گنجور

شمارهٔ ۶۵

سوز عشقت جگر همی سوزد
تاب رویت نظر همی سوزد
تو چه دانی ؟که آتش رخ تو
نظر اندر بصر همی سوزد
هر چه از دیده بیش ریزم آب
دل مسکین بتر همی سوزد
آنچنان سوخته جگر شده ام
که دلم بر جگر همی سوزد
غم تو هر چه یابد از دل و جان
همه در یکدگر همی سوزد
همچو شمعی در آب دیده دلم
هر شبی تا سحر همی سوزد

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سوز عشقت جگر همی سوزد
تاب رویت نظر همی سوزد
هوش مصنوعی: آتش عشق تو چنان شدید است که جگرم را می‌سوزاند و تماشای چهره‌ات هم بر درد و سوزش می‌افزاید.
تو چه دانی ؟که آتش رخ تو
نظر اندر بصر همی سوزد
هوش مصنوعی: تو چه می‌دانی؟ که زیبایی چهره‌ات چشمان دیگران را می‌سوزاند.
هر چه از دیده بیش ریزم آب
دل مسکین بتر همی سوزد
هوش مصنوعی: هر چه بیشتر از چشمم می‌ریزد، دل بی‌چاره‌ام بیشتر در آتش می‌سوزد.
آنچنان سوخته جگر شده ام
که دلم بر جگر همی سوزد
هوش مصنوعی: من به قدری دلم آتش گرفته و ناراحت است که حتی جگرم نیز از درد می‌سوزد.
غم تو هر چه یابد از دل و جان
همه در یکدگر همی سوزد
هوش مصنوعی: غم تو هر چه می‌سوزد، از دل و جان من است و همه‌ی آن‌ها در هم آمیخته‌اند.
همچو شمعی در آب دیده دلم
هر شبی تا سحر همی سوزد
هوش مصنوعی: دل من مانند شمعی در آب، هر شب تا صبح می‌سوزد و به خاطر غم و اندوهش خواب ندارد.