گنجور

شمارهٔ ۹۸

می شنوم باز که باری دگر
رغم مرا کرده یی یاری دگر
نیست قرارت بر من تا ترا
با دگری هت قراری دگر
تو بکنار دگران وز تو من
در هو بوس و کناری دگر
باز سرا کار نو آورده یی
اینت دگر ره سرو کاری دگر
نیک بدانست که ما جز بدی
از تو نکردیم شکاری دگر
دل بتو دادن نه صوابست، لیک
رفت ازین نوبت باری دگر
دل ز غم ار خون شودم گو که شود
نیست جز این کارش کاری دگر
خوش نبود الحق در راه عشق
هر نفسی تازه شماری دگر
ورنه توانم که کنم رغم تو
به ز تو یا همچو تو یاری دگر

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

می شنوم باز که باری دگر
رغم مرا کرده یی یاری دگر
هوش مصنوعی: باز می‌شنوم که کسی افسوس مرا خورده و یاری دیگری برایم فرستاده است.
نیست قرارت بر من تا ترا
با دگری هت قراری دگر
هوش مصنوعی: تو هیچ گونه محکم و ثابتی بر من نداری، تا اینکه با کس دیگری قرار و وضعی متفاوت داشته باشی.
تو بکنار دگران وز تو من
در هو بوس و کناری دگر
هوش مصنوعی: تو در کنار دیگران هستی و من در هوای تو، در آرزوی بوسه و نزدیکی با کسی دیگر.
باز سرا کار نو آورده یی
اینت دگر ره سرو کاری دگر
هوش مصنوعی: بازگشته‌ای با ایده‌ای تازه و نو. دیگر طریقه‌ای برای انجام کارها پیدا کرده‌ای.
نیک بدانست که ما جز بدی
از تو نکردیم شکاری دگر
هوش مصنوعی: او به خوبی می‌دانست که ما جز آسیب و ضرر از تو چیزی ندیدیم و به دنبال شکار دیگری نیستیم.
دل بتو دادن نه صوابست، لیک
رفت ازین نوبت باری دگر
هوش مصنوعی: دل سپردن به تو کار صحیحی نیست، اما این بار دوباره از این مرحله عبور کردم.
دل ز غم ار خون شودم گو که شود
نیست جز این کارش کاری دگر
هوش مصنوعی: اگر دل من از غم خونین شود، بگذار که بشود؛ جز این کار هیچ کار دیگری ندارد.
خوش نبود الحق در راه عشق
هر نفسی تازه شماری دگر
هوش مصنوعی: در عشق، هیچ چیز خوشایند نیست؛ هر لحظه‌ای که می‌گذرد، گویی زمان تازه‌ای را آغاز کرده‌ایم.
ورنه توانم که کنم رغم تو
به ز تو یا همچو تو یاری دگر
هوش مصنوعی: اگر بخواهم، می‌توانم از تو بهتر یا حتی کسی دیگر را برای یاری انتخاب کنم.