گنجور

شمارهٔ ۶۶

سحرگهان که صبا نافۀ ختن بیزد
زمانه عنبر و کافور بر هم آمیزد
بگسترند عروسان باغ دامن خویش
چو ابر برسرشان ز استین گهر ریزد
خیال دوست چو در چشم خفتگان بزند
ز خواب مردمک دیده را بر انگیزد
ببوی آنکه مگر پی برد بخاک درش
دلم چو بوی بباد هوا درآویزد
کسی که آفت هستیّ خویش بشناسد
بپای مستی از گوی عقل بگریزد
هوای طبع تو سر پوش آتش شوقست
چو باد حرص تو بنشست شوق برخیزد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سحرگهان که صبا نافۀ ختن بیزد
زمانه عنبر و کافور بر هم آمیزد
هوش مصنوعی: در صبح زود، وقتی بادی ملایم عطر خوش ختن را پخش می‌کند، زمان به گونه‌ای دلپذیر رایحه‌های عطر و خوشبوکننده‌ها را ترکیب می‌کند.
بگسترند عروسان باغ دامن خویش
چو ابر برسرشان ز استین گهر ریزد
هوش مصنوعی: عروسان در باغ، دامن‌های خود را گسترش می‌دهند، مانند ابر که بر سرشان سایه می‌افکند و جواهرات از آستین‌شان فرو می‌ریزد.
خیال دوست چو در چشم خفتگان بزند
ز خواب مردمک دیده را بر انگیزد
هوش مصنوعی: وقتی که خیال دوست در ذهن خواب‌آلودان نفوذ کند، این تصور می‌تواند چشم‌ها را از خواب بیدار کند و توجه‌ها را جلب نماید.
ببوی آنکه مگر پی برد بخاک درش
دلم چو بوی بباد هوا درآویزد
هوش مصنوعی: بوی آن شخص را استشمام می‌کنم که شاید دل من، همچون بوی نسیم، جذب خاک در خانه‌اش شود.
کسی که آفت هستیّ خویش بشناسد
بپای مستی از گوی عقل بگریزد
هوش مصنوعی: کسی که به خطرات و مشکلات وجود خود آگاه باشد، در وضعیت خوشی و نشئگی باید از فهم عقلانی دوری کند.
هوای طبع تو سر پوش آتش شوقست
چو باد حرص تو بنشست شوق برخیزد
هوش مصنوعی: حال و هوای وجود تو مانند پوششی بر آتش اشتیاق است؛ وقتی خواسته‌های تو آرام می‌گیرند، اشتیاق دوباره برمی‌خیزد.