گنجور

شمارهٔ ۲۷

دل من ار بغمت خوشتر از زبان تو نیست
ز روی تنگی باری کم از دهان تو نیست
تنم چو موی شد از عشق و خرّمم آری
که هیچ فرق میان من و میان تو نیست
بگیر یک ره و سخنم بخویشتن درکش
که چفته قامتم آخر کم از کمان تو نیست
ببوسه یی دهنم خوش کن و بده کامم
که هست سودرهی و در آن زیان تو نیست
شعاع خورشید ارچند خار دیده نهد
هزار چون او یک گل ز گلستان تو نیست
قد بلند و رخ خوب سرو و گل را هست
و لیک هیچ دور احسن و لطف آن تو نیست
دلم ببردی و شاید که گر همه جانست
مرا دریغ از آن چشم ناتوان تو نیست
دلا، دلم ز تو بگرفت زانکه در عالم
اسیر عشق بسی اندوکس بسان تو نیست
ز من چه پرسی چندین که یار کیست فلان؟
چو روشنست ترا این قدر که آن تو نیست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل من ار بغمت خوشتر از زبان تو نیست
ز روی تنگی باری کم از دهان تو نیست
هوش مصنوعی: دل من اگر از غم تو خوشحال‌تر نیست، به خاطر این است که در فشار و تنگی قرار دارد و کم‌تر از آنچه که باید، از دهان تو می‌گوید.
تنم چو موی شد از عشق و خرّمم آری
که هیچ فرق میان من و میان تو نیست
هوش مصنوعی: تنم به خاطر عشق مانند موی نازک و لطیف شده است و خوشحالم که هیچ تفاوتی میان من و تو وجود ندارد.
بگیر یک ره و سخنم بخویشتن درکش
که چفته قامتم آخر کم از کمان تو نیست
هوش مصنوعی: یک راهی را بپیمای و سخن من را در درون خودت بفهم، که من هم به اندازه‌ی کمان تو راست و ایستاده‌ام.
ببوسه یی دهنم خوش کن و بده کامم
که هست سودرهی و در آن زیان تو نیست
هوش مصنوعی: ببوس و کامم را شیرین کن، زیرا در این کار برای تو ضرر ندارد و فقط به من سود می‌رسد.
شعاع خورشید ارچند خار دیده نهد
هزار چون او یک گل ز گلستان تو نیست
هوش مصنوعی: هرچند که تابش خورشید ممکن است خارهایی را به چالش بکشد، اما هیچ‌یک از آن‌ها نمی‌توانند به زیبایی یک گل از باغ تو دست یابند.
قد بلند و رخ خوب سرو و گل را هست
و لیک هیچ دور احسن و لطف آن تو نیست
هوش مصنوعی: قد بلند و چهره زیبا مانند سرو و گل وجود دارد، اما زیبایی و لطافتی که تو داری، هیچ‌کس دیگر ندارد.
دلم ببردی و شاید که گر همه جانست
مرا دریغ از آن چشم ناتوان تو نیست
هوش مصنوعی: دل مرا با خود بردی و شاید که اگر تمام وجودم هم برای تو باشد، از آن چشم ناتوان تو چیزی کم نخواهد شد.
دلا، دلم ز تو بگرفت زانکه در عالم
اسیر عشق بسی اندوکس بسان تو نیست
هوش مصنوعی: ای دل، دلم از تو ناراحت شد زیرا در این جهان، کسانی که در عشق گرفتار شده‌اند، مانند تو بسیار کم‌اند.
ز من چه پرسی چندین که یار کیست فلان؟
چو روشنست ترا این قدر که آن تو نیست
هوش مصنوعی: از من نپرس که دوست کیست، چون خودت بهتر می‌دانی که او برای تو نیست.

حاشیه ها

1400/01/18 01:04
عین. ح

«سخنم»در بیت سوم باید «سختم» باشد.
این مصراع هم اشکال‌های فاصله‌گذاری‌اش معنا را مختل کرده‌اند: «و لیک هیچ دور احسن و لطف آن تو نیست» که صحیحش این‌گونه باید باشد: «ولیک هیچ دو را حسن و لطفِ آنِ تو نیست»