گنجور

شمارهٔ ۵۷

مکن ای دوست اگر بتوان کرد
هر چه از شور وز شر بتوان کرد
نه دل من که بیک غمزۀ تو
عالمی زیر و زبر بتوان کرد
چون سر زلف تو از مشک سیاه
دلی از خون جگر بتوان کرد
نبود لعل وگرنی چو لبت
لبی از تنگ شکر بتوان کرد
توز من روی نهان کرده و پس
گویی اندوه مخور، بتوان کرد؟
صبر تا چند کنم از رخ تو؟
صبر آخر چقدر بتوان کرد؟
جگرم خستی و خونم خوردی
دل ببردی، چه دگر بتوان کرد؟
نیم جانی که بماندست اکنون
به منش بخش اگر بتوان کرد
بهر آن بد گه کنی خرسندم
که از آن نیز بتر بتوان کرد
با رخ تو همه کاری چون زر
بتوان مرد و بزر بتوان کرد
رحمتی از تو توقّع دارم
به بیندیش مگر بتوان کرد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مکن ای دوست اگر بتوان کرد
هر چه از شور وز شر بتوان کرد
هوش مصنوعی: ای دوست، اگر می‌توانی هر چیزی را از روی شوق و شادی انجام دهی، پس این کار را نکن.
نه دل من که بیک غمزۀ تو
عالمی زیر و زبر بتوان کرد
هوش مصنوعی: دل من به اندازه‌ای تحت تأثیر غم‌های تو است که می‌تواند جهانی را دگرگون کند.
چون سر زلف تو از مشک سیاه
دلی از خون جگر بتوان کرد
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی و جذابیت موهای سیاه تو در نظر می‌آید، دل انسان را از غم و اندوه پر می‌کند و می‌تواند جراحت‌های عمیق را درمان کند.
نبود لعل وگرنی چو لبت
لبی از تنگ شکر بتوان کرد
هوش مصنوعی: اگر لعل نبود، می‌توانستیم با لب تو که همچون شکر شیرین است، لبی از تنگ شکر به دست آوریم.
توز من روی نهان کرده و پس
گویی اندوه مخور، بتوان کرد؟
هوش مصنوعی: تو به طور پنهانی از من دوری می‌کنی و انتظار داری که من غمگین نشوم. آیا می‌توان چنین چیزی را پذیرفت؟
صبر تا چند کنم از رخ تو؟
صبر آخر چقدر بتوان کرد؟
هوش مصنوعی: چقدر می‌توانم تحمل کنم که از چهره‌ات دور باشم؟ آخر صبر کردن تا چه زمانی امکان‌پذیر است؟
جگرم خستی و خونم خوردی
دل ببردی، چه دگر بتوان کرد؟
هوش مصنوعی: دل من را شکستی و خونم را به زمین ریختی، حال چه کاری از من برمی‌آید؟
نیم جانی که بماندست اکنون
به منش بخش اگر بتوان کرد
هوش مصنوعی: اگر هنوز کمی جان باقی مانده، آن را به وجودم بده، اگر این کار امکان‌پذیر است.
بهر آن بد گه کنی خرسندم
که از آن نیز بتر بتوان کرد
هوش مصنوعی: من به خاطر آنکه تو را شاد کنم، راضی هستم، چون می‌دانم که می‌توان کارهای بهتری هم انجام داد.
با رخ تو همه کاری چون زر
بتوان مرد و بزر بتوان کرد
هوش مصنوعی: با چهره زیبایت می‌توان هر کاری کرد و به مقام بلند رسید.
رحمتی از تو توقّع دارم
به بیندیش مگر بتوان کرد
هوش مصنوعی: از تو انتظار دارم که نگاهی به وضع من بیندازی، شاید بتوانی کمکی کنی.