گنجور

شمارهٔ ۳۳

ای مرا کرده مشوّش زلفت
وی ز گل ساخته مفرش زلفت
تا که در خسته دل ما پیوست
نیست خالی ز کشاکش زلفت
شد ز بیماری چشمت آگاه
هست از آن روی بر آتش زلفت
روز خوش را دل من شب خوش کرد
تا که او راست شب خوش زلفت
نور خورشید نهان شد چو فکند
سایه یی بر رخ مه وش زلفت
آن چه خطّست که گویی که بمشک
سیم را کرد منقش زلفت
گفتم ان زلف بگیرم یک شب
گشت از اندیشه مشوّش زلفت
گرز حال دل من می پرسی
آنک آنک سوی خودکشی زلفت

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای مرا کرده مشوّش زلفت
وی ز گل ساخته مفرش زلفت
هوش مصنوعی: ای زلف تو که مثل گل است، با زیبایی‌اش دل مرا آشفت کرده است.
تا که در خسته دل ما پیوست
نیست خالی ز کشاکش زلفت
هوش مصنوعی: تا وقتی که دل ما از عشق تو خالی نشده، زلف‌های تو همچنان با کشمکش و درگیری همراه است.
شد ز بیماری چشمت آگاه
هست از آن روی بر آتش زلفت
هوش مصنوعی: از بیماری چشمانت آگاه شدم، اما بر آن آتش زلفت چهره‌ام را می‌پوشانم.
روز خوش را دل من شب خوش کرد
تا که او راست شب خوش زلفت
هوش مصنوعی: دل من با یاد تو، روزهای خوش و زیبای زندگی را به شب‌های دلگیر تبدیل کرده است، چون وقتی به یاد زلف‌های شب‌نمای تو می‌افتم، همه‌چیز برایم به یاد شب‌های خوش می‌آید.
نور خورشید نهان شد چو فکند
سایه یی بر رخ مه وش زلفت
هوش مصنوعی: خورشید پنهان شد زمانی که سایه‌ای بر چهره زیبا و موهای تو افتاد.
آن چه خطّست که گویی که بمشک
سیم را کرد منقش زلفت
هوش مصنوعی: آن چه نوشته‌ای مانند خطی است که زلف‌های تو را به زیبایی با مشک و نقره تزیین کرده است.
گفتم ان زلف بگیرم یک شب
گشت از اندیشه مشوّش زلفت
هوش مصنوعی: گفتم یک شب زلف تو را بگیرم، اما این اندیشه نا آرام زلفت مرا به خود مشغول کرد.
گرز حال دل من می پرسی
آنک آنک سوی خودکشی زلفت
هوش مصنوعی: اگر از حال دلم می‌پرسی، بدان که به سمت خودکشی زلف‌هایت می‌روم.

حاشیه ها

1400/01/19 00:04
عین. ح

در بیت پایانی «سوی خودکشی» باید «سوی خود کش» باشد