باب یازدهم: اندر ترتیب شراب خوردن و شرایط آن
شراب خوردن را نگویم که بخور و نگویم که مخور، که جوانان بهقول کسی از فعل جوانی بازنگردند، که مرا نیز بسیار گفتند و نشنودم، تا بعد از پنجاه سال ایزد تعالی بر من رحمت کرد و مرا توبه ارزانی داشت؛ اما اگر نخوری سود دو جهانی با تو بود و هم خشنودی ایزد جل و علا و هم از ملامت خلق رسته باشی و از نهاد و سیرت بیعقلان و از افعال محال رسته باشی و نیز در کدخدایی بسیار توفیر یابی و ازین چند روی اگر رغبت در خوردن آن ننمایی سخت دوست دارم، و لیکن جوانی، دانم که رفیقان نگذارند که نخوری و بدین سبب گفتهاند: الوحدة خیر من جلیس السوء، اگر خوری دانم که دل بر توبه داری و بر کردار خویشتن پشیمان باشی، پس بههر حال که نبیذ خوری باید که بدانی خوردن، از آنچه ار ندانی خوردن زهرست و اگر دانی خوردن با زهر حقیقت و همه مأکولات و مشروبات که بیترتیب و بینسق خوری بدست که گفتهاند:
پس باید که چون نان خورده باشی در وقت نبیذ نخوری، تا سه ساعت بگذرد و سه بار تشنه شوی و آب خوری، پس اگر تشنه نشوی مقدار سه ساعت توقف کن، از آنک معده که قوی و درست باشد اگر چه به اسراف طعام خوری به هفت ساعت هضم شود: سه ساعت بپزاند و سه ساعت دیگر مزه بستاند از آن طعام و به جگر رساند، تا جگر قسمت کند بر احشای مردم، از آنکه قسام اوست و ساعتی دیگر آن نقل را که بماند به روده فرستد، هشتم ساعت باید که معده خالی شده باشد و هر معده که نچنین بود آن کدوی پوسیده بود نه معده؛ پس گفتم که سه ساعت از طعام گذشته نبیذ خوری، تا در معده طعام پخته باشد و چهار طبع تو نصیب طعام بردارد، آنکه نبیذ خوری تا هم از شراب بهرهور باشی و هم از طعام. اما آغاز سِیِکی خوردن نماز دیگر کن، تا چون مستی درآید شب اندر تو آمده باشد و مردمان مستی تو نبینند و در مستی نقلان مکن، که نقلان نامحمود بود و به دشت و باغ به سیکی خوردن مرو و اگر روی مستی را سیکی مخور، با خانه آی و مستی به خانه کن که آنچه زیر آسمانهٔ خانه توان کرد زیر آسمان نتوان کرد، که سایهٔ سقف خانه بهتر و پوشیدهتر از درخت بود، از آنک مردم در خانه خود پادشاهی است در مملکت خویش و اندر صحرای مردم چون غریبی بود اندر غربت و اگرچه محتشم غریبی بود پیدا باشد که دست محتشمان تا کجا رسد و همیشه از نبیذ چنان پرهیز کن که هنوز دو سه نبیذ را جای بود و پرهیز کن از لقمهٔ سیری و از قدح مستی، که سیری و مستی نه همه در شراب و طعامست، که سیری در لقمهٔ بازپسین است، چنانکه مستی در قدح بازپسین؛ پس لقمهٔ نان و قدحی شراب کمتر خور، تا از فزودن هر دو ایمن شوی و جهد کن تا همیشه مست نباشی که ثمرهٔ سیکی خوردن دو چیز است: یا بیماری است یا دیوانگی؛ پس چرا مولع باید بود بهکاری که ثمرهٔ او این انواع باشد و من دانم که بدین سخنان دست از نبیذ بنداری و سخن کس نشنوی، باری تا توانی پیوسته صبوحی کردن عادت مکن و اگر به اتفاق صبوحی کنی به اوقات کن، که خردمندان صبوحی را نه ستوده داشتهاند؛ اول شومی صبوحی آن باشد که نماز بامداد از تو فایت شود و دیگر هنوز خواب دوشین از دماغ بیرون نیامده باشد، بخار امروزین با وی بازگردد، ثمرهٔ او جز ماخولیا نباشد، که فساد دو مفسد بیش از فساد یک مفسد باشد؛ دیگر به وقتی که مردمان خفته باشند و تو بیدار باشی و چون مردمان بیدار شوند ناچار ترا بباید خفت، چون همه روز نخسبی و همه شب بیدار باشی روز دیگر اعضاهای تو خسته و رنجور باشند، از رنج نبیذ و از رنج بیخوابی و کم صبوحی بود که درو عربده نبود، یا محالی کرده نیاید که از آن پشیمانی خیزد و یا خرجی بهواجب کرده نیاید. اما اگر وقتی بناگاه صبوحی کنی بهعذری واضح روا بود، اما ناکرده به، که عادتی بد است و اگر بر نبیذ مولع باشی عادت مکن که شب آدینه نبیذ خوری، هر چند شب آدینه و شب شنبه نبیذ نباید خورد بههیچ وقت، اما شب آدینه از بهر جمع فردایین را و نماز جمعه را و بهنزدیک شب آدینه نخوری یک هفته نبیذ خوردن بر دل مردم شیرین کنی و زبان عامه بر تو بسته باشد و اندر کدخدایی توفیر بود، از آنک در سالی پنجاه آدینه بود، پنجاه روزه اخراجات توفیر کرده باشی و جسم و نفس و عقل و روح تو نیز بیآساید که در یک هفته دماغ و عروقهاء تو از بخار ملال شده باشد، اندر آن یک شب بیآساید و خالی شود اندر آسودن آن یک شب و هم صحبت و آرامش تن بود و هم در مال توفیر، پس عادتی که ازو پنج خصلت حاصل آید باید داشت.
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حاشیه ها
با سلام، از اساتید محترم خواهشمندم این پند شیرین را به زبان ساده و نثر روان معنی فرمایند که مزید بر تشکر است