گنجور

شمارهٔ ۹۹

زهی در حسرت آن چشم مخمور
فتاده نرگس سرمست رنجور
سخن در لعل تو عقلست در جان
قدح در دست تو نور علی نور
روانروا در خوشی لعل تو مایه
فلک را در جفا خوی تو دستور
بهار آمد، چه داری؟ خیز کاکنون
نباشد مردم هشیار معذور
چو غنچه هرگز او بوی دل آید
نماند وقت گل او نیز مستور
فلک می گردد ای غافل چه باشی
بدین ده روزه ملک حسن مغرور؟
اگر شادی بخون خواری بهر حال
ز خون عاشقان به خون انگور
بیاد بزم خسرو جام پر کن
که باد از دولت او چشم بد دور

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زهی در حسرت آن چشم مخمور
فتاده نرگس سرمست رنجور
هوش مصنوعی: چه زیباست انتظار آن چشم مست و دلربا که مانند نرگس، سرخوش و غمگین است.
سخن در لعل تو عقلست در جان
قدح در دست تو نور علی نور
هوش مصنوعی: گفتگو در مورد زیبایی تو مانند دانشی است که در جان انسان وجود دارد. جامی که در دستان توست، نوری است بر نورهای دیگر.
روانروا در خوشی لعل تو مایه
فلک را در جفا خوی تو دستور
هوش مصنوعی: در خوشحالی تو، روان من همچون جواهری درخشان است و نیکی‌های تو به رغم بدی‌های جهان، حکمرانی می‌کند.
بهار آمد، چه داری؟ خیز کاکنون
نباشد مردم هشیار معذور
هوش مصنوعی: بهار فرا رسیده است. چه کار می‌کنی؟ برخیز و فعالیت کن، زیرا اکنون دیگر مردم بیدار نیستند و معذورند.
چو غنچه هرگز او بوی دل آید
نماند وقت گل او نیز مستور
هوش مصنوعی: مانند غنچه، او هرگز بوی دل را نمی‌آورد و زمانی که گل می‌شود، دیگر پنهان است.
فلک می گردد ای غافل چه باشی
بدین ده روزه ملک حسن مغرور؟
هوش مصنوعی: آسمان در حال گردش است و تو، غافل، در این دنیا که فقط ده روز دوام دارد، چرا به زیبایی و غرور آن دلخوشی؟
اگر شادی بخون خواری بهر حال
ز خون عاشقان به خون انگور
هوش مصنوعی: اگر شاد باشی، چه در میخانه و چه در حال نوشیدن، در هر حال از خون عاشقان لذت می‌بری، همان‌طور که از شیره انگور.
بیاد بزم خسرو جام پر کن
که باد از دولت او چشم بد دور
هوش مصنوعی: به یاد جشن و شادی‌های خسرو، لیوانت را پر کن که خوشی‌ها و سعادت او باعث می‌شود چشم حسادت از او دور باشد.