عادت مکن و اگر بازی به اوقات باز و مباز الا به مرغی یا به گوسفندی، یا به مهمانی یا محقری از محقرات، به گرو مباز و به درم مباز، که به درم باختن بی‌ادبیست {و} مقامری بود و اگر نیک دانی باختن با کسی که مقامری معروف بود مباز، که تو نیز به مقامری معروف گردی و اگر بازی به معروف‌تر و محتشم‌تر از خود بازی، نرد و شطرنج ادبست، باید که تو اول دست به مهره ننهی، تا اول حریف آنچه خواهد برگیرد و اگر نرد بازی اول کعبتین به حریف ده و شطرنج دست اول بدو ده، اما با ترکان و معربدان و خادمان و زنان و کودکان و گران‌جانان به گرو مباز، تا عربده نخیزد و بر نقش کعبتین با حریف جنگ مکن و سوگند مخور که تو فلان زخم زدی و اگر چه سوگند تو راست باشد مردم به دروغ پندارند و اصل همه شری و عربده‌ای مزاح کردن است و پرهیز کن از مزاح کردن، هر چند که مزاح کردن نه عیب است و نه بزه، { کی رسول مزاح کرده است، که پیرزنی بود در خانه عایشه، روزی از رسول (ص) پرسید که: ای رسول خدای، روی من روی بهشتیان است یا روی دوزخیان؟ یعنی من بهشتیم یا دوزخی؟ و گفته‌اند: کان رسول الله یمزح و لا یقول الا حقا، پس پیغمبر با پیرزن گفت بر وی مزاح که: بدان جهان هیچ پیرزنی اندر بهشت نباشد. آن پیرزن دلتنگ شد و بگریست. رسول خدا (ص) تبسم کرد و گفت: مگری که سخن من خلاف نباشد، راست گفتم که هیچ پیر در بهشت نباشد، از آنکه روز قیامت همه خلق از گور جوان برخیزند. عجوزه را دل خوش گشت}. مزاح شاید کرد ولیکن فحش نشاید گفت؛ پس اگر گویی باری کمتر گوی و اگر ضرورت باشد باری آنچه گویی با همسران خویش گوی، اگر جوابی گویند باری عیبی نبود و هر هزلی که گویی جدآمیز گوی و از فحش پرهیز کن، هر چند مزاح بی‌هزل نبود، اما جدی باید که بود، هر چه گویی ناچار بشنوی و از مردمان همان طمع دار که از تو به مردمان رسد؛ اما با هیچ کس جنگ مکن، که جنگ کردن نه کار مردم است، کار زنان و کودکان است، پس اگر اتفاق افتد که با کسی جنگ آری هر چه بدانی و بتوانی گفتن مگوی، جنگ چندان کن که جای آشتی بماند و یک‌باره لجوج و بی‌آزرم مباش و از عادات مردم فرومایه بدترین عادتی لجوجی و بی‌آزرمی است و بهترین عادت متواضعی، که متواضعی نعمت ایزدی است، که کس بر وی حسد نبرد { و به هر سخنی مگوی که: ای مرد، چو هر که ای مرد گوید بی‌حجت مرد، را از مردی بازافکند}. اما سیکی خوردن و مزاح کردن و عشق باختن این همه کار جوانان است، چون تو اندازهٔ کارها نگه داری بر نیکوترین وجهی بتوان کردن، چنانکه مردم بسی ملامتی نکنند چون در باب شراب خوردن و مزاح و نرد و شطرنج سخنی چند شد ناچار در باب عشق ورزیدن هم بباید گفت و شرح و شرایط آن و بالله التوفیق.

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کیانا زرکوب

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اما مردم بیگانه را هر روز مهمان مکن، از آنک هر روز به حق مهمان نتوان رسیدن؛ بنگر تا یک ماه چند بار مهمانی توانی کردن، آنکه سه بار توانی کردن یک‌بار کن و آن سه بار اندرو خرج کن، تا خوان تو از همه عیبی مبرّا بوَد و زبان عیب‌جویان بر تو بسته باشد و چون مهمان در خانهٔ تو آید هر کس را پیش‌باز می‌فرست و تقربی همی‌کن و تیمار هر کس به سزای او می‌دار، چنانکه بوشکور گوید، شعر:
هوش مصنوعی: اما هر روز به دیگران مهمانی نده، زیرا که مهمانی واقعی را نمی‌توان هر روز انجام داد. به این فکر کن که در یک ماه چند بار می‌توانی مهمانی برپا کنی. اگر بتوانی سه بار مهمانی بدهی، یک بار این کار را انجام بده و آن سه بار دیگر را به یک مهمانی بزرگ اختصاص بده. این‌گونه خوان و سفره‌ات از هر عیبی پاک خواهد بود و دیگران نمی‌توانند عیب‌جویی کنند. وقتی مهمان به خانه‌ات می‌آید، افراد را به بهترین نحو با احترام می‌پذیرد و به هر یک بر اساس شخصیت و مقامش توجه می‌کنی.
اگر دوست مهمان بود یا نه دوست
شب و روز تیمار مهمان نکوست
هوش مصنوعی: اگر دوست به عنوان مهمان به خانه‌ات بیاید یا نیاید، مهم این است که در هر حال باید به مهمان‌نوازی و محبت به او توجه کنی.
و اگر میوه بود پیش از طعام میوه‌ها تو پیش آر، تا بخورند و یک زمان توقف کن و آنگه خوردنی‌ها آور و تو منشین تا آنگاه که مهمانان بگویند یک‌بار و دوبار که بنشین، آنگاه با ایشان مساعدت کن و نان بخور و فروتر از همه‌کس نشین، مگر مهمان بزرگ باشد که نشستن ممکن نبود و از مهمانان عذر مخواه، که عذر خواستن طبع عامه و بازاریان بود و هر ساعت مگوی: «ای فلان، نان نیک بخور و هیچ نمی‌خوری، شرم مدار که از جهت تو چیزی نتوانستم کردن، انشاءالله که بعد ازین عذر آنها بخواهیم.» این نه سخنان محتشمان بوَد، این لفظی بود که به سالها مهمان یک‌بار توان کرد از جملهٔ بازاریان، که از چنین گفتار مردم شرمسار شوند و نان نتوانند خوردن و نیم‌سیر از خوان تو برخیزند و ما را به گیلان رسمی نیکوست: چون مهمان را به خانه برند خوان بنهند و کوزه‌های آب حاضر کنند و مهمانْ‌خداوند و مُتعلّقان همه بروند، مگر یک تن از جای دور باز ایستد، از بهر کاسه نهادن، تا مهمان چنان که خواهد نان بخورَد، آنگه بیش نان پیش آید و رسم عرب نیز چنین است؛ چون مهمانان نان خورده باشند، بعد از دست شستن، گلاب و عطر فرمای آوردن، و چاکران و غلامانِ مهمان را نیکو دار، که نام و ننگ ایشان بدر برند و اندر مجلس اسفرغم‌ها بسیار فرمای نهادن، مطربان فاخر فرمای آوردن و تا نبیذِ نیکو نبود مهمان مکن، که خود پیوسته مردم نبیذ خورند، سیکی و سماع باید که خوش باشد، تا اگر در خوان و کاسهٔ تو تقصیری بود عیب تو بدین بپوشد و سیکی خوردن بزه است، تا بزه بی‌مزه نکرده باشی، پس چون اینهمه که گفتم کرده باشی از مهمانان حق شناس و حق ایشان بر خود واجب‌دان.
هوش مصنوعی: اگر میوه‌ای داشتید، ابتدا آن را قبل از غذا سرو کنید، تا مهمانان بخورند و سپس مدتی توقف کنید. بعد از آن، غذاهای دیگر را ارائه دهید و به مهمانان بپیوندید فقط زمانی که آنها از شما دعوت کنند. در هنگام خوردن، همیشه باید در مقام پایین‌تری نسبت به دیگران باشید، مگر اینکه مهمان ویژه‌ای وجود داشته باشد که در این صورت نشستن شما ضروری است. نیازی به عذرخواهی از مهمانان نیست، چرا که این کار برای افراد عادی و بازاریان است. همچنین، هرگز نباید به مهمانان بگویید که نان خوب بخورند و اگر چیزی برای آنها فراهم نکردید، شرمنده باشید. این از آداب سخن گفتن محترمانه نیست و فقط باید یک بار در سال برای مهمانانی که از قشر معمولی هستند این قول را بدهید. در گیلان، رسم بر این است که وقتی مهمان را به خانه دعوت می‌کنند، سفره‌ای پهن کنند و آب را آماده سازند. همه باید بروند، به جز یک نفر که در دورترین نقطه بایستد تا بتواند ظرف‌های نان را بگذارد و مهمان به راحتی بخورد. بعد از اینکه مهمان نان خورده و دست‌هایش را شسته است، عطر و گلاب ارائه می‌شود و باید به مهمان‌نوازان و خدمتکاران توجه خاصی شود تا آبرو و شخصیت آنها حفظ شود. همچنین، برای مراسم‌های مختلف و موزیک بهتری هم در نظر گرفته شود. تا وقتی که شراب خوشمزه‌ای آماده نیست، مهمان را نپذیرید زیرا مردم معمولاً شراب می‌نوشند. تمامی این اقدامات باید انجام شود تا مهمانان همواره متوجه احترام و محبت شما شوند و از شما راضی باشند.
حکایت: چنان شنیدم که ابن‌مقله، نصر بن منصور التمیمی را عمل بصره فرموده بودند، سال دیگر بازخواندند و حساب کردند و او مردی منعم بود، خلیفه را بدو طمعی افتاده بود، چون حساب کردند مالی بسیار بر وی باقی ماند، پسر مقله گفت: این مال بگزار، یا به زندان رو. نصر گفت: یا مولانا، مرا مال هست ولیکن اینجا حاضر نیست، یک ماه مرا امان ده تا بدین مقدار مرا به‌زندان نباید رفت. پسر مقله دانست که آن مرد را طاقت آن مال هست و راست می‌گوید؛ گفت: از امیرالمؤمنین فرمان نیست که تو باز جای روی، تا این مال بگزاری، اکنون هم اینجا در سرای من در حجره‌ای بنشین و این یک ماه مهمان من باش. نصر گفت: فرمان بردارم. در سرای ابن مقله محبوس بنشست و از قضا را اول رمضان بود، چون شب اندر آمد ابن مقله گقت: فلان را بیارید تا با ما روزه بگشاید. فی‌الجمله این نصر یک ماه رمضان پیش او افطار کرد، چون عید کردند و روزی چند برآمد پسر مقله کس فرستاد که آن مال دیر می‌آرند، تدبیر این کار چیست؟ نصر گفت: من زر دادم. پسر مقله گفت: که‌را دادی؟ گفت: به تو دادم. پسر مقله در طیره شد، نصر را بخواند و گفت: ای خواجه، این زر که‌را دادی؟ نصر گفت من زر ندادم، ولیکن این یک ماه نان تو را یکان بخوردم، ماهی بر خوان تو روزه گشادم و مهمان تو بودم، اکنون چون عید آمد حق من این باشد که از من زر خواهی؟ پسر مقله بخندید و گفت که: خط بستان و به سلامت برو، که آن مال به دندان‌ْمزد به تو دادم و من آن زر را بهر تو بگزارم. نصر بدین سبب از مصادره برَست. پس از مردم منت‌پذیر و تازه‌روی باش، اما بیهوده خنده مباش و نبیذ کم خور و پیش از مهمان مست مشو، چو دانی که مهمانان مست شدند آنگه از خویشتن شگرفی می‌نمای و یاد مردم می‌کن و نوش می‌خور و با مهمان تازه‌روی و خوش باش؛ اما بیهوده خنده مباش، که بیهوده خندیدن دوم دیوانگی است. چون مهمان مست شود و بخواهد رفت، یکی دو بار خواهش کن و تواضع نمای و مگذار که برود، سیوم بار رخصت ده تا برود و اگر غلامان تو خطایی بکنند در گذار و پیش مهمانان با ایشان عتاب مکن و روی‌ترش مباش و با ایشان جنگ مکن، که این نیک نیست و آن نیک است اگر چیزی ترا ناپسندیده آید بار دگر چنان فرمای کردن، بدین یک‌بار صبر کن و اگر مهمان تو هزار محال بکند و بگوید از وی بردار و خدمت وی بزرگ دان.
هوش مصنوعی: داستانی درباره ابن‌مقله و نصر بن منصور تمیمی است که در آن، نصر به دلیل عدم پرداخت مالیاتی به زندان می‌افتد. او درخواست می‌کند که یک ماه به‌وی امان دهند تا بتواند مبلغ مورد نظر را فراهم کند. ابن‌مقله، پس از بررسی وضعیت نصر، به او اجازه می‌دهد که در خانه‌اش بماند و مهمان او باشد. در طول این مدت، نصر به مهمانی در شب‌های رمضان می‌پردازد و پس از عید به ابن‌مقله یادآوری می‌کند که او مبلغی به او نداده است، بلکه در واقع از مهمان‌نوازی او بهره‌مند شده. ابن‌مقله از این وضعیت خنده‌اش می‌گیرد و در نهایت تصمیم می‌گیرد که نصر به خاطر رفتار شایسته‌اش مالیاتش مصادره نشود و بدون ترس به زندگی‌اش ادامه دهد. این داستان نکاتی در مورد آداب مهمان‌نوازی و ادب معاشرت با دیگران را به تصویر می‌کشد و بر اهمیت بخشش و صبوری با مهمانان تأکید می‌کند.
حکایت: چنان شنیدم که وقتی معتصم خلیفه مجرمی را گردن همی‌فرمود زدن، پیش خویش. آن مرد گفت: یا امیرالمؤمنین، به‌حق خدای مرا یک شربت آب ده و مهمان کن و آنگاه هر چه خواهی می‌کن، که سخت تشنه شده‌ام. معتصم بر حکم سوگند فرمود تا او را آب دهند؛ چون آب دادند به‌رسم عرب گفت: کثر الله خیرا یا امیرالمؤمنین، مهمان تو بودم بدین یک شربت آب؛ اکنون از طریق مردمی مهمان کشتن واجب نکند، مرا مفرمای کشتن و عفو کن، تا بر دست تو توبه کنم. معتصم گفت: راست گفتی، حق مهمان بسیار است؛ ترا عفو کردم، بیش از این خطا مکن، که حق مهمان داشتن واجب است.
هوش مصنوعی: روایتی نقل شده که معتصم، خلیفه، دستور داد تاابی را گردن بزنند. در همین حین، آن مرد از معتصم خواست تا به او یک لیوان آب بدهد و او را مهمان کند. او گفت که خیلی تشنه است و از معتصم خواست که بعد از نوشیدن آب، هر کار دلخواهی که دارد با او انجام دهد. معتصم به حکم خود سوگند یاد کرد که به او آب بدهند. وقتی آب را به او دادند، آن مرد با توجه به آداب عربی گفت: «خدا خیر تو را زیاد کند ای امیرالمؤمنین، من مهمان تو بودم با این یک لیوان آب؛ اکنون وظیفه مهمان‌نوازی اجازه نمی‌دهد که مرا به قتل برسانی. پس لطفاً مرا ببخش تا بتوانم از تو توبه کنم.» معتصم با او موافقت کرده، گفت: «سخن درستی گفته‌ای، احترام به مهمان بسیار مهم است؛ به تو عفو کردم اما باید مواظب باشی که دیگر خطایی نکنی، زیرا باید به حقوق مهمان احترام گذاشت.»
ولیکن حق مهمانی که حق شناس ارزد، نه چنانکه هر آحادی یا ناداشتی را به خانه بری و آنگاه چندان اعزار و اکرام کنی، یعنی که این مهمان من است، بدانکه این تقرب و دلداری با که باید کرد.
هوش مصنوعی: با این حال، حق مهمانی که برایش احترام قائل هستید، به این معنا نیست که هر فردی را به خانه‌تان دعوت کرده و سپس به او احترام بگذارید. یعنی اینکه وقتی می‌گویید این مهمان من است، باید بدانید که این نزدیکی و محبت را با چه کسی باید برقرار کنید.
فصل: و پس اگر مهمان شوی مهمان هر کسی مشو، که حشمت را زیان دارد و چون روی گرسنه مرو و سیر نیز مرو و تا نان بتوانی خوردن و میزبان نیآزارد و می‌خور و اگر به افراط خوری زشت باشد و چون در خانهٔ میزبان روی جایی نشین که جای تو باشد و اگر چه خانهٔ آشنایان بود و ترا گستاخی نباشد و در آن خانه بر سر نان و بر سر نبیذ کارافزایی مکن و با چاکران میزبان مگوی که: ای فلان، آن طَبَق و آن کاسه فلان جای نِهْ، یعنی من از خانه‌ام، مهمان فضول مباش و ساز کاسه و خوانچهٔ مردمان مکن و چاکران خویش را نواله مده، که گفته‌اند: الزلة ذلة و مست خراب مشو، چنان کن که در راه که روی کسی مستی تو نداند، چنان مست مشو که از چهرهٔ آدمیان بگردی؛ مستی به خانهٔ خویش کن، اگر فی‌المثل یک قدح نبیذ خورده باشی و چاکران تو صد گناه بکنند کس را ادب مفرمای کردن، اگر چه مستوجب ادب باشند، که هیچ کس آن از روی ادب نشمارد، گویند عَربَدهٔ مِیْ گویی، هر چه خواهی نبیذ ناخورده می‌کن، دانند که آن قصدی است، نه معربدی است، که از مست همه چیزی به عربده شمارند، چنانکه گفته‌اند: الجنون فنون، عربده همه انواعست: بسیار دست زدن و پای کوفتن و خندیدن و گریه کردن و سرود گفتن و نقل خوردن و سخن گفتن و خاموش بودن و بسیار تقرب و خدمت کردن، این همه عربده است با جنون، پس ازین هر چه گفتم پرهیز کن و پیش هیچ بیگانه مست و خراب مشو، مگر پیش عیالان و بندگان خویش و اگر از مطربان سماعی خواهی همه راه‌های سبک مخواه، تا به رعنایی و مستی منسوب نباشی، هر چند که جوانان را راه‌های سبک خوش آید و خواهند و زنند و فرمایند.
هوش مصنوعی: اگر مهمان شدی، به هر خانه‌ای نرو، زیرا این کار باعث آزار و زیان به میزبان می‌شود. وقتی به مهمانی می‌روی، نه گرسنه برو و نه پرخور باش. تا زمانی که می‌توانی نان بخوری و میزبان را اذیت نکنی، از غذا استفاده کن. اگر به اندازه کافی غذا بخوری، زشت نیست، اما باید در جایی بنشینی که برای تو مناسب باشد، حتی اگر در خانه‌ی آشنایان باشی. از خودت جسارت به خرج نده و در آن خانه بر سر غذا و نوشیدنی، مزاحمت ایجاد نکن. با خدمتکاران میزبان طوری صحبت نکن که انگار صاحب خانه هستی و از آن‌ها نخواه که ظروف را جابه‌جا کنند. مهمان فضولی نباش و موجب دردسر دیگران نشو. همچنین به شریکانت نان نده، زیرا بعضی‌ها می‌گویند: "نقصان در ادبی، ذلت است." و در میهمانی مست نشو، طوری که کسی متوجه نشود. اگر مست شدی، این مستی را در خانه‌ات کن و اگر تنها یک لیوان نوشیدنی خورده‌ای، اشتباه نکن و دیگران را در عصبانیت و مستی ادب نکن، حتی اگر آن‌ها سزاوار ادب باشند، زیرا مردم این را نمی‌پذیرند. نوشیدنی خوردن ممکن است تو را به رفتارهای ناشایست بکشاند. باید بدانید که ممکن است مستی به انواع رفتارهای غیرعادی منجر شود. بنابراین، از این کارها دوری کن و تا زمانی که پیش بیگانه‌هایی نیستی، مست نشو، به جز در برابر اعضای خانواده و زیر دستان. اگر دوست داری موسیقی بشنوی، از مسیرهای سبک و بی‌ملاحظه دوری کن تا به مستی و رقص نسبت داده نشوی، هرچند که جوان‌ها ممکن است به این کارها تمایل داشته باشند.

حاشیه ها

1402/11/30 06:01
فرهود

«هر چند که جوانان را راه‌های سبک خوش آید و خواهند»

راه سبُک در اینجا حالتی از موسیقی است. در همین کتاب در «باب سی و ششم: اندر آداب خنیاگری» درباره آن توضیح داده شده است.