گنجور

شمارهٔ ۳۵ - و له ایضاً

زهی بلند جنایی که سایۀ جاهت
همیشه بر سر خورشید آسمان گردست
بروزگار تو مه شد بشب روی منسوب
زهیبت تور رخش زان چو زعفران زردست
زآفتابش اگرچه هزار دلگرمیست
بنزد خاطر تو صبحدم همان سردست
بر اندر دیدۀ منت سیل بر جهان و هنوز
میان شادی و طبعم همان چنان گردست
ز بس که در دل من دردهای بسیارست
نمی توانم گفتن مرا فلان در دست
اگر چه بنده ز آثار بی عنایتیت
ز هرچه شغل و عمل بود این زمان فردست
ز خاک پای تو بیزارم ار کسی هرگز
چو بنده خدمت تو از میان جان کردست
دوسال شد که زحرمان همی زند نشخوار
زنعمتی که ازین پیش در جهان خوردست
زگلستان عزایت چو قسم من خوارست
مرا در آنچه که در دست دیگران ور دست؟
حکایت من و این کارنامه ها اکنون
همایون کلید در جامعه دان و آن مردست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زهی بلند جنایی که سایۀ جاهت
همیشه بر سر خورشید آسمان گردست
هوش مصنوعی: ای کاش رفعت و عظمت تو به اندازه‌ای باشد که سایه‌ات هرگز از سر خورشید آسمان کم نشود.
بروزگار تو مه شد بشب روی منسوب
زهیبت تور رخش زان چو زعفران زردست
هوش مصنوعی: در آن شب، چهرهٔ تو همچون ماه درخشان بود و زیبایی چهرهٔ تو مانند زعفران زرد، جلب توجه می‌کرد.
زآفتابش اگرچه هزار دلگرمیست
بنزد خاطر تو صبحدم همان سردست
هوش مصنوعی: اگرچه حضور آفتاب هزاران دلگرمی و شادی می‌آورد، اما در نزد دل تو، صبحگاه همچنان سرد و بی‌روح است.
بر اندر دیدۀ منت سیل بر جهان و هنوز
میان شادی و طبعم همان چنان گردست
هوش مصنوعی: در دل نگران من، غم و اندوهی مانند سیل بر سراسر دنیا جاری است، و هنوز بین شادی و طبیعت خود، وضع بسیار دشواری دارم.
ز بس که در دل من دردهای بسیارست
نمی توانم گفتن مرا فلان در دست
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه در دل من دردهای زیادی وجود دارد، نمی‌توانم بگویم که فلان چیز در دستان من است.
اگر چه بنده ز آثار بی عنایتیت
ز هرچه شغل و عمل بود این زمان فردست
هوش مصنوعی: هر چند که من تحت تأثیر آثار بی‌محبت تو هستم، اما در این زمان، تمام کارها و مشغله‌ها تبدیل به یک نقطه بی‌فایده شده است.
ز خاک پای تو بیزارم ار کسی هرگز
چو بنده خدمت تو از میان جان کردست
هوش مصنوعی: من از اینکه کسی بخواهد به خاطر تو از خاک پای تو بیزار باشد، ناراضی‌ام، به ویژه اگر آن شخص هرگز مانند من، با تمام وجود و عشق به خدمت تو بپردازد.
دوسال شد که زحرمان همی زند نشخوار
زنعمتی که ازین پیش در جهان خوردست
هوش مصنوعی: دو سال است که از غم و اندوه بارها به یاد نعمت‌هایی که قبلاً در دنیا داشته‌ام، بازمی‌گردم و به آن‌ها فکر می‌کنم.
زگلستان عزایت چو قسم من خوارست
مرا در آنچه که در دست دیگران ور دست؟
هوش مصنوعی: از گلستان عزا تو مرا بی‌ارزش می‌کنی، در حالی که آنچه در اختیار دیگران است، برای من افتخار و ارزش دارد.
حکایت من و این کارنامه ها اکنون
همایون کلید در جامعه دان و آن مردست
هوش مصنوعی: من و این کارنامه‌ها همچنان در جامعه به‌عنوان دخیل در تقدیر، از ثمرات آن آگاهیم و این مرد درستکار، راز موفقیت را می‌داند.

حاشیه ها

1400/08/13 11:11
اسما محدث

برحسب کتاب حسین بحرالعلومی بعضی ابیات خطا نوشته شده. لطفا تصحیح شود.

بیت اول:    زهی بلند جنابی که سایه جاهت/// همیشه بر سر خورشید آسمان گردست

بیت چهارم:    براند دیده من سیل بر جهان وهنوز/// میان شادی و طبعم همان چنان گردست

بیت نهم:     ز گلسِتان عطایت چو قسم من خار است/// مرا در آن چه که در دست دیگران وردست؟

بیت آخر:    حکایت من و این کارنامه ها اکنون/// همان کلیدِ در جامه دان و آن مردست