شمارهٔ ۵۸
ز رویت دسته گل می توان کرد
ز زلفت شاخ سنبل می توان کرد
ز قدّ چفتۀ من در ره عشق
بر آب دیده ام پل می توان کرد
ز نوک غمزۀ تو بی محابا
سزا در دامن گل می توان کرد
ز اشک و چهره در عشقت همه سال
بسیم و زر تجمّل می توان کرد
نمی شاید سپردن دل بزلفت
نه نیز از وی تغافل می توان کرد
نه چون غنچه دهن در می توان بست
نه افغان همچو بلبل می توان کرد
بزلف کو برو آهسته بنشین
همه روز این تطاول می توان کرد
دلم بر دست و سر می پیچد از من
چه گویی این تحمّل می توان کرد
بدشنامی دلم را شاد می دار
که باری این تفضّل می توان کرد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز رویت دسته گل می توان کرد
ز زلفت شاخ سنبل می توان کرد
هوش مصنوعی: از زیباییهای تو میتوان دستهگلی زیبا ساخت و از موی تو میتوان گلی خوشبو درست کرد.
ز قدّ چفتۀ من در ره عشق
بر آب دیده ام پل می توان کرد
هوش مصنوعی: با قد و قامت من در مسیر عشق، بر روی اشکهای خود میتوانم پلی بسازم.
ز نوک غمزۀ تو بی محابا
سزا در دامن گل می توان کرد
هوش مصنوعی: از نوک نازک چوب رُسای تو بدون هیچ تردیدی میتوان در دامن گل کاری انجام داد.
ز اشک و چهره در عشقت همه سال
بسیم و زر تجمّل می توان کرد
هوش مصنوعی: از عشق تو میتوان با اشک و چهره زیبا، سالها زینت و زیبایی ایجاد کرد.
نمی شاید سپردن دل بزلفت
نه نیز از وی تغافل می توان کرد
هوش مصنوعی: دل را نمیتوان به موهایت سپرد و از طرفی هم نمیتوان از او غافل شد.
نه چون غنچه دهن در می توان بست
نه افغان همچو بلبل می توان کرد
هوش مصنوعی: نه میتوانی مانند غنچه دهن خود را ببندی و نه میتوانی مانند بلبل از دل ناله و فریاد کنی.
بزلف کو برو آهسته بنشین
همه روز این تطاول می توان کرد
هوش مصنوعی: به آرامی در کنار آن کس که موهایش زیباست بنشین، زیرا میتوان هر روز انتظار را تحمل کرد.
دلم بر دست و سر می پیچد از من
چه گویی این تحمّل می توان کرد
هوش مصنوعی: دل من نگران و آشفته است و نمیداند چه بگوید. آیا میتوان این وضعیت را تحمل کرد؟
بدشنامی دلم را شاد می دار
که باری این تفضّل می توان کرد
هوش مصنوعی: من را با بدگویی خوشحال کن، زیرا این لطفی است که میتوان آن را نادیده گرفت.
حاشیه ها
1400/02/27 23:04
عین. ح
بیت سوم: سرا
بیت هفتم: به زلفت گو
بیت هشتم: دلم بُردهست