گنجور

شمارهٔ ۲۹ - ایضاً له

خیز تا زار و گریه برگیریم
خوش بگرییم و یه در گیریم
نوحه های جگر خراش کنیم
چون بپایان رسد ز سرگیریم
سرتابوت خواجه بازکنیم
کفن از روی وی بدر گیریم
وز جفایی که دوش رفت برو
حال پرسیم و گریه برگیریم
گردش از روی خوب بفشانیم
سزش از خاک تیره برگیم
بر سر روضۀ مقدس او
دیده از اشک در گهر گیریم
ای دریغا که رکن دین مسعود
رخت بر بست از سرای وجود
این دگر فتنه بین که چون افتاد
وه که خونم بدل درون افتاد
فتنه که رفت هیچ نبود
فتنه در اصفهان کنون افتاد
علم شرع و رایت اسلام
هر دو در خاک سر نگون افتاد
از دو نیر بگریۀخونین
چرخ را دیدگان برون افتاد
کهکشان راه اشک خونین است
کش بران روی نیلگون افتاد
شرع را دست خون و داو تمام
مهره اندر گشاد خون افتاد
چرخ بدساز شش دری سازید
درلباسات دست خون یازید
حالتی سهمناک می بینیم
خلق را دردناک میبینیم
مخلصان را درین مصیبت صعب
در مضیق هلاک می بینیم
همه را سینه پاره می یابم
همه را جامه چاک می بینم
تا نمی بینم آن امام همام
من همه بیم و باک می بینم
آفتابی بدان بلندی جاه
در هبوط مغاک می بینم
وان همه کار و بارب خواجه همین
تودۀ تیره خاک می بینم
آنچه ما را ز حالش ادراکست
تختۀ چوب و تودۀ خاکست
تاکه مسعود صاعد از ما شد
کار اسلام زیر و بالا شد
بی جلالش هرانجا ملکیست
ملکش از دست و پایش ارجاشد
سد اسکندر از میان برخواست
ظلم یأجوج فتنه پیدا شد
چو حسین علی شهیدشدست
رجبش لاجرم عشورا شد
رکن اسلام باد باقی اگر
رکن دین پیش حق تعالی شد
گل بماناداگرچه بستان نیست
در بماناداگرچه دریا شد
اینت شکر که کام پرشیرست
گرچه طفلست عقل او پیرست
سرو از اول یکی نهال بود
ماه تابان همان هلال بود
گل از آن غنچۀ دژم شکفد
دراز آن نطفۀ زلال بود
قوت نطق عیسی اندرمهد
پرتو فضل ذوالجلال بود
نه بتعلیم این و آن باشد
نه بدوران ماه و سال باشد
مردم دیده گر نه خرد بود
قوت باصره محال بود
بچه شیر باچنان خردی
هیبتش سخت با کمال بود
که دهد شرح مشکلات رموز؟
که کند حکم لایجوز و یجوز؟
از وفات تو آه و واویلاه
کاندر آمد بعالم آب سیاه
آه ، دردا که دودی آتشبار
بجهان اندر آمد از ناگاه
ای دریغا که دست بسته گرفت
چون توشیری مکاید روباه
شرع را نیست بی تو فروشکوه
خلق را نیست بی تو پشت و پناه
خواجه از خوابگاه بیرون آی
رانکه دیرست ، وقت شد بیگاه
خلق در انتظار دیدارت
برکشید ندصف دور گ همه راه
بی تو کلک و دوات را بدرست
این دهان خشک و آن زبان شده ست
دیده را بی تو روشنایی نیست
صبر را دل آشنایی نیست
خواجه از خاک تیره بیرون آی
زانکه این جای پادشاهی نیست
پشت بر روی مخلصان کردن
شیوۀ لطف و پیشوایی نیست
خواجه در خاک و ما چنین خاموش
کفر محض است و بیوفایی نیست
ای دریغا که دین و دنی را
بی روای توش روایی نیست
چشمۀ آفتاب گردون را
بی جمال تو روشنایی نیست
آنکه را تکیه گاه فرقد بود
زینهار از چه جای مرقد بود؟
فتنه بیدار شد زخواب درآی
کار دربسته را لبی بگشای
تا همه کار بسته بگشاید
پرده بردار و روی بازنمای
خلل کار شهر می دانی
خواجه زنهار زود بیرون آی
کار مسعود صاعد اندریاب
خواجه بشتاب از برای خدا
شیر در بیشه نه و بچه ضعیف
وای اگر کار درنیابی وای
تا بگویی کزان جفا چونی
با یکی از خواص در سخن آی
قلم فتوی و دوات قضا
جز بحکمت نمی دهد رضا
خواجه فریاد از این جفا فریاد
بوم و بر باز کی کند بیداد
ای دریغا که از فراز فلک
زود نامت بزیر خاک فتاد
از سماعیل و هاجر و هانی
تو خلیلی چرا نیاری یاد
مریم روزگار و عیسی وقت
هردو را عمر و زندگانی باد
در پناه جلال و عصمت او
نامدار پدر بکام زیاد
سرو هرچند سایه بازگرفت
باد پاینده سایۀ شمشاد
این دعا را زروم تا ماچین
بعد تحسین همی کنند آمین

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خیز تا زار و گریه برگیریم
خوش بگرییم و یه در گیریم
هوش مصنوعی: بیا بلند شو و ناراحتی و گریه‌مان را جمع کنیم، بیایید با شادی و خوشحالی گریه کنیم و در دل‌مان پذیرای غم‌ها باشیم.
نوحه های جگر خراش کنیم
چون بپایان رسد ز سرگیریم
هوش مصنوعی: بیایید در سوگ دل‌تنگی‌ها و دردهای خود نوای عزاداری سر دهیم، چون که این همه مشکلات و غم‌ها به پایان برسد، از سرگیریم و دوباره شروع کنیم.
سرتابوت خواجه بازکنیم
کفن از روی وی بدر گیریم
هوش مصنوعی: بیا تابوت خواجه را باز کنیم و کفن او را کنار بزنیم.
وز جفایی که دوش رفت برو
حال پرسیم و گریه برگیریم
هوش مصنوعی: از بی‌محلی و کم‌توجهی که دیشب داشتیم، حالا از تو حال و احوال می‌پرسیم و برای دل‌تنگی‌ام اشک می‌ریزیم.
گردش از روی خوب بفشانیم
سزش از خاک تیره برگیم
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی معشوق، زندگی را با شادی سپری می‌کنیم و از نشیب‌های زندگی عبور می‌کنیم.
بر سر روضۀ مقدس او
دیده از اشک در گهر گیریم
هوش مصنوعی: در کنار قبر مقدس او، چشمان‌مان را با اشک پر می‌کنیم.
ای دریغا که رکن دین مسعود
رخت بر بست از سرای وجود
هوش مصنوعی: آه، کاش که مسعود، که رکن و پایه دین بود، از دنیای وجود ما رخت برنمی‌بست.
این دگر فتنه بین که چون افتاد
وه که خونم بدل درون افتاد
هوش مصنوعی: این شعر به احساس شدید و غم و اندوه شاعر اشاره دارد. او به طور استعاری به وضعیتی اشاره می‌کند که یک بحران بزرگ یا فاجعه رخ داده و این وضعیت باعث درد و رنج عمیق او شده است. او به این فکر می‌کند که چه بلایی بر سر او آمده و خون دلش به خاطر این مسأله به شدت به جوش آمده است.
فتنه که رفت هیچ نبود
فتنه در اصفهان کنون افتاد
هوش مصنوعی: وقتی که فتنه‌ای به پایان می‌رسد، دیگر هیچ چیز از آن باقی نمی‌ماند، اما در حال حاضر در اصفهان فتنه جدیدی آغاز شده است.
علم شرع و رایت اسلام
هر دو در خاک سر نگون افتاد
هوش مصنوعی: معنای این بیت به این صورت است که علم و دانش دینی و نمادهای اسلامی به نوعی در شرایطی قیمت خود را از دست داده و به وضعتی ناگوار رسیده‌اند. به عبارت دیگر، ارزش و اهمیت این دو بعد در دنیای امروز تحت تأثیر مشکلات و چالش‌ها کم‌رنگ شده است.
از دو نیر بگریۀخونین
چرخ را دیدگان برون افتاد
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به درد و رنج عمیق خود اشاره می‌کند که باعث شده است چشمانش از شدت گریه و اندوه به سوی آسمان بلند شود. او با احساسات شدید خود، حالی را تجربه می‌کند که همه‌ی هستی‌اش تحت تأثیر قرار گرفته است.
کهکشان راه اشک خونین است
کش بران روی نیلگون افتاد
هوش مصنوعی: کهکشان به مانند راهی است مملو از اشک‌های خونین که بر روی آب‌های آبی رنگ ریخته شده است.
شرع را دست خون و داو تمام
مهره اندر گشاد خون افتاد
هوش مصنوعی: قوانین و اصول دینی تحت تأثیر بی‌عدالتی و خونریزی قرار گرفته‌اند و در این میان، مهره‌های اصلی و تاثیرگذار در وضع قوانین درگیر این شرایط بحرانی شده‌اند.
چرخ بدساز شش دری سازید
درلباسات دست خون یازید
هوش مصنوعی: تقدیر ناپسند، مانند چرخ‌وفلک، زندگی سختی را برایتان رقم می‌زند، و در این راه، شما ممکن است با درد و رنج مواجه شوید.
حالتی سهمناک می بینیم
خلق را دردناک میبینیم
هوش مصنوعی: ما به وضوح ناراحتی و درد را در چهره‌ی مردم مشاهده می‌کنیم.
مخلصان را درین مصیبت صعب
در مضیق هلاک می بینیم
هوش مصنوعی: در این مشکل بزرگ، کسانی که مخلص و صادق به خداوند هستند را در تنگنا و در معرض نابودی می‌بینیم.
همه را سینه پاره می یابم
همه را جامه چاک می بینم
هوش مصنوعی: همه را در حالتی می‌بینم که از دل درد و رنج دارند، و لباس‌هایشان هم پاره شده است.
تا نمی بینم آن امام همام
من همه بیم و باک می بینم
هوش مصنوعی: هر وقت آن امام بزرگوار را نمی‌بینم، احساس ترس و نگرانی می‌کنم.
آفتابی بدان بلندی جاه
در هبوط مغاک می بینم
هوش مصنوعی: من در عمق یک چاله تیره، به سمت آفتابی می‌نگرم که در اوج شکوه و مقام قرار دارد.
وان همه کار و بارب خواجه همین
تودۀ تیره خاک می بینم
هوش مصنوعی: تمام فعالیت‌ها و امور زندگی آقا را فقط در این تودۀ سیاه و بی‌ارزش خاک می‌بینم.
آنچه ما را ز حالش ادراکست
تختۀ چوب و تودۀ خاکست
هوش مصنوعی: ما تنها می‌توانیم حال او را از نشانه‌های بیرونی مانند چوب و توده‌ای از خاک بفهمیم.
تاکه مسعود صاعد از ما شد
کار اسلام زیر و بالا شد
هوش مصنوعی: زمانی که مسعود صاعد از میان ما رفت، وضعیت اسلام دگرگون شد و به شکلی جدید درآمد.
بی جلالش هرانجا ملکیست
ملکش از دست و پایش ارجاشد
هوش مصنوعی: هرجا که او در آنجا باشد، خود را در عظمت و شان او می‌بینیم و اگر از لذت‌های او بهره ببریم، آن مکان ارزش و اعتبار پیدا می‌کند.
سد اسکندر از میان برخواست
ظلم یأجوج فتنه پیدا شد
هوش مصنوعی: دیوار سد اسکندر شکسته شد و ظلم و فساد یأجوج و ماجوج سر برآورده است.
چو حسین علی شهیدشدست
رجبش لاجرم عشورا شد
هوش مصنوعی: وقتی حسین، پسر علی به شهادت رسید، طبیعتاً روز عاشورا نام گرفت.
رکن اسلام باد باقی اگر
رکن دین پیش حق تعالی شد
هوش مصنوعی: اگر رکن دین و ایمان در نزد خداوند باقی بماند و استوار باشد، اسلام نیز پابرجا خواهد ماند.
گل بماناداگرچه بستان نیست
در بماناداگرچه دریا شد
هوش مصنوعی: اگرچه باغی در کار نیست، گل هنوز باقی می‌ماند، حتی اگر به دریا بپیوندد.
اینت شکر که کام پرشیرست
گرچه طفلست عقل او پیرست
هوش مصنوعی: اینجا به شیرینی و لطافت بچه‌ای اشاره دارد که با وجود نوجوانی، درک و عقلش به شدت پیشرفته و پیرتر از سنش است. او به خاطر داشتن عقل و فطرتی بالغ، می‌تواند بهتر از دیگران درک کند و به همین دلیل، لطافت و شیرینی‌اش بیشتر به چشم می‌آید.
سرو از اول یکی نهال بود
ماه تابان همان هلال بود
هوش مصنوعی: سرو از ابتدا یک درخت کوچک بوده و ماه در آغاز شکل خود همچون هلال بوده است.
گل از آن غنچۀ دژم شکفد
دراز آن نطفۀ زلال بود
هوش مصنوعی: گل از غنچۀ trist (غمگین) شکوفا می‌شود و این نشان می‌دهد که در پس آن، یک نطفه یا جنین زلال و پاک وجود دارد.
قوت نطق عیسی اندرمهد
پرتو فضل ذوالجلال بود
هوش مصنوعی: توانایی سخن گفتن عیسی ناشی از نور و فضیلت خداوند متعال است.
نه بتعلیم این و آن باشد
نه بدوران ماه و سال باشد
هوش مصنوعی: این موضوع به آموزش و تربیت مرتبط نیست و به گذر زمان و تغییرات سال‌ها نیز ارتباطی ندارد.
مردم دیده گر نه خرد بود
قوت باصره محال بود
هوش مصنوعی: اگر مردم دارای خرد نباشند، دیدن و درک حقایق برای آن‌ها امکان‌پذیر نخواهد بود.
بچه شیر باچنان خردی
هیبتش سخت با کمال بود
هوش مصنوعی: بچه شیری با وجود سن کم و اندازه‌اش، به قدری بزرگ و باوقار به نظر می‌رسد که شگفت‌انگیز است.
که دهد شرح مشکلات رموز؟
که کند حکم لایجوز و یجوز؟
هوش مصنوعی: چه کسی می‌تواند توضیح دهد مشکلات و رازها را؟ چه کسی می‌تواند قضاوت کند در مورد مسائلی که قابل قبول و غیرقابل قبول هستند؟
از وفات تو آه و واویلاه
کاندر آمد بعالم آب سیاه
هوش مصنوعی: خبر درگذشت تو باعث اندوه و ناامیدی در جهان شده و مانند آب سیاهی در دل‌ها جاری است.
آه ، دردا که دودی آتشبار
بجهان اندر آمد از ناگاه
هوش مصنوعی: افسوس، که ناگهان دودی از آتش به دنیا وارد شد.
ای دریغا که دست بسته گرفت
چون توشیری مکاید روباه
هوش مصنوعی: ای کاش که دست و پای تو بسته شده باشد، زیرا مانند توشیری که در چنگال روباهی گرفتار شده، دچار مشکل می‌شوی.
شرع را نیست بی تو فروشکوه
خلق را نیست بی تو پشت و پناه
هوش مصنوعی: هیچ قانونی و اصولی بدون تو ارزش و معنا ندارد، مانند اینکه زندگی و حمایت مردم بدون تو وجود ندارد.
خواجه از خوابگاه بیرون آی
رانکه دیرست ، وقت شد بیگاه
هوش مصنوعی: ای دوست، از خواب بیدار شو که زمان از دست رفت و صبح دیر شده است.
خلق در انتظار دیدارت
برکشید ندصف دور گ همه راه
هوش مصنوعی: مردم بی‌صبرانه در انتظار دیدن تو هستند و تمام مسیرها را به خاطر تو گشوده‌اند.
بی تو کلک و دوات را بدرست
این دهان خشک و آن زبان شده ست
هوش مصنوعی: بدون تو، قلم و دوات در این دهان خشک و این زبان بی‌حرکت بی‌فایده شده‌اند.
دیده را بی تو روشنایی نیست
صبر را دل آشنایی نیست
هوش مصنوعی: چشم بدون تو نور و روشنی ندارد و قلبی که صبر را می‌شناسد، هیچ آشنایی ندارد.
خواجه از خاک تیره بیرون آی
زانکه این جای پادشاهی نیست
هوش مصنوعی: ای کسی که از خاک سیاه و کثیف بلند شو، چون این مکان جایگاه پادشاهی نیست.
پشت بر روی مخلصان کردن
شیوۀ لطف و پیشوایی نیست
هوش مصنوعی: به معنای این است که رفتار کردن با کسانی که صادق و وفادارند، با بی‌توجهی و پشت کردن نمی‌تواند نشانه‌ای از مهربانی و رهبری درست باشد.
خواجه در خاک و ما چنین خاموش
کفر محض است و بیوفایی نیست
هوش مصنوعی: خواجه در خاک قرار دارد و ما در حال سکوت هستیم؛ این نشانه‌ای از کفر خالص و بی‌وفایی است.
ای دریغا که دین و دنی را
بی روای توش روایی نیست
هوش مصنوعی: ای کاش که زندگی و دین بدون تو معنایی نداشتند.
چشمۀ آفتاب گردون را
بی جمال تو روشنایی نیست
هوش مصنوعی: چشمۀ آفتاب گردون بدون زیبایی تو روشن نمی‌شود.
آنکه را تکیه گاه فرقد بود
زینهار از چه جای مرقد بود؟
هوش مصنوعی: آن کسی که به ستاره‌های درخشان تکیه دارد، باید مراقب باشد که چه جایی آرامگاه او خواهد بود.
فتنه بیدار شد زخواب درآی
کار دربسته را لبی بگشای
هوش مصنوعی: آشوب و مشکلاتی که زمانی خواب بودند، حالا بیدار شده‌اند. باید دست به کار شویم و یک راه حلی برای مسائل بسته پیدا کنیم. تنها با گفتن یا ابراز نظر می‌توانیم گامی برداریم.
تا همه کار بسته بگشاید
پرده بردار و روی بازنمای
هوش مصنوعی: وقتی که همه چیز در حال آماده شدن است، باید پرده را کنار بزنی و خودت را نشان بدهی.
خلل کار شهر می دانی
خواجه زنهار زود بیرون آی
هوش مصنوعی: ای خواجه، دقت کن که مشکلات شهر را می‌دانی، پس هر چه زودتر از آنجا خارج شو و مراقب باش.
کار مسعود صاعد اندریاب
خواجه بشتاب از برای خدا
هوش مصنوعی: مسعود به کمک نیاز دارد، ای خواجه، برای خدا سریعاً اقدام کن.
شیر در بیشه نه و بچه ضعیف
وای اگر کار درنیابی وای
هوش مصنوعی: وقتی در دل جنگل شیر قدرتمندی وجود دارد و فرزند ضعیفی در آنجا هست، باید مراقب باشی که مشکل و خطر پیش نیاید. اگر به درستی متوجه نشوی و کار را درست انجام ندهی، ممکن است عواقب بدی پیش بیاید.
تا بگویی کزان جفا چونی
با یکی از خواص در سخن آی
هوش مصنوعی: تا بگویی که چگونه به خاطر بی‌وفایی و ظلم کسی به حال تو هستی، با یکی از افراد خاص صحبت کن.
قلم فتوی و دوات قضا
جز بحکمت نمی دهد رضا
هوش مصنوعی: قلم فتوای شرعی و دواتی که برای نوشتن احکام قضایی به کار می‌رود، تنها با حکمت و درایت می‌تواند رضایت و آرامش را به ارمغان آورد.
خواجه فریاد از این جفا فریاد
بوم و بر باز کی کند بیداد
هوش مصنوعی: این شعر به تظلم و ناله اشاره دارد، از بی‌عدالتی و ستمی که بر فردی یا جامعه‌ای می‌رود، سخن می‌گوید. شاعر به وضعیت ناگوار و ظلمی که گریبان‌گیر اوست، اعتراض می‌کند و از نبودن اقدام مؤثری برای مقابله با این مشکلات سخن می‌گوید. او در پی نجات و رهایی است و به شرایط سخت و دردناک خود معترض است.
ای دریغا که از فراز فلک
زود نامت بزیر خاک فتاد
هوش مصنوعی: ای کاش که از بالای آسمان، نام تو زود به زیر خاک نرود.
از سماعیل و هاجر و هانی
تو خلیلی چرا نیاری یاد
هوش مصنوعی: چرا یادِ خلیل را از اسمائیل، هاجر و هانی نمی‌آوری؟
مریم روزگار و عیسی وقت
هردو را عمر و زندگانی باد
هوش مصنوعی: مریم به‌عنوان نماد روزگار و عیسی به‌عنوان نماد زمان هر دو زندگی کنند و عمرشان طولانی باد.
در پناه جلال و عصمت او
نامدار پدر بکام زیاد
هوش مصنوعی: در سایه شکوه و پاکی او، پدر مشهور و بزرگم به خوبی زندگی می‌کند.
سرو هرچند سایه بازگرفت
باد پاینده سایۀ شمشاد
هوش مصنوعی: سرو هر چند که سایه‌اش توسط باد گرفته شده، اما سایه شمشاد همیشه محکم و پایدار باقی مانده است.
این دعا را زروم تا ماچین
بعد تحسین همی کنند آمین
هوش مصنوعی: در این بیت به دعا و درخواست برای خوب بودن و تحسین کردن اشاره شده است. گویا دعاهایی را انجام می‌دهند تا پس از آن، دیگران هم از آن‌ها تعریف کنند و به خوشبختی برسند. به نوعی، افراد امیدوارند پس از تلاش و دعا، دیگران از آن‌ها استقبال کرده و دیدگاه مثبتی نسبت به آن‌ها داشته باشند.