گنجور

شمارهٔ ۹۰

هرکه به روی لعل شیرین تو فرمان می‌دهد
جان شیرین از بن سی و دو دندان می‌دهد
چشم بدمستت به زخم تیغ حاصل می‌کند
هر قراری کان سر زلف پریشان می‌دهد
شحنهٔ بازار عشقت بی‌محابا هر زمان
گوشمال عالمی بر دست هجران می‌دهد
گفت عشقت خون تو من هم بریزم عاقبت
راستی را وعده‌های خوش فراوان می‌دهد
خندۀ پنهان تو در زیر لب هر ساعتی
عاشقان را ریشخندی بس به سامان می‌دهد
گه دهانم ناله را در کوه می‌بندد عنان
گاه چشمم اشک را سر در بیابان می‌دهد
چشم تو گر گه‌گهی از اشک مژگان تر کند
آن نه ار زحمت بود، خود آب پیکان می‌دهد
گفتمش بوسی به جانی می‌فروشد لعل تو
تا نپنداری که لعلت بوسه ارزان می‌دهد
گفت زوری نیست بر کس بوسهٔ من طرح نیست
هر کرا دل می‌دهد می‌آید و جان می‌دهد
جان همی‌دادم به آسانی، فراقت گفت هی
این توقّف بین که پنداری که تاوان می‌دهد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هرکه به روی لعل شیرین تو فرمان می‌دهد
جان شیرین از بن سی و دو دندان می‌دهد
هوش مصنوعی: هرکس که به لب‌های شیرین و زیبای تو اشاره می‌کند، جان شیرینش را با تمام وجودش فدای آن می‌کند.
چشم بدمستت به زخم تیغ حاصل می‌کند
هر قراری کان سر زلف پریشان می‌دهد
هوش مصنوعی: چشمان مست تو همچون زخم تیری است که هر نوع صلح و آرامشی را بر هم می‌زند و به زیبایی‌های شلوغی موهایت اضافه می‌کند.
شحنهٔ بازار عشقت بی‌محابا هر زمان
گوشمال عالمی بر دست هجران می‌دهد
هوش مصنوعی: عشق تو مانند یک شتر در بازار هر روز با قدرت و بدون احتیاط، بر دستانی که دچار جدایی شده‌اند، تازیانه می‌زند و آن‌ها را به عذاب می‌اندازد.
گفت عشقت خون تو من هم بریزم عاقبت
راستی را وعده‌های خوش فراوان می‌دهد
هوش مصنوعی: عشق تو باعث شده که خون من بریزد، اما در نهایت حقیقت این است که وعده‌های شیرین و خوبی در پیش است.
خندۀ پنهان تو در زیر لب هر ساعتی
عاشقان را ریشخندی بس به سامان می‌دهد
هوش مصنوعی: خنده‌های نهانی تو که به طور نامحسوس و زیر لب می‌زنی، هر لحظه دل عاشقان را به نوعی تحقیر و تمسخر می‌کند.
گه دهانم ناله را در کوه می‌بندد عنان
گاه چشمم اشک را سر در بیابان می‌دهد
هوش مصنوعی: زمانی که دهانم ناله می‌کند، صدا در دل کوه خاموش می‌شود و زمانی که چشمانم اشک می‌ریزد، آن را به سوی بیابان می‌فرستم.
چشم تو گر گه‌گهی از اشک مژگان تر کند
آن نه ار زحمت بود، خود آب پیکان می‌دهد
هوش مصنوعی: اگر چشمان تو گهگاهی از اشک پر شود، این کار زحمت نیست، بلکه خود به خود مانند آب به سمت جلو می‌آید.
گفتمش بوسی به جانی می‌فروشد لعل تو
تا نپنداری که لعلت بوسه ارزان می‌دهد
هوش مصنوعی: به او گفتم که لب‌های تو به خاطر جانم ارزش زیادی دارد، پس نپندار که بوسه‌ات به سادگی و بی‌ارزشی داده می‌شود.
گفت زوری نیست بر کس بوسهٔ من طرح نیست
هر کرا دل می‌دهد می‌آید و جان می‌دهد
هوش مصنوعی: در این ابیات، شاعر بیان می‌کند که هیچ‌کس نمی‌تواند بر دیگران زور بگوید یا مجبورشان کند که بوسه‌اش را بپذیرند. هر کسی که دلش اجازه دهد و محبتش را به دل بپذیرد، به استقبال او می‌آید و به خاطر عشق و محبت جانش را فدای او می‌کند.
جان همی‌دادم به آسانی، فراقت گفت هی
این توقّف بین که پنداری که تاوان می‌دهد
هوش مصنوعی: من به راحتی جانم را می‌دادم، اما جدایی تو به من می‌گوید لحظه‌ای صبر کن و فکر کن، آیا این درماندگی بهایش را می‌پردازد؟

حاشیه ها

1400/02/29 02:04
عین. ح

بیت سوم: دست هجران
بیت ششم: کوه

1400/02/29 02:04
عین. ح

بیت هفتم: آن نه از رحمت بوَد
بیت نهم: بر کس