گنجور

شمارهٔ ۲۸

خود ترا عادت دلداری نیست
کار تو جز که دل آزاری نیست
چشم تو تا که چنین ریزد خون
هیچ باکیش ز بیماری نیست
عشق و عاشق همه جایی هستند
کار کس نیز بدین زاری نیست
رخت دل زیر و زبر کردم پاک
ذرّه یی صبر بدیداری نیست
گفتمت نیست ترا خود غم من
سخت خاموشی و پنداری نیست
خود گرفتم که ترا در حق من
هیچ اندیشۀ غمخواری نیست
چه شود؟ از سر بوسی برخیز
در تو این قدر کله داری نیست؟
حاصل ما ز سر زلف تو جز
تیره رویی و نگوساری نیست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خود ترا عادت دلداری نیست
کار تو جز که دل آزاری نیست
هوش مصنوعی: تو عادت نداری که کسی را دلداری بدهی، کار تو فقط آزردن دل دیگران است.
چشم تو تا که چنین ریزد خون
هیچ باکیش ز بیماری نیست
هوش مصنوعی: چشمان تو آن‌قدر زیبا و دلربا هستند که هیچ چیزی نمی‌تواند از درد و بیماری ناشی از آن کم کند.
عشق و عاشق همه جایی هستند
کار کس نیز بدین زاری نیست
هوش مصنوعی: عشق و عاشقی در هر جایی وجود دارد و هیچ کس نمی‌تواند به این وضعیت بی‌توجه باشد.
رخت دل زیر و زبر کردم پاک
ذرّه یی صبر بدیداری نیست
هوش مصنوعی: دل را به هم ریختم و در خود جا به جا کردم؛ به هیچ وجه صبر برای دیدار او در من وجود ندارد.
گفتمت نیست ترا خود غم من
سخت خاموشی و پنداری نیست
هوش مصنوعی: به تو گفتم که غم من را نداشته باشی، اما تو همچنان خاموشی و فکر می‌کنی که هیچ چیزی نیست.
خود گرفتم که ترا در حق من
هیچ اندیشۀ غمخواری نیست
هوش مصنوعی: من متوجه شدم که تو هیچ گونه نگرانی و دل‌سوزی برای من نداری.
چه شود؟ از سر بوسی برخیز
در تو این قدر کله داری نیست؟
هوش مصنوعی: چه اتفاقی می‌افتد؟ بهتر است از روی سجده‌ات بلند شوی؛ چون در تو اینقدر عقل و هوش وجود ندارد.
حاصل ما ز سر زلف تو جز
تیره رویی و نگوساری نیست
هوش مصنوعی: محصولی که ما از موهای تو گرفته‌ایم، فقط زشتی و تیره‌روئی است و چیزی جز این نیست.