گنجور

شمارهٔ ۳۰

در فراقت دل ازین سوخته تر نتوان داشت
خویشتن را به ازین زیر و زبر نتوان داشت
سرخ روییّ خود از لعل تو می دارم چشم
وین چنین چشم کز از خون جگر نتوان داشت
عاشقان را بکرشمه تو چنان ریزی خون
که خود از لذّتش از زخم خبر نتوان داشت
از کنار تو چو طرفی نتاوان بر بستن
در میان بسته مرا همچو کمر نتوان داشت
در ره فتنه ازین سر که جمالت دارد
با قویدستی او پای مگر نتوان داشت
غم دستار و کله بود ازین پیش و کنون
بیم آنست که خود گوش بسر نتوان داشت
گوهر اشک من آن لعل دلاویز آمد
که ازو چشم از لعل تو بر نتوان داشت
مردم چشم مرا خون ز قدمها بچکید
بیش ازین او را بر راه گذر نتوان داشت
چشمت از مردمی ار کرد نظر در کارم
خود از آن چشم جزین چشم دگر نتوان داشت
چند گویی که بخود دار نظر تا برهی
تا تو باشی بخود ای دوست نظر نتوان داشت

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در فراقت دل ازین سوخته تر نتوان داشت
خویشتن را به ازین زیر و زبر نتوان داشت
هوش مصنوعی: در غیبت تو، دل بیشتر از این نمی‌تواند بسوزد و نمی‌توانم خودم را به حالتی بهتر از این درهم ریخته نگه‌دارم.
سرخ روییّ خود از لعل تو می دارم چشم
وین چنین چشم کز از خون جگر نتوان داشت
هوش مصنوعی: من زیبایی چهره‌ام را به خاطر وجود تو دارم و این چنین است که نمی‌توانم به چشمانت نگاه کنم، زیرا آن چشمان به اندازه زخم دل من خونین و غمگین هستند.
عاشقان را بکرشمه تو چنان ریزی خون
که خود از لذّتش از زخم خبر نتوان داشت
هوش مصنوعی: عاشقان به قدری از زیبایی‌های تو مست و سرمست هستند که حتی از زخم‌ها و دردهای ناشی از عشق خود بی‌خبرند و فقط از لذت آنچه که از تو می‌چشند، غرق در شادی و شگفتی‌اند.
از کنار تو چو طرفی نتاوان بر بستن
در میان بسته مرا همچو کمر نتوان داشت
هوش مصنوعی: وقتی از تو دور می‌شوم و نمی‌توانم به تو نزدیک شوم، نمی‌توانم در وسط فاصله‌ام، مانند بند کمرم، احساس محکم بودن داشته باشم.
در ره فتنه ازین سر که جمالت دارد
با قویدستی او پای مگر نتوان داشت
هوش مصنوعی: در مسیر مشکلات و فتنه‌ها، زیبایی تو قدرتی ایجاد کرده است که کسی نمی‌تواند در برابر آن مقاومت کند.
غم دستار و کله بود ازین پیش و کنون
بیم آنست که خود گوش بسر نتوان داشت
هوش مصنوعی: غصه و ناراحتی در گذشته بر اثر از دست دادن مقام و اعتبار بود، اما اکنون نگرانم که حتی نتوانم به خودم رسیدگی کنم و گوش به کارهایم داشته باشم.
گوهر اشک من آن لعل دلاویز آمد
که ازو چشم از لعل تو بر نتوان داشت
هوش مصنوعی: اشک من به اندازه‌ای باارزش و زیباست که نمی‌توان به زیبایی لبت چشم دوخت.
مردم چشم مرا خون ز قدمها بچکید
بیش ازین او را بر راه گذر نتوان داشت
هوش مصنوعی: مردم در اثر راه رفتن من، چشمم از اشک پر شده و نمی‌توانم او را بیشتر از این در مسیر خود نگه‌دارم.
چشمت از مردمی ار کرد نظر در کارم
خود از آن چشم جزین چشم دگر نتوان داشت
هوش مصنوعی: اگر چشمانت به کار من دقت کند، نباید از آن چشم انتظار چیز دیگری داشته باشم.
چند گویی که بخود دار نظر تا برهی
تا تو باشی بخود ای دوست نظر نتوان داشت
هوش مصنوعی: هر چه بیشتر در مورد خودت فکر کنی و بر خودت تمرکز کنی، از دیگران دور می‌شوی و نمی‌توانی به دوستی‌هایت رسیدگی کنی. بنابراین گاهی باید از خودگذشتگی کنی و به دیگران نگاه کنی.

حاشیه ها

1400/01/18 04:04
عین. ح

بیت دوم مصراع دوم: وین چنین چشم جز از خون جگر نتوان داشت
بیت هفتم مصراع دوم: که از او چشم، چو از لعلِ تو بر نتوان داشت