گنجور

شمارهٔ ۶۴

اگر دلدار من روزی، نقاب از رخ بر اندازد
بسا عاشق که درپایش، بدست خود سر اندازد
بجانم در زند آتش ، چو زلفش عنبر افشاند
دلم را آب گرداند، چو لعلش شکّر اندازد
هزاران گردن افرازان سر برکرده از هر سوی
که تا او از سر صیدی، کمندی اندر اندازد
بدان تا عاشقانرا باد در دل کم جهد باری
برو ز باد هر ساعت، گره بر عنبر اندازد
کند مستی دلم زان می ز خونی کو همی ریزد
کنم نقل لب و دندان، ز سنگی کو در اندازد
زمستان راست اندازی، ندارد چشم کس هرگز
مگر چشمش که چون شد مست ناوک بهتر اندازد
چو اندازد بمن تیری کنم در سینه پنهانش
بدان تا از پی آن تیر تیری دیگر اندازد
کسی کز سوز عشق او، چو آتش یافت دل گرمی
بوجد اندر سر افشاند، برقص اندر زر اندازد
کند در دیدۀ عبهر تجلّی مردم دیده
گر او از گوشۀ چشمی، نظر بر عبهر اندازد
اگر چه نیست دریای غمش را هیچ پایانی
مبادا آنکه او ما را ، ازین دریا براندازد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر دلدار من روزی، نقاب از رخ بر اندازد
بسا عاشق که درپایش، بدست خود سر اندازد
هوش مصنوعی: اگر معشوق من روزی نقابش را کنار بزند و چهره‌اش را نشان دهد، بسیاری از عاشقان هستند که از شدت عشق و شیدایی، خود را فدای او خواهند کرد.
بجانم در زند آتش ، چو زلفش عنبر افشاند
دلم را آب گرداند، چو لعلش شکّر اندازد
هوش مصنوعی: به جانم آتش شعله‌ور است، مانند زلفی که بوی خوش عنبر می‌دهد. دل من مانند آبی است که به خاطر زیبایی و شیرینی او آرام می‌شود، مثل لعل که شکر را در خود دارد.
هزاران گردن افرازان سر برکرده از هر سوی
که تا او از سر صیدی، کمندی اندر اندازد
هوش مصنوعی: هزاران انسان با گردن‌های بلند و افتخارآمیز از هر طرف سر بلند کرده‌اند تا او از سر شکار، دام خود را بگسترد.
بدان تا عاشقانرا باد در دل کم جهد باری
برو ز باد هر ساعت، گره بر عنبر اندازد
هوش مصنوعی: بدان که عاشقان باید بدانند که دلشان وقتی از عشق پر است، مانند بادی است که کم کم زحمت می‌دهد. اما در هر لحظه، بادی می‌تواند عطر و زیبایی به زندگی آن‌ها ببخشد و به آن‌ها مُهری از عشق ببخشد.
کند مستی دلم زان می ز خونی کو همی ریزد
کنم نقل لب و دندان، ز سنگی کو در اندازد
هوش مصنوعی: دل من از شراب مست شده و این شراب همچون خونی است که به آرامی می‌ریزد. من می‌خواهم سخنانی را از لب و دندانم نقل کنم، مانند سنگی که از جایی به زمین می‌افتد.
زمستان راست اندازی، ندارد چشم کس هرگز
مگر چشمش که چون شد مست ناوک بهتر اندازد
هوش مصنوعی: زمستان به بیدار شدن و نشاطی نمی‌انجامد و کسی امیدی به دیدن آن ندارد، جز چشمی که وقتی سرمست می‌شود، بهتر می‌تواند تیر اندازد.
چو اندازد بمن تیری کنم در سینه پنهانش
بدان تا از پی آن تیر تیری دیگر اندازد
هوش مصنوعی: وقتی کسی به من آسیب می‌زند، سعی می‌کنم آن را به دل نگیرم و در دل نگه‌دارم تا آن شخص دوباره به انگیزه‌ی آن عمل، دست به اقدام دیگری نزند.
کسی کز سوز عشق او، چو آتش یافت دل گرمی
بوجد اندر سر افشاند، برقص اندر زر اندازد
هوش مصنوعی: کسی که از شدت عشق، دلش مانند آتش می‌شود، با شوق و شادی در دور خود می‌چرخد و در جلوی چشم همه یاد عشقش را زنده می‌کند.
کند در دیدۀ عبهر تجلّی مردم دیده
گر او از گوشۀ چشمی، نظر بر عبهر اندازد
هوش مصنوعی: کسی که در چشمان زیبایش جلوه‌ای دارد، اگر از گوشه چشم به کسی نگاه کند، می‌تواند آن دلبر را با زیبایی‌اش مسحور کند.
اگر چه نیست دریای غمش را هیچ پایانی
مبادا آنکه او ما را ، ازین دریا براندازد
هوش مصنوعی: اگرچه غم او هیچ‌گاه پایان ندارد، اما امیدوارم که او ما را از این دریای غم نجات دهد.

حاشیه ها

1399/02/11 08:05
منصور

مصرع دوم بیت اول احتمالا به جای "مه"، "که" باید باشد

1399/02/11 08:05
منصور

مصرع اول بیت چهارم میتونه اینجوری باشه شاید
بدان تا عاشقان را با دلِ کم‌جهد باری

1399/02/11 08:05
منصور

مصرع دوم بیت چهارم میتونه اینجوری باشه
بر او از باد هر ساعت....

1400/02/28 20:04
عین. ح

بیت چهارم: به روزِ باد هر ساعت
بیت ششم: زِ مَستان راست‌اندازی

1400/02/28 20:04
عین. ح

با احترام، نکاتی که آقای منصور در مورد بیت چهارم نوشته‌اند، درست نیستند.